قبل از اين حديثى از صحيفه رضويه نقل افتاد كه كشنده امام حسين عليهالسلام در تابوتيست از آتش و دست و پاى او به سلاسل آتشين مقيد و عقوبات وى فزونتر از حد و عد و هم در صحيفه شريفه به اسانيد عاليه حضرت رضويه مذكور است كه حضرت رسالت پناه صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: كه موسى بن عمران بعد از وفات برادرش هارون عليهماالسلام دست دعا به درگاه كبريا برداشت كه الهى برادرم هارون شربت فوات چشيد و رخت از زندان فنا به بوستان بقا كشيد مر او را بيامرز حق سبحانه بدو وحى فرستاد كه اگر از من آمرزش اولين و آخرينطلبى تو را اجابت كنم و همه را بيامرزم مگر قاتل حسين بن على عليهالسلام را كه من به خود انتقام از قاتل او خواهم كشيد.
كسى كو آن چنان خونى بريزد چنان افتد كه هرگز بر نخيزد
در كنزالغرائب آورده كه مهتر و بزرگتر همه ماران در دوزخ ماريست كه او را شديد گويند هر روز هفتاد بار مىلرزد و از او زهر فرو مىريزد و حق سبحانه و تعالى مىفرمايد: كه اى شديد چه ميخواهى؟ مىگويد: الهى عقوبت قاتلان امام حسين عليهالسلام را به من حواله كن تا زهرهاى خود را بر ايشان ريزم و حق سبحانه با او مىگويد: كه يا شديد ساكن باش كه عقوبت ايشان حواله توست همه را بىدريغ خواهى گزيد و در آن عقوبت محنتهاى كلى خواهند كشيد اين خود عقوبات آخرت ايشانست كه پايانى ندارد و در دنيا نيز همه محاربان كوفه و شام كه در آن معركه حاضر بودهاند از سپاهيان و نظارگيان و آن كه حاضر نبوده اما به قتل امام حسين شادى كرده هر يك به بلاى بزرگ و عذاب اليم مبتلا شدند.
در كنزالغرايب از امام سدى نقل كرده كه از خوارج شخصى نزد ما بود و ما از قتله امام حسين سخن مىگفتيم شخصى از اهل مجلس گفت: كه هيچكس شاد نگشت به كشتن امام حسين عليهالسلام الا آن كه به بدترين مرگى بمرد.
آن خارجى گفت: دروغ مىگوييد يا اهل العراق من شاد گشتم به قتل وى و مرا هيچ مكروهى نرسيده است هنوز در مجمع ما بود كه شرارهاى از چراغ بجست و به قدرت الهى در ريش وى افتاد و آغاز سوختن كرد آن ناكس برخاست و به سوى آب دويده خود را در جوى افكند به هيچ وجه آن آتش فروننشست و در درون آب گوشت و پوست او مىسوخت تا در ميان آتش و آب بمرد و سر اغرقوا فادخلوا نارا آنجا بر ديده اولوا الابصار جلوهگر گشت.
آب ناداده شهيدان را چون آتش در زدى بايدت بى شك ميان آب و آتش سوختن
شيخ حسن بصرى رحمه الله نقل فرموده كه مردى پيش ما مىآمد كه مرا مسائل شرعيه تعليم دهيد و ما را از صحبت وى نفرتى عظيم بود زيرا كه در وقت تكلم از او نتنى مىآمد كه هيچ شامه طاقت آن نمىآورد و ما را شرم مىآمد كه سبب آن نتن از وى باز پرسيم آخر روزى از وى سوال كرديم به غايت خجلزده و منفعل شد و گفت: من از حال خود شما را خبر دهم اما مرا رسوا مكنيد بدانيد كه من با آن طايفه بودم كه بر لب آب فرات نگهبانى مىكردند تا لشگر امام حسين عليهالسلام آب برندارند و هر كه مىآمد ما او را از آب منع مىكرديم بعد از واقعه كربلا شبى در خواب ديدم كه قيامت قايم شده و من در تشنگى عظيم گرفتارم و از هر سو آب مىطلبم نمىيابم ناگاه ديدم كه حضرت مصطفى صلّى الله عليه و آله و سلم و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام بر لب حوض كوثر نشستهاند و برخى از اصحاب بر پاى ايستاده و جمعى سقايان مردم را آب مىدهند من پيش حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم آمدم و آب طلبيدم حضرت فرمود: كه آبش دهيد كس آب به من نداد تا سه كرت من استغاثه كردم و هيچكس به فرياد من نرسيد و آبى بر آتش عطش من نزد چهارم بار كه فرياد زدم حضرت رسالت صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: كه چرا آبش نمىدهيد؟ گفتند: يا رسول الله اين كس از آنهاست كه بر كنار آب فرات نشسته بود و تشنگان لشگر امام حسين را آب نمىداد حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود: اسقوه قطرانا او را از قطران بياشامانيد چون از آن قطران چشيدم و بيدار گشتم اين نتن با خود يافتم و هر چه مىخورم قطران مىشود و رايحه آن موجب كراهت مشام مردمانست امام حسن بصرى فرمود: كه تو ديگر نزد ما ميا و آزار خاطر ما روا مدار و او را عذر خواستند و اندك زمانى را به خوارى تمام بمرد.
