اى زمين مىدانم با كسى از مصائب روزگار شكوه نكردهاى و به مشيتحق راضى بودهاى و بر سختىها و مصيبت ها دندان به جگر گرفته اى، مىدانم به كسى نگفته اى وقتى مردان و زنان باايمان در درونت آسايش مىگرفتند چنان مىگريستى كه فرشتگان مقرب سنگ صبور تو مىشدند و شكيبايىات مىدادند، مىدانم به فرمان خداوند، آن هستى بخش يگانه، هر داغى را به جان خريدى و شكوهاى نكردى و همه دشوارىها را ناچيز انگاشتى اما مىدانم بر مرگ خاندان نبوت (ع) چنان بى طاقت شدى كه اگر حول و قوه الهى نبود از هم مىپاشيدى . يادت هست زمانى كه خاتم انبيا را در درونت جاى مىدادند چنان فرياد مىكردى كه پرندگان آسمان بر احوالت گريستند.
يادت هست زمانى كه مولا (ع) مىخواست در آن دل شب فاطمه اش را در تو آرامش دهد ناليدى و التماس كردى كه توان ندارى اين همه بار امانت را بپذيرى اما خواست خداوند اين بود و به ناچار زبان به كام گرفتى . يادت هست زمانى كه مى خواستند فرق شكافته اولين امام عالم على (ع) را به خاك تو بپوشانند چنان متحير و مضطرب گرديدى كه نزديك بود با ستارگان ديگر برخورد كنى وبراى هميشه نابود شوى . به ياد دارى زمانى را كه مردان بنى هاشم، محزون و غمگين، آماده مىشدند امام مجتبى را در دستهاى تو بگذارند، تو چنان آشفته و پريشان خاطر شدى كه لرزيدى كه اگر كوهها به فرمان خداوند به يارىات نمى شتافتند همزان و و همقدم نيستى مىشد .
ولى مىخواهم بگويم دردناكترين و غم انگيزترين حادثه اى كه تو ديدى حماسه عاشورا بود، حماسه اى كه بهترين و پاكترين بندگان خدا براى صيقل دادن آينه دين از زنگار بدعت ها و به اهتزار درآوردن پرچم اسلام ناب محمدى با پستترين انسانها جنگيدند و شهادت را بر ذلت ترجيح دادند . تو يك يك آنان را بوسيدى و چون گنجينه اى نهان كردى . تو همه اين سختىها و نامرادىها را به دوش كشيدى اما اگر تاب بياورى و صبور باشى بايد يادآور شوم براى تو تلختر از شهادت حسين احوال زينب بود، چون مىديدى اين خواهر داغديده را با دشنام ها و هتك حرمت ها آزرده و رنجور مىسازند و زخم دلش را نمك مىپاشند . تو مىديدى آن عزيز در برابر شلاق آن نامردان عالم ايستادگى مىكرد تا مبادا يتيمان برادر درد بىپدرى را احساس كنند . تو چنان خشمگين شدى كه اگر فرمان الهى نبود همه آن گرگ صفتان را مى بلعيدى . در آخر مىخواهم براى اين كه در غمت شريك باشم و آرام بگيرى زندگى زينب (س) را چكيده وار در گوشت زمزمه كنم
ولادت
حضرت زينب (س) در خانوادهاى به دنيا آمد كه به طهارت و پاكى شهرت داشت، در خانواده اى ديده به جهان بردوخت كه آيه «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» (1) بر عصمتش صحه مىگذارد، خانوادهاى كه ملائكه غبار در و ديوارش را به تبرك بر ديدگان مىمالند و به آن مباهات مىكنند . گفتنى است كه مورخان، زمان دقيق اين تولد را علىرغم اهميتى كه دارد ضبط نكردهاند و آراء و اقوال چنان متشتت و گونه گون است كه جز با قراين و حوادث تاريخى نمىتوان آن را حدس زد، با اين حال، عالمانى چون علامه مجلسى اين ولادت را در سال پنجم هجرى دانسته اند . (2)
اما اين كه چرا او را زينب ناميدند بايد گفت هنگامى كه عقيله بنىهاشم متولد شد . پيامبر در سفر بود، از اين رو مادرش فاطمه (س) از على (ع) خواست نامى براى اين نوزاد معين كند . اما على (ع) امتناع نمود و اين امر را به بازگشت پيامبر واگذار كرد . وقتى پيامبر از سفر برگشت ضمن ابراز خشنودى و خرسندى فرمود: «فرزندان فاطمه فرزندان منند ولى خداوند درباره آن تصميم مىگيرد» . (3) بعد جبرائيل نازل شد، ضمن ابلاغ سلام خداوند گفت بارى تعالى مىفرمايد: «نام اين دختر را زينب بگذار كه اين نام را در لوح محفوظ نوشته ام» (4) آن گاه رسول خدا زينب را گرفت و بوسيد و فرمود: «توصيه مىكنم همه اين دختر را احترام كنند كه او مانند خديجه است» . (5) يعنى حضرت زينب بسان خديجه كبرى در راه اعتلا و سرافرازى اسلام همه مصائب و بلايا را تحمل خواهد كرد و با صبر و استقامت و ايثار موجب رشد و تعالى اين دين مقدس خواهد شد .
