ذكر شجاعت و شهادت امام حسين عليه‏السلام

(زمان خواندن: 12 - 23 دقیقه)

پس قباى خز مصرى در پوشيد و عمامه رسول خدا بر سر بست و سپر حمزه سيدالشهدا بر پس پشت افكند و ذوالفقار شاه ولايت حمايل كرد و بر اسب ذوالجناح سوار شده آهنگ ميدان نمود پرده‏نشينان حجله عصمت از پى وى روان و دوان شده گفتند: اى واويلاه ما را به كه مى‏گذارى و اين غريبان بى‏كس را به كدام كس مى‏سپارى؟
امام حسين عليه‏السلام فرمود: باز گرديد شما را به خدا سپردم و او وكيل منست در مهمات شما و كفى بالله وكيلا اما چون امام حسين به ميان ميدان رسيده نيزه بر زمين استوار كرد و رجزى آغاز فرمود قريب به بيست بيت و از آن جمله پنج بيت به رسم تبرك آورده شد.
خيرة الله من الخلق ابى

فضة قد خصلت من ذهب
فاطم الزهراء امى و ابى
من له جد كجدى فى الورى
ذهب من ذهب فى ذهب
‏   ثم امى فانا ابن الخيرتين‏
فانا الفضة و ابن الذهبين‏
وارث الرسل امام الثقلين‏
او كشيخى فانا ابن العلمين‏
و لجين فى لجين فى لجين‏
ترجمه مضمون اين ابيات از كلام عزيزى آورده مى‏شود:
جد من خير الورى فاضل‏ترين انبياست

منقبت‏هاى پدر گر بر شمارم دور نيست
مادرم خيرالنسا فرزند خاص مصطفا
از برادر گر بپرسى هست شاه دين حسن
هست عمم جعفر طيار اندر باغ خلد
حمزه سر خيل شهيدان باشدم عم پدر
اى ستمكاران سنگين دل كه اخلاق شما
جمله فرزندان و خويشان و عزيزان مرا
وين زمان بهر هلاك من كمر بر بسته‏ايد
تشنه لب رفتند ياران و من از پى مى‏روم
‏   آفتاب اوج عزت شمع اجمع انبياست‏
در درج لافتى و بدر برج هل اتى است‏
بر كمال او كلام بضعة منى گواست‏
آن كه سبط مصطفى و نور چشم مرتضيست‏
دائما پرواز او تا آشيان كبرياست‏
اينچنين اصل و نسب در جمله عالم كه راست‏
بى وفايى و نفاق و حيله و جود و جفا است‏
قتل كرديد اين چه آئينست و اين طغيان چراست‏
كشتن من در كدامين مذهب و ملت رواست‏
در قيامت حضرت حق حاكم ما و شما است‏
پس گفت: اى قوم بترسيد از خداى اكبر كه شب برد و روز آورد و بميراند و زنده گرداند و روزى دهد و جان ستاند اگر بر دين خداى اقرار داريد و به رسولش محمد مصطفى صلّى الله عليه و آله و سلم كه جد منست ايمان آورده‏ايد بر من ستم مكنيد و بيداد روا مداريد و برانديشيد از آن كه فردا در عرصات جد و پدر و مادر من بر شما خصمى كنند و شما را از حوض كوثر آب ندهند اينك هفتاد و دو تن از اولاد و برادران و برادرزادگان و اقربا و ياران و مواليان من كشته‏ايد و حالا قصد كشتن من داريد اگر براى مملكت است سر راه مرا بگذاريد تا بروم يا حبش و تركستان روم و عيال و اطفال مرا كه از تشنگى جگر ايشان كبابست مقدارى آب بچشانيد تا من فردا بر شما خصمى نكنم و اگر نه چنين كنيد الحكم لله و رضينا بقضاء الله مردمان شام كه اين سخن شنيدند از معركه برميدند و كوفيان بگريستند و بناليدند بخترى بن ربيعه و شبث بن ربعى و شمر ذى الجوشن ديدند كه كار از دست رفت و نزديك شد كه لشگرى با امراى خود به حرب در آيند در برابر حضرت امام حسين آمده گفتند: يابن ابى‏تراب قصه به خود دراز مكن و اين كبر از سر بنه و بيا تا تو را پيش پسر زياد بريم تا بر يزيد بيعت كنى و از اين مهلكه خلاص يابى و الا تو را بر اين وجه مى‏داريم تا از تشنگى هلاك شوى.
امام حسين عليه‏السلام سر مبارك در پيش انداخت و عمر سعد چون گريه لشگر و فغان ايشان ديد بترسيد و از قلب لشگر بيرون تاخته بانگ بر پيادگان زد كه مگذاريد كه پسر ابوتراب ديگر سخن گويد و زود تير باران كنيد به يكبار مقدار پانزده هزار ناكس تيرها بر كمان نهاده از شست رها كردند و قضا را يكى بر آن حضرت و مركب وى نيامد تيراندازان خطاكار منفعل شده باز گشتند و امام حسين عليه‏السلام به خيمه باز آمد. نورالائمه از امام جارالله علامه نقل مى‏كند كه در آن وقت كه امام حسين عليه‏السلام در كربلا تنها مانده بود.
وراى پرده‏نشينان و كودك بيمار