اعداى تو را دهد خداوند مرگى كه از آن بتر نباشد
ابوالمفاخر آورده كه مردى را در طواف خانه كعبه ديدند، نقابى به روى فروگذاشته و مىگفت: خدايا مرا بيامرز و دانم كه نيامرزى سادات و مشايخ حرم گفتند: اى عزيز نوميدى از رحمت خدا كفر است و هر چند كسى را گناه بسيار و جرم و جنايت بىشمار باشد چون به درگاه حق رجوع كند و به توبه و انابه و زارى و ندامت پيش آيد اميد آمرزش هست.
اگرچه جرم بيش از پيش داريم با لطف خدا اميدواريم
تو چرا اظهار نااميدى مىكنى و از نيامرزيدن حق خبر مىدهى گفت: بيائيد و قصه من بشنويد تا بدانيد كه نوميدى من از چيست؟ گفتند: بگوى تا بشنويم و حصه عبرتى از قصه تو برداريم گفت: من در آن لشگر بودم كه با حضرت امام حسين عليهالسلام جنگ مىكرد و بعد از شهادت آن حضرت رفيق آن خيل كه سر مبارك امام به شام مىبردند شدم و ما پنجاه كس بوديم كه نگهبانى آن سرها مىكرديم آن مدبران تيره ضمير هرجا كه فرود مىآمدند سر مبارك را به ميان مىنهادند و گرداگرد آن حلقه زده خمر مىخوردند و من از دور در ايشان مىنگريستم شبى از شبها بر همان عادت خود بعد از شراب خمر مست شدند و بخفتند من در خواب نمىشدم ناگاه آواز نالهاى شنيدم و كسى را نمىديدم در اثناى اين حال بالا نگريستم چنان به نظر من درآمد كه در آسمان بگشودند و معاينه ديدم كه خيمهاى از نور فرود آمد و جماعتى آمدند سر امام حسين عليهالسلام را زيارت كردند مردى ديدم با جامه سبز و عمامه سيد بالاى سر من ايستاده پرسيدم اينها چه كسانند؟ گفت: مقربان بارگاه صدميتند يكى جبرئيلست دوم ميكائيل و ديگر اسرافيل كه ناگاه جبرئيل عليهالسلام به زير خيمه شد و گفت: انزل يا صفى الله فرود آى اى آدم ديدم كه آدم و شيث و ادريث صلوات الرحمن عليهم فرود آمدند و سر امام را زيارت كردند باز به زير خيمه شد و گفت: انزل يا نجى الله ديدم كه نوح و سام و يافث فرود آمدند و نوبت ديگر فرمود: كه انزل يا كليم الله موسى عليهالسلام و هارون نزول نمودند بار ديگر گفت: انزل يا روح الله عيسى عليهالسلام و شمعون نازل شدند و هر پيغمبر كه فرود مىآمد سر مبارك امام حسين عليهالسلام را زيارت مىكرد و در آخر به زير خيمه رفت و گفت: انزل يا حبيب الله حضرت مصطفى صلّى الله عليه و آله و سلم نزول اجلال ارزانى فرمود با بزرگان صحابه و اشراف اهل بيت چون اميرالمؤمنين على عليهالسلام و امام حسن و حمزه و جعفر طيار عليهم السلام اما چون رسول خدا از آن خيمه به زير آمد ديدم كه سر امام حسين عليهالسلام حركت كرده هفتاد قدم پيشباز دويد و پيشانى خود بر پشت پاى آن حضرت نهاده به آواز حزين گفت: يا جداه ببين كه از ستمكاران بىوفا و نابكاران با جور و جفا به من چهها رسيد سيد عالم صلّى الله عليه و آله و سلم آن سر را برداشت و روى مبارك در روى وى مىماليد و به گريه درآمد و همه انبياء به مرافقت و موافقت آن حضرت مىگريستند.
