شعر : ديدم غمت اي دلبر اي کاش نمي ديدم.....

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

ديدم غمت اي دلبر اي کاش نمي ديدم
تنهايي و بي ياور اي کاش نمي ديدم
دنبال تو تا گودال من آمدم و ديدم
بالاي سرت مادر اي کاش نمي ديدم
وقتي که برون شد خصم از مقتل تو ديدم
خون مي چکد از خنجر اي کاش نمي ديدم
از نيزه به روي خاک ديدم سر تو افتاد
در زير سم لشکر اي کاش نمي ديدم
ديدم که به دنبالت با کاسه ي پر آبي
هر سوي دود دختر اي کاش نمي ديدم
در نيمه ي شب ديدم در پيش نگاه تو
يک دختر بي معجر اي کاش نمي ديدم
اي واي چه بي رحمند انگشت تو را بردند
تنها پي انگشتر اي کاش نمي ديدم
من آمده بودم تا لبهاي ترا بوسم
ديدم که نداري سر اي کاش نمي ديدم
برخيز ببين دعواست در بين سپهداران
بهر سر آب آور اي کاش نمي ديدم
برخيز خودت ديگر چشمان ربابت گير
بر نيزه شده اصغر اي کاش نمي ديدم


منبع :
فضائل و مناقب اهل البیت (علیهم السلام)

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page