زينب در مكتب پيامبر(ص)
زينب (س) شش ساله بود كه پيامبر وفات يافت . طبعا پيامبر در اين مدت كوتاه نمىتوانست همه معارف و حقايق الهى را به او بياموزد با اين وجود اين، از هر فرصتى براى تعليم و پرورش او بهره مىجست و نكته ها به او مىآموخت . پيامبر علاوه بر آشنا كردن او با مباحث اعتقادى و خداشناسى و عبادت و تقوا به او تعليم مىداد كه چگونه بايد در برابر مصيبتها و بلاها ايستادگى كند و اگر فرصتى دست مىداد او را از حوادث ناگوارى كه براى او اتفاق مىافتاد آگاه مىكرد; براى مثال، وقتى كه زينب با زبان شيرين كودكانه خوابى را كه ديده بود براى پيامبر تعريف كرد آن را به گونهاى تعبير نمود كه جلوه اى از آينده مصيبت بار او مىباشد، اين رؤيا را در تاريخ چنين مىخوانيم:
«اى رسول خدا ديشب در خواب ديدم كه باد سختى وزيد كه بر اثر آن دنيا در ظلمت فرو رفت و من از شدت باد به اين سو و آن سو افتادم، تا اين كه به درختبزرگى پناه بردم، ولى باد آن را ريشه كن كرد و من به زمين افتادم . دوباره به شاخه ديگرى از آن درخت پناه بردم كه آن هم دوام نياورد . براى سومين مرتبه به شاخه ديگرى روى آوردم، آن شاخه نيز از شدت باد درهم شكست . در آن هنگام به دو شاخه به هم پيوسته ديگر پناه بردم كه ناگاه آن دو شاخه نيز شكست و من از خواب بيدار شدم» .
پيامبر با شنيدن خواب زينب بسيار گريست و فرمود: درختى كه اولين بار به آن پناه بردى جد تو است كه به زودى از دنيا مىرود و دو شاخه بعد پدر و مادر تو هستند كه آن ها هم از دنيا مىروند و آن دو شاخه به هم پيوسته دو برادرت حسن و حسين هستند كه در مصيبت آنان دنيا تاريك مىگردد .» (6)
زينب (س) در مكتب مادر
حضرت زهرا (س) مدتى پس از رحلتحضرت رسول (ص) از دنيا رفت . بانوى بزرگ اسلام، هرچند نتوانست دختر شش سالهاش را به همه نكتهها و دقايق دينى آشنا سازد، اما درسهايى به او ياد داد كه در آينده رهنمون او در بسيارى از وقايع و حوادث شد، به او آموخت در هيچ حالى نبايد خدا را از ياد برد و اگر ضرورت اقتضا كرد براى حفظ دين از تندباد بدعتها و تحريف ها بايد امر به معروف و نهى از منكر را پيشه سازد و با زبانى فصيح و غرا گمراهان را به اصل دين فراخواند و دشمنان حق و حقيقت را رسوا نمايد و اگر بايست همه نامرادىها و دشوارىهاى روزگار را به دوش كشد . با رفتارش به او تفهيم كرد كه بايد به همسرش احترام بگذارد و فرزندانش را با خدا و آيين اسلام الفت دهد و اسباب آسايش خانواده را فراهم آورد .
زينب در مكتب على (ع) و امام حسن (ع)
زينب در جوار على (ع) و امام حسن (ع) بهرههاى معنوى فكرى بسيار يافت و آن چه را از مادر و جدش فرا گرفته بود فراتر و گستردهتر از اين دو بزرگوار به ويژه على (ع) آموخت . حال براى اين كه به تاثير اين آموزشها و تعليم در شكلگيرى خصيتحضرت زينب پى ببريم به چند مورد از فضائل و خصائل ايشان اشاره مىكنيم:
1 - علم و آگاهى: زينب (س) در خانهاى رشد و تربيتيافت كه اهل آن همگى از علم و دانش الهى بهره داشتند و به ذره ذره هستى آگاه بودند . مسلما پرورش يافتن در چنين خانواده اى - كه همگى اولوالعلم و راسخان در علمند - ابواب دانش را به رويش گشوده و او را جرعه نوش چشمه علم خدايى كرده است . او از لحاظ علمى به درجهاى رسيد كه امام زين العابدين عليهالسلام دربارهاش مىفرمايد: «انت بحمدالله عالمة بلا معلمه فهمة غير مفهمه; (7) عمه جان تو بحمدالله زن دانشمندى هستى كه رنج معلم و مدرسه را نچشيدهاى و فهميدهاى مىباشى كه به تو علم و درايت نياموختند .»
