صبا ببر ز من زار به پدرم پیام
که روز من شب تار است و صبح روشن شام
بسرپرستی ما سنگ آید از چپ و راست
به دلنوازی ما ها ز پیش و پس دشنام
نه روز از ستم دشمنان تنی راحت
نه شب ز داغ دل آرام ها ،دلی آرام
به کودکان پدر کشته ، مادر گیتی
همی زخون جگر میدهد شراب و طعام
چراغ مجلس ما شمع آه بیوه زنان
انیس و مونس ما ناله دل ایتام
فلک خراب شود کاین خرابه بی سقف
چه کرده با تن این کودکان گل اندام
به پای خار مغیلان،به دست بند ستم
ز فرق تا قدم از تازیانه نیلی فام
سر تو بر سر نی شمع و ما چو پروانه
بسوز و ساز ز ناسازگاری ایام
سر برهنه بپا ایستاده سرور دین
یزید و تخت زر و سفره قمار مدام
از شیخ محمد اصفهانی
صدای زخمی
بیا ودرد دلم را دوباره درمان کن
مسیر سخت مرا با نگاه آسان کن
صدای زخمی خود رابگوش من برسان
«مرا زنیزه به یک یا اُخیه مهمان کن
دلم گرفته برادر ،برای خواهر خویش
بیا و باز تلاوت کلام قرآن کن
اگر چه سنگ زنندت بیا و دشمن را
زمعجزات نفس های خود پشیمان کن
هلال یک شبۀ من، که گفته رویت را
به پشت ابرکبودی چنین توپنهان کن
به اشک چشم یتیمان کسی نظر نکند
گهی نگاه ز نیزه به اشک طفلان کن
تمام دور و برم پُرشده ز نامحرم
نگاه تُند براین اهل نامسلمان کن
حدیث غُربت ما را همیشه می خواند
حسین من به «وفائی» نگاه احسان کن
منبع :
فضائل و مناقب اهل البیت (علیهم السلام)