عظمت در تصميم
عظمت در تصميم به معناى عزم راسخ داشتن به انجام و پايان كار، به طورى كه هيچگاه و به هيچ گونه از عزم خود باز نگردد، و در تصميم خود سستى نورزد؛ از آغاز كار، ملاحظة پايان و عاقبت آن را بنمايد و هشيارانه تصميم بگيرد.
اكنون بخوانيد كه حسين عليه السلام چگونه با پيش بينى پايان كار، وارد ميدان شد و سخنان او چگونه از شعور خطيرش بر ميخاست. آنگاه كه عزم خروج از مكه و سفر به عراق را داشت اين خطبه را خواند:
اَلْحَمْدُ للهِِ، وَ ماشاءَاللهُ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ، وَ صَلَّى اللهُ عَلى رَسُولِهِ خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلى جيدِ الْفَتاةِ، وَما اَوْلَهَنى اِلى اَسْلافى اِشْتِياقَ يَعْقُوبَ اِلى يُوسُفَ، وَ خِيرَلى مَصْرَعٌ اَنَا لاقيهِ كَأَنِّى بِاَوْصالى تَقَطَّعُها عُسْلانُ الْفَلَواتِ بَيْنَ النَواويسِ، وَ كَرْبَلا فَيَمْلاََنَّ مِنّى اَكْراشاً جَوْفاً، وَ اَجْرِبَةً سَغْباً لا مَحيصَ عَنْ يَوْم خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَى اللهِ رِضانا اَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلى بَلائِهِ، وَ يُوَفَّيْنا اُجُورَ الصّابِرينَ لَنْ تَشْذَ عَنْ رَسُولِ اللهِ لُحْمَتُهُ بَلْ هِى مَجْمُوعَةٌ لَهُ فى حَظيرَةِ الْقُدسِ تَقِرُّ بِهِمْ عَيْنُهُ وَ يُنَجِّزُ بِهِمْ وَعْدَهُ اَلا فَمَنْ كانَ باذِلاً فينا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنا فَاِنّنى راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللهُ تَعالي. (32)
سپاس براى خداست و آنچه خواست اوست ميشود و نيرويى جز به خدا نيست و درود خدا بر پيغمبرش.
مرگ بر فرزندان آدم نوشته شده و آنها را احاطه كرده، مانند گردن بند بر گردن دختر جوان. من بسيار مشتاق به ديدار گذشتگان خويشم همان گونه كه يعقوب مشتاق ديدار يوسف بود. براى من قتلگاهى است كه من آن را خواهم ديد. گويا ميبينم كه در ميان نواويس و كربلا، گرگان بيابان، رگهاى مرا پاره ميكنند تا شكمهاى گرسنة خود را سير نمايد. از چنان روزى كه با قلم قضا نوشته شده گريزى نيست، رضاى خدا رضاى ما خاندان است. بر بلاى او صبر ميكنيم تا به ما مزد صابران عطا فرمايد. هرگز پارة تن پيغمبر از او جدا نشود، بلكه با او در حظيرة قدس در يك جا باشد، چشمش به پارههاى تنش روشن شود و به واسطة ايشان به وعدة خود وفا كند.
آگاه باشيد! هركس از ريختن خون خويش در راه ما دريغ ندارد، و دل به شهادت و لقاى خدا مينهد با ما كوچ كند كه من بامداد كوچ خواهم كرد. ان شاء الله تعالي.
اين بود منطق حسين، و سخنان شور انگيز و قاطع او در برابر كسانى كه وى را از تصميمى كه داشت باز ميداشتند.
بسا اشخاصى كه هدف و مبدأ بزرگى را در نظر ميگيرند و برنامههايى عالى اعلام ميكنند، اما در ميانة راه، آن گاه كه در برابر خطر قرار گرفتند
برنامه را فراموش ميكنند يا هنگامى كه مال، اعتبار و مقامى به آنها پيشنهاد كردند مال و مقام يا شهوترانى، آنها را ذليل و بيچاره ساخته و از هدف خود چشم پوشى مينمايند؛ اين افراد از هدف خود دست ميكشند. اينان علاوه بر آنكه در ميدان فضيلت، سهمى نصيبشان نميشود دامنشان به عيب و ننگ، آلوده ميگردد و اگر از آغاز سخنى نميگفتند و برنامهاى اعلام نميكردند شرافت و ايمانشان كمتر زيان ميديد.
عزم حسينى
حسين عليه السلام در اينجا نيز مانند جدّ و پدرش از تمام كسانى كه براى حق و به نام عدل قيام كردند برندة ميدان بود، و وقتى با همه نوع خطرى مواجه شد و گونه اسبابى كه ديگران را ناچار به تسليم ميساخت فراهم گشت، فرمود:
لا وَاللهِ لا اُعْطيكُمْ بِيَدى اِعْطاءَ الذَليلِ، وَ لا اَفِرُّ فِرارَ الْعَبيدِ يا عِبادَاللهِ اِنِّى عُذْتُ بِرَبَّى وَ رَبَّكُمْ اَنْ تُرْجَمُونِ اَعُوذُ بِرَبِّى وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مَتَكَبِّر لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ. (33)
نه، به خدا سوگند! به خوارى دست در دست شما نميگذارم و چون بندگان از جهاد فرار نميكنم. اى بندگان خدا! من پناه ميبرم به پروردگار خودم و پروردگار شما ازاينكه مرا سنگباران كنيد، و پناه ميبرم به خدا از هر متكبرى كه ايمان به روز قيامت ندارد.