2 - صبر و پايدارى: زينب (س) در پرتو عنايت و توجه آلعبا بر دشوارىها و سختىها صبر كرد، رنجها و مصيبتهايى را تحمل نمود كه «اگر بر كوههاى استوار و راسخ نازل مىشد از هم فرو مىپاشيد» . (8)
صبر زينب از نوع صبرى نبود كه هر فرد زبون و ناتوانى به آن تن مىدهد بلكه صبرى خداپسندانه و هدفدار و انديشيده بود . وى مىدانست اين نوع صبر با ايمان رابطه تنگاتنگ دارد و مؤمنى كه صابر نباشد پيوسته ايمان و تقوايش متزلزل خواهد بود و انسان تا صبور نباشد نمىتواند در بندگى خدا، ايستادگى كند و در برابر شيطان و هواهاى نفسانى و گريز از گناه و استوارى در برابر تنگىها ثابت قدم باشد . او از پدرش على (ع) اين سخن را شنيده بود كه: «انسان حقيقت ايمان را درك نمىكند مگر اين كه سه ويژگى در او باشد: آگاهى به دين، صبر بر دشوارىها و تدبيرى نيكو در امور زندگى .» (9)
3 - ايثار: خاندان صديقه صغرا (س) همگى به از خود گذشتگى و مقدم داشتن ديگران بر خود زبانزد عام و خاص بودند، پدرش على (ع) براى حفظ جان پيامبر بىهيچ ترس و واهمهاى بر بستر پيامبر مىخوابيد و زندگى پيامبر را بر زندگى خويش ترجيح مىداد، مادرش فاطمه زهرا (س) بىهيچ تشويش و اضطرابى گردن بندش را در اه خدا هديه مىكرد و افطار سه روزهشان را به درماندگان و نيازمندان مىبخشيد .
آرى، او در چنين خانهاى بزرگ شده بود كه هر آن چه داشتبر طبق اخلاص گذاشت و به پيشگاه الهى تقديم نمود . از آسايش و رفاه چشم پوشيد و فرزندانش را در راه خدا فدا كرد و همه سختىها و اسيرىها و هتك حرمتها را به جان خريد .
4 - عبادت: حقيقتبندگى و عبادت خداوند كه در رشد و كمال آدمى تاثير بسزايى دارد آن است كه با همه وجود به خدا نظر كنيم و جز به او نينديشيم و جز فرمان او را مطيع نباشيم و جز براى او به كارى نپردازيم . حضرت زينب كه به اين امر آگاهى كامل داشت، و فلسفه خلقت را در عبادت مىديد حتى در شديدترين لحظه هاى زندگى عبادت و ستايش خداوند را از ياد نمىبرد . فاطمه دختر امام حسين (ع) در اين باره مىگويد: «عمه ام زينب در شب عاشورا همواره در محراب عبادتش ايستاده بود و با خداى خويش مناجات مىكرد» (10) يا امام سجاد مىفرمايد: «اين مخدره حتى در شب يازدهم عاشورا نماز شبش ترك نشد و نشسته نماز خواند» . (11)
زينب (س) در عبادت و طاعتخداوند به مقامى دستيافته و به آن درجه از شناخت و معرفتحق رسيده بود كه امام حسين (ع) در روز عاشورا به هنگام وداع اين گونه او را خطاب كرد:
«يااختاه لاتنسينى في نافلة الليل; (12) خواهرم در نماز شب مرا فراموش مكن .»
5 - فصاحت و بلاغت: شايد بارزترين ويژگى زينب (س) كه دوست و دشمن او را به آن مىستايند درستگويى و شيوا سخنى است . زيبا سخن گفتن و روانى عبارتها و الفاظ چنان در زينب (س) ملكه شده بود كه در سختترين و بحرانىترين لحظه با موازين ادبى سخن مىگفت . نيشابورى در اين باره مىگويد: «زينب در فصاحت و بلاغت در پارسايى و عبادت مانند پدرش على (ع) و همانند مادرش زهرا بود .» (13)
همچنين علامه مامقانى با استناد به خطبه هاى زينب (س) مىنويسد: «او در فصاحت و بلاغت چنان بود كه گويى زبان على در كام داشت .» (14)
زينب در مجلس ابن زياد سخنانى ايراد كرد كه نه فقط اندوه و تاثر شديد حضرت را بيان مىكند بلكه پايه و مقام سخن آن بزرگوار را نشان مىدهد، مثلا در همين چند عبارتى كه نقل خواهد شد گذشته از استوارى و جزالت كلام، سجع و جناس اشتقاق و استعاره مكنيه به چشم مىآيد:
«لقد قتلت كهلى و ابرت اهلى و قطعت فرعى واجتثثت اصلى فان يشفيك هذا فقد اشفيت; (15) سرور مرا كشتى و خاندان مرا برانداختى و شاخه و ريشه مرا كندى . اگر شفاى تو در اين است پس شفا يافتى .»