حسين گريه‏كنان در وداع فرزندان
‏   نمانده هيچكس ديگر از تبار حسين‏
ستاده لشگر بى حد در انتظار حسين‏
امام مى‏خواست كه حمله كند كه ناگاه گردى و غبارى پديد آمد چنان چه هيچكس هيچكس را نمى‏ديد مقارن اين حال شخصى مهيب با شكل عجيب بر مركبى غريب نشسته كه سر و دستش به سر و تن اسب مى‏مانست و يالش به مثابه شير بود پيش امام حسين عليه‏السلام آمد سلام كرد بدين عبارت كه السلام عليك و على جدك و على ابيك و امك امام حسين عليه‏السلام جواب سلام او باز داد و گفت: تو چه كسى اى نيكبخت كه در چنين وقتى بر مظلومان بيچاره و غريبان آواره سلام مى‏كنى گفت: يابن رسول الله من مهتر پريانم و مولاى سيد آخر الزمانم و چاكر شاه مردانم مرا زعفر زاهر گويند و لشگر من در اين بيابان است پدرت در وقتى كه به چاه بئر العلم درآمده ديوان را به ضرب ذوالفقار مسلمان ساخت پدر مرا بر ايشان مرتبه امارت داد و بعد از فوت پدر همه در فرمان منند دستورى ده تا با لشكر خود بيايم و دمار از اين قوم بر آرم.
دوستان را شاد گردانم به توفيق خداى
‏   وين ستمكاران سركش را در اندازم ز پاى‏
حضرت امام حسين عليه‏السلام فرمود: كه اى زعفر خدايت مزد دهد شما را نبينند و نكشند و شما ايشان را ببينيد و بكشيد اين ظلم باشد اما آن كه ملائكه در حرب بدر و حنين نزديك جدم آمده با كفار حرب كردند آن به حكم خدا بود تو باز گرد و به منزل و محفل خود معاودت كن زعفر گفت: اى سيد ما خود را به صورت آدميان بديشان نمائيم و حرب كنيم اگر از قوم ما هم بكشند شهيد راه تو باشيم حضرت امام حسين فرمود: جزاك الله خيرا يا زعفر دلم از زندگانى دنيا سير شده است و در علم المنايا ديده‏ام كه من امروز به لقاى پروردگار خود خواهم رسيد تو براى خاطر من باز گرد و معترض اين قوم مشو زعفر بازگشت و فى الحال غبار فرونشست اما امام حسين عليه‏السلام ديد كه اهل عناد و انكار در جدال و استنكار مى‏افزايند و از خصومت و عداوت باز نمى‏آيند ديگر باره روى به ميدان نهاده مبارز طلبيد تميم بن قحطبه كه يكى از امراى شام بود مرد نامدار و در ميان قوم خود عالى مقدار پيش امام حسين باز آمد و گفت: اى پسر ابوتراب تا كى خصومت كنى فرزندانت زهر هلاك نوشيدند اقربا و چاكرانت لباس فنا و فوات پوشيدند و هنوز جنگ مى‏كنى و يك تن تنها با بيست هزار كس تيغ مى‏زنى.
امام حسين فرمود: كه اى شامى من به جنگ شما آمده‏ام يا شما به جنگ من آمده‏ايد من سر راه بر شما گرفتم يا شما سر راه بر من گرفتيد برادران و فرزندان مرا به قتل رسانيديد و اكنون ميان من و شما به جز شمشير چه تواند بود و بسيار مگوى و بيار تا چه دارى اين بگفت و از روى فرزانگى نعره‏اى از جگر بركشيد كه زهره برخى از لشگريان آب گشت تميم سراسيمه شده دستش از كار فرومانده و امام تيغى بر گردنش زد كه سرش پنجاه قدم دور افتاد پس بر لشكر حمله كرد و و سپاه دشمن از ضرب تيغ و دست ضرب او هراسان شده به يكبار در رميدند و يزيد ابطحى بانگ بر لشگر زد كه اى بى حميتان همه درمانده يك تن شده‏ايد ببينيد كه من كار وى چون مى‏سازم پس سلاح بر خود راست كرده پيش امام حسين عليه‏السلام آمد و او به مبارزت در هه شام و عراق مشهور بود و به جرأت و شجاعت در ولايت مصر و روم معروف و مذكور. سپاه عمر سعد چون او را در مقابل امام حسين عليه‏السلام ديدند از شادى نعره بر كشيدند و اطفال و عورات اهل بيت از اين حال واقف شده بترسيدند اما امام حسين عليه‏السلام بانك بر ابطحى زد كه مرا نمى‏شناسى كه چنين گستاخانه پيش من مى‏آيى ابطحى جواب نداد و تيغ حواله امام حسين عليه‏السلام كرد امام پيشدستى نموده تيغى بر كمرش زد كه چون خيار تر به دو نيم شد پس آهنگ آب كرد كه بسيار تشنه بود و شمر بانگ بر لشكر زد كه زنهار مگذاريد كه حسين آب خورد كه اگر يك شربت آب بياشامد يكى از ما را زنده نگذارد پس لشگر غلبه كردند و ميان آن حضرت و آب فرات مايل گشتند امام حسين عليه‏السلام تيغى كشيده مركب ذوالجناح برانگيخت و عزيزى در وصف اسب و تيغ امام فرموده است كه:
تيغ گوهر دار او الحق ز نيكوگوهرى