و نيز فرمود:
ثُمَّ اَيْمُ اللهِ لا تَلْبِثُونَ بَعْدَها اِلاّ كَرَيْثِ ما يُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتّى تَدُورَ بِكُمْ دَوْرَ الرَّحى، وَ تَقْلُقَ بِكُمْ قَلَقَ الَْمحْوَرِ عَهْدٌ عَهَدَهُ اِلى اَبى عَنْ جَدّى فَأَجْمِعُوا اَمْرَكُمْ، وَ شُرَكائَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ اَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا اِلى وَلا تُنْظِرُونَ اِنِّى تَوَكَّلْتُ عَلَى اللهِ رَبِّى وَ رَبِّكُمْ ما مِنْ دابَّة اِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها اِنَّ رَبِّى عَلى صِراطٍ مُسْتَقيم (34)
به خدا سوگند! بعد از من درنگ مكنيد مگر به مقدارى كه كسى بر اسب نشيند، تا روزگار بر شما چون آسياب گردد و چون محور، مضطرب شويد؛ عهدى است كه پدرم از جدم مرا به آن خبر داده است. پس شما كار خود را فراهم كنيد و همكارانتان را گرد آوريد و بر من بتازيد و مرا مهلت ندهيد، من بر خدايى كه پروردگار من و شماست توكل كردهام، هيچ جنبندهاى نيست مگر آنكه ناصية او به دست خداست، بهدرستيكه پروردگارمن برصراطمستقيم است.
عظمت در مردانگى
در اين عظمت نيز حسينعليه السلام مقامى عجيب و سخت شگفتانگيز داشت و مردانگى در وجود او به حد اكمل نمايش يافت. شايد برجستهترين موارد ظهور مردانگيِ آن حضرت، زمانى بود كه سپاه كفرپيشه، او و اصحابش را تير باران نمودند. حسين عليه السلام برخاست نگاهى به آن تيرها و نگاهى به اصحاب كرد؛ سپس فرمود:
قُومُوا رَحِمَكُمُ اللهُ اِلَى الْمَوْتِ الَّذى لابُدَّ مِنْهُ فَاِنَّ هذِهِ السّهامَ رُسُلُ الْقَوْمِ اِلَيْكُمْ
بر خيزيد! خدا شما را رحمت كند، و از مرگى كه چارهاى از آن نيست پيشواز نماييد، اينك اين تيرها فرستادههاى اين مردم به سوى شمايند.
اصحاب برخاستند و ساعتى را با آنها نبرد كردند تا جمعى از آنان به شهادت رسيدند. در اين هنگام حسين، دست بر محاسن شريف زد و فرمود:
اِشْتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلَى الْيَهُودِ اِذْ جَعَلُوا لَهُ وَلَداً، وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى النَّصارى اذْ جَعَلُوهُ ثالِثَ ثَلاثَة، وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى الَْمجُوسِ اِذْ عَبَدُوا الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دُونَهُ، وَاشْتَدَّ غَضَبَهُ عَلى قَوْم اتَّفَقَتْ كَلِمَتُهُمْ عَلى قَتْلِ ابْنِ بِنْتِ نَبِيِّهِمْ اَما وَاللهِ لااُجيبُهُمْ اِلى شَيء مِمّا يُريدُونَ حَتّى اَلْقَى اللهَ وَاَنَا مُخَضَّبٌ بِدَمى (35)
خشم خدا بر يهود شدت يافت وقتى براى او فرزندى قرار دادند، و غضب خدا بر نصارا سخت شد وقتى او را ثالث ثلاثه خواندند. و غضب خدا بر مجوس سخت شد وقتى آفتاب و ماه را به جاى خدا پرستيدند، و خشم خدا شدت يافت بر قومى كه همكلام و متفق براى كشتن پسر دختر پيغمبر خودشان شدند، به خدا آنها را به آنچه ميخواهند جواب نميدهم تا اينكه خدا را ملاقات كنم در حالى كه به خون خود خضاب شده باشم.
جملهاى كه از مردانگى حسين هراسانگيز است اين است كه فرمود:
قُومُوا رَحِمَكُمُ اللهُ اِلَى الْمَوْتِ
و ديگر اينكه فرمود:
اَما وَاللهِ لا اُجيبُهُمْ...
اين دو جمله با كمال وضوح، مردانگى حسين عليه السلام را آشكار ميسازد كه در چنان موقف مهيب و وحشتناكى هيچ گونه بيم و هراس، شكست و خودباختگى بر وجود او مستولى نگشت؛ اصحاب را به استقبال از مرگ دعوت فرمود مانند آنكه آنها را برخوان لذيذترين غذاها بخواند.
و به حق هم آن مرگى كه حسين به آن دعوت ميكرد، لذتبخش بود؛ زيرا او ميخواست با باطل نبرد كند و برهان خداوند كه مبدأ او بود، در پيش چشمانش ترسيم شود وصداى خدا را كه صداى ضمير و وجدان پاك و ايمان سرشارش بود ميشنيد و جز اين كلمات چيزى ديگر نميديد: خدا، پيغمبر خدا، قرآن (كتاب خدا).
اين نوشتار، مجال آن را ندارد كه پيرامون شجاعت روحى و بدنى حسين، سخن راند پس بهتر اين است كه به همين مقدار قناعت كرده و خوانندگان گرامى را به مطالعة كتابهاى مقتل و تفكر در تاريخ زندگى آن حضرت دعوت كنيم.
___________________
(32) - سمو المعنى، ص 115.
(33) - سمو المعنى، ص 117.
(34) - قسمتى از خطبة امام شهيد عليه السّلام در روز عاشوراست كه در كتب معتبرة مقاتل ذكر شده است. رجوع كنيد به نفس المهموم، ص225.
(35) - سمو المعنى، ص 118.
فصل دهم : روح پر شكوه
- بازدید: 1368