رسالتحضرت زينب (س)
نوشتن درباره رسالتحضرت زينب كارى بس مشكل و طاقت فرساست، اما بر حسب ضرورت و تكميل بحث، اشارهاى كوتاه و مختصر به آن مىكنيم: چون زينب تربيتشده خاندان وحى و امامتبود و به حقيقت دين آشنايى كامل داشت، وقتى دين را در دست عدهاى ستمگر ديد و مردم زمانه را از ظلم و جور حكام خود غافل يافتبه صرافت دريافت اگر مردم را به گونهاى از بدعتها و ظلم و ستمها و ناحق بودن حاكمان زمانه آگاه نسازند از دين چيزى جز ظاهر آن باقى نمىماند، از اين رو با امام حسين (ع) همراه شد به اميد آن كه نادرستى ها و ناشايستگى ها را از دين بزدايند . البته تا زمانى كه امام حسين (ع) در قيد حيات بودند ايشان در همه امور از امام (ع) اطاعت مىكرد، اما وقتى متوجه شد از مردان بنى هاشم كسى جز امام زين العابدين (ع) باقى نمانده و او هم چنان رنجور است كه تا مدتها توان ندارد به وظايف امامتخويش قيام كند تصميم گرفت در كنار امام سجاد (ع) به رسالتى كه براى خويش احساس مىكرد عمل نمايد . زينب (س) موارد زير را از وظايف اصلى رسالت خويش مىدانست:
1 . سعى داشت در هر فرصتى با خطبه و سخنرانى عمال و حكومتيان را رسوا سازد و مردم را از جنايتى كه آنان مرتكب شده بودند آگاه نمايد، تا با مفتضح ساختن دستگاه حكومتى خون عزيزانش هدر نرود و انقلاب كربلا بىثمر نماند، انقلابى كه ثمرهاش معيارى براى تميز حق از ناحق بود .
2 . آرامش دادن به زنان و كودكان داغديده تا مبادا با ناله و شيون دشمن كام گردند و دشمن از حال رقتبار آنان شاد شود .
3 . سومين وظيفه اى كه زينب (س) خويش را به آن ملزم مىديد مراقبت از امام سجاد (ع) بود، به همين علتخود را در جلو شمشيرهايى مى انداخت كه قصد داشتند امام را به شهادت برسانند .
وفات زينب (س)
محققان درباره تاريخ وفات حضرت زينب و محل دفن آن بزرگوار به يك راى و نظر نيستند، اما بيشترينه آنان بر اين عقيده تاكيد دارند كه زينب (س) بعد از واقعه عاشورا يك سال و نيم بيشتر زنده نبود (16) و قبر آن حضرت در شام است . (17)
_______________________________________________________________
1) احزاب (33) آيه33 .
2) نقدى، زينب الكبرى ، على قائمى، زندگانى حضرت زينب، ص23، (نتشارات اميرى، چاپ دوم) .
3) ذبيح الله محلاتى، رياحين الشريعه، ج3، ص38 (دارالكتب الاسلاميه)
4) همان، ص38 .
5) همان، ص38 .
6) همان، ص50 .
7) ابومنصور احمد بن على بن ابى طالب طبرسى، احتجاج، ج2، ص31 (منشورات النعمان، نجف اشرف، 1386 قمرى) .
8) حسن الهى (بوته كار)، زينب كبرى، ص111 .
9) بحارالانوار، ج66، ص405، باب جوامع المكارم و آفاتها (مؤسسة الوفاء، بيروت، چاپ دوم) .
10) رياحين الشريعه، ج3، ص62 .
11) حسن الهى (بوته كار)، زينب كبرى، ص90 .
12) رياحين الشريعه، ج3، ص62 .
13) على قائمى، زندگانى حضرت زينب، ص138 .
14) تاريخ طبرى، ج3، ص337 (دارالكتب العلميه، چاپ دوم، بيروت) .
15) علامه مامقانى، تنقيح المقال، ج3، ص79 (فصلالنساء) .
16) على قائمى زندگانى حضرت زينب، ص385 (انتشارات اميرى، چاپ دوم) .
17) حسن الهى (بوته كار)، زينب كبرى، ص270 (مؤسسه فرهنگى آفرينه، چاپ اول، 1375) .