آدم در اين عزا به غم و غصه مبتلاست
هان اى خليل ز آتش نمرود دم مزن
رنگين چراست پيرهن موسوى ز نيل
گويا براى ماتم سلطان دين حسين
اينها غم از براى دل مصطفى خورند
گر مرتضى بگريد از اين غصه در خورست
سوزش بر زمين بود و بس كه بر سپهر كشتى نوح غرقه طوفان كربلاست
اين شعله بين كه در جگر شاه ابتلاست
وز دست غصه جبه عيسى چرا قباست
چندين خروش و ولوله در خيل انبياست
آن خود چه داغهاست كه بر جان مصطفاست
ور فاطمه بنالد از اين حالها رواست
در هر كه بنگرى به همين داغ مبتلاست
جبرئيل عليهالسلام پيش آمد و گفت: يا رسول الله اگر فرمايى يا اهل كوفه و شام آن كنيم كه با قوم لوط عليهالسلام كرديم حضرت فرمود: آن مىخواهم كه فرداى قيامت بر ايشان خصمى كنم جبرئيل عليهالسلام گفت: يا سيدالثقلين جمعى ملائكه فرود آمده مىگويند كه ما را فرمودهاند آن فرشتگان حربههاى آتشين داشتند هر كه را حربه بر وى زدندى آتش در وى افتادى و بسوختى تا چهل و نه كس سوخته شد چون نوبت به من رسيد گفتم: الامان يا رسول الله گفت: برو كه لا غفرالله لك خدايت نيامرزاد و من شك ندارم كه سخن پيغمبر خلاف نيست اهل حرم گفتند: چرا نقاب فروگذاشتهاى؟ گفت: از هول آن واقعه هيات من متغير شده است پس به مبالغه مردم نقاب برداشت رويش چون روى خوك بود و دندان هايش چون دندان گراز كه از دهن بيرون آيد سادات و مشايخ حرم گفتند: دور شو از نزديك ما تا شآمت تو به حاضران نرسد آن شخص نقاب فرو گذاشته از حرم بيرون رفت و هنوز ده قدم از خارج حرم پا بيرون ننهاده بود كه صاعقهاى از هوا درآمد و آن بدبخت ناپاك را پاك بسوخت.
از برق ستم هر كه زد آتش به شهيدان
وز هر كه الم يافت دل آن شه مظلوم
شد سوخته صاعقه خشم الهى
حقا كه بيابد الم نامتناهى
راويان معتبر آوردهاند كه بعد از شهادت امام حسين عليهالسلام و ساير شهدا هيچ يك از امرا و سرداران لشگر پسر زياد از سواره و پياده و خادم و مخدوم ايشان دمى به آسايش نزدند و آبى به خوشدلى نخوردند و اندك زمانى را هر يك به عقوبتى كه سبب عبرت عالميان بود هلاك شدند در شواهد آورده كه به صحت رسيده است كه هيچ كس از قاتلان امام حسين عليهالسلام و اصحاب وى نماند كه پيش از مرگ فضيحت نشد و مبتلى نگشت به قتل يا به بلاى ديگر در كنزالغرايب آورده كه بعد از شهادت امام جابر بن يزيد ازدى عمامه معزز وى را برداشته بر سر نهاد فى الحال ديوانه شد و دماغ وى به مرتبهاى مخبط گشت كه به سلاسل مقيدش ساختند و در آن قيد فوت شد و به زنجير سلسلة ذرعها سبعون ذراعا مسلسل گشت و جعونه خضرمى قميص مطهرش از تن پاكيزه بر كشيد و بپوشيد ابرص شد و در آن كرته پاك صد و هفده سوراخ شمردند كه آثار زخمها و جراحتها بود و گفتهاند قميص آن حضرت را عبدالرحمن حصين بپوشيد و مبروص گشت و موى سر و محاسن او فرو ريخت و عبرت عالميان گشت اسود بن حنظله شمشير آن حضرت را بر گرفت علت جذام بر وى پديد آمد و خوره در همه اعضاى وى افتاده سقط گشت مالك بن يسار جوشن امام را برگرفت از عقل بيفتاده ياوهگوى شد و مردم با وى هزل و سخريت مىكردند و سنگ بر وى مىزدند عاقبت كسى بازى بازى سنگى بر سر وى زد و بدان ضربت مغزش پريشان شد و در شواهد آورده كه شمر ذى الجوشن لعنة الله عليه مقدارى زر سرخ در ميان بارهاى امام حسين عليهالسلام يافته بود و بعضى از آن به دختر خود بخشيده دختر آن را به زرگرى داد تا از براى وى زيور بسازد چون زرگر آن زر را به آتش برد هبا و ناچيز شد چون شمر آن را شنيد زرگر را طلبيد و باقى زر را بدو داده گفت: در حضور من آتش نه چون زرگر آن را در آتش نهاد آن نيز ناچيز شد و مىآرند كه شترى چند كه از شاهزاده مانده بود آن بدبختان آن را بكشتند و بپختند چنان تلخ بود كه هيچكس از آن لقمهاى نتوانست خورد و قصه عقوبات قاتلان امام حسين عليهالسلام در دنيا و قتل ايشان به انواع خوارى و مشقت بسيار بر دست ابراهيم بن مالك اشتر و مختار و غير ايشان از دوستداران اهل بيت سيد اخيار در كتب و نسخ بى حد و شمار مسطور و مذكور است و الله اعلم بذات الصدور امام يافعى رحمه الله در كتاب مرآت الجنان آورده كه بعد از قتل امام حسين عليهالسلام اندك وقتى را سر عبيدالله زياد به دارالاماره كوفه آوردند و آن سر خبيث مذمم را آن جا كه سر مطيب مكرم امام حسين عليهالسلام نهاده بودند بنهادند و امام ترمذى رحمه الله به سند خود از عمارة بن عمر نقل مىكند كه چون سر ابن زياد و اصحاب او را به مسجد كوفه آوردند در رحبهاى نهادند من آن جا رسيدم و آواز مردم شنيدم كه مىگفتند: آمد آمد ناگاه مارى بيامد و به ميان آن سرها درآمد و به سوراخ بينى ابن زياد رفت و اندك زمانى درنگ كرده بيرون آمد و برفت تا از نظر مردم غايب شد باز فرياد مردم برآمد كه آمد آمد كه همان مار بيامد و همان عمل كه پيشتر كرده بود تكرار نمود و چند نوبت اين عمل مشاهده افتاد امام يافعى فرمود: كه علما فرمودهاند كه اين مكافات آن فعل بود كه با سر امام حسين عليهالسلام به ظهور رسانيد و اين از نشانههاى عذاب آشكار ويست و اين نقل در شواهد مذكور است و هم در شواهد آورده كه يكى از بدبختان در مدينه خطبه خواند و به قتل امام حسين عليهالسلام اظهار شادى و خوشحالى نموئد شب آن در مدينه آوازى شنيدند و صاحب آن را نديدند و سه بيت شنيدند كه مىخواند و يكى از آن ابيات اينست:
ايها القاتلون جهلا حسينا ابشروا بالعذاب و التنكيل
يعنى اى كشندگان حسين از روى جهل و بىخردى مژده باد شما را به عذاب دوزخ و به بند بودن در سخن سجين و ترجمه بيت ديگر آنست كه هر كه در آسمانست بر شما نفرين مىكند از ارواح انبيا و ملائكه و گروه مقربان و معنى بيت سوم آنست كه شما لعنت كرده شدهايد به زبان پسر داود يعنى سليمان عليهماالسلام و به زبان عيسى عليهالسلام كه صاحب انجيلست و هم در شواهد نقل كرده كه يكى از غازيان ارض روم گفته است كه در يكى از كنايس ايشان ديدم كه نوشته بودند:
أترجو أمة قتلت حسينا شفاعة جده يوم الحساب
پرسيدم: كه اين را كه نوشته گفتند: نمىدانيم و ابوالمفاخر فرمود كه اين چهار بيتست و تاريخ نوشتن اين ابيات هم در تحت آن بوده حساب كردهاند به سيصد سال پيش از مبعث حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم بوده و ترجمه اين بيت كه مذكور شد اينست كه آيا اميد مىدارند استفهام بر سبيل تعجب است يعنى چگونه اميدوارند گروهى كه امام حسين عليهالسلام را شهيد كنند شفاعت حد او را در روز شمار و بس غريب است كه كسى فرزند كسى را به ظلم و جفا به قتل رساند و خواهد كه پدر مظلوم مقتول او را شفاعت كند.
تعجب است مر از آن لعين كه از سر جهل
بريخت خون حسين و هنوز مىدارد
نداشت حرمت فرزند پاكى مصطفوى
طمع به لطف خدا و شفاعت نبوى
اميد به غايت الهى و حمايت حضرت رسالت پناهى آنست كه از مواهب فضل احدى و ميامن لطف احمدى صلّى الله عليه و آله و سلم قسطى اتم و اكمل و سهمى اعم و اشمل به روزگار محنتزدگان آخرالزمان كه در ماتم شاه شهيدان با ديده گريان و سينه بريان حاضر مىشوند و حكايات جگرسوز و روايات غماندوز و شنونده و چاپكننده و نويسنده را از مثوبات آن نوشندگان شربت شهادت و كرامت و آن پوشندگان خلعت سعادت محروم و بىبهره نگذارد.
اى جهان آفرين به جان حسين
كه رسانى ثواب آن شهدا
به غم و درد بى كران حسين
به مصيبترسيدگان حسين
فصل دوم در عقوبت قاتلان امام حسين عليهالسلام
- بازدید: 5321