گوهر او تابناك و آتش او آبناك
كرده از خون دليران در صف ميدان جنگ
تيز تك چابك عنان پولاد سم خارا شكاف
شير صولت پيل پيكر كوهكن دريا گذار
اينت مركب اينت راكب اينت تيغ و اينت مرد
‏   آتشى همرنگ آب و آب رنگى آتشين‏
آب و آتش گشته يك جا هم قران و هم قرين‏
نعل خارا كوب اسبش خاك را با خون عجين‏
خرد سر كوچك دهان لاغر ميان فربه سرين‏
رعد هيبت برق سرعت باد جنبش تيز بين‏
اى هزاران آفرين بر جانت از جان آفرين‏
امام حسين عليه‏السلام اين چنين مركبى برانگيخت و به چنان تيغى سر ياغيان چون برگ خزان بر زمين مى‏ريخت تا سه صف لشگر را بر دريده راه بر خود گشاده ساخت به لب آب رسيد و همين كه اسب را در جوى فرات رانده و كف آب برگرفته خواست كه بياشامد يكى آواز داد كه اى حسين تو آب مى‏خورى و لشكر در خيمه عورات افتاده غارت مى‏كنند امام حسين عليه‏السلام را غيرت آمده آب را بريخت و چون باد به در خيمه راند كس را نديد دانست كه اين سخن به مكر و غدر گفته بودند42 اما حكم دوست چنان بود كه امام حسين عليه‏السلام آن شب روزه را به شراب بهشت گشاده.
آورده‏اند كه امام حسين عليه‏السلام از لب آب تا به خيمه رسيد چهار صد كس را افكنده بود و چون به خيمه رسيد فرود آمد و قوم در سراپرده نهاد مخدرات اهل بيت همه به خدمت او حاضر شدند فرمود: كه اى پردگيان چادرها در سر كنيد و ميان‏ها را استوار بربنديد و مصيبت مرا آماده باشيد اما جامه مدريد و فزع منماييد و يتيمان مرا نيكو داريد پس امام زين‏العابدين عليه‏السلام را در بر گرفت و روى او را بوسه داده گفت:
بيا جانا وداعم كن به آبى آتشم بنشان

بيا زان پيش كز حلقم بريزد شمر ناكس خون
كنارم گير كز بويت شود جان حزين خرم
‏   كه تيغ از استخوان بگذشت و آب از فرق و كار از جان‏
شود مرغ دل پاكم ز تاب كربلا بريان‏
سخن گو تا ز گفتارت دل غمگين بود شادان‏
اى پسر چون به مدينه رسى دوستان را سلام من برسان و بگو پدرم چنين فرمود: كه هر گاه به رنج غربت مبتلا شويد از غريبى من ياد آريد و چون كشته‏اى بينيد از حلق بناحق بريده من فراموش مكنيد و چون آب خوش خوريد از لب تشنه و جگر تفسيده من برانديشيد.
اى همدمان مشفق و اى دوستان من

در جوى ديده چشمه خونين روان كنيد
زد آسمان عمامه خورشيد بر زمين
پژمرده شد ز غم گل صدر برگ آفتاب
آب فرات كف به سر و سر به سنگ زد
گرييد خون به تعزيت من كه مى‏رسد
‏   ياد آوريد واقعه و داستان من‏
از بهر آب دادن سرو روان من‏
آن دم كه غرقه گشت به خون طيلسان من‏
تا ديد غرق خون رخ چون ارغوان من‏
وقتى كه تشنه شد لب شكرفشان من‏
صدگونه فيض جان شما را ز جان من‏
شهربانو پيش آمد كه اى سيد و سرور من در اين ملك غريبم غمخوارى و غمگسارى ندارم خواهران و دختران تو اولاد حضرت رسالتند كسى را بر ايشان دستى نباشد و طريقه حرمت ايشان نگاهدارند اما من دختر يزدجرد شهريارم و غير از تو كسى ندارم مبادا كه دشمنان بعد از تو قصد من كنند و حرمت حرم محترم تو نگاه ندارند.
امام حسين عليه‏السلام فرمود: كه اى شهربانو تو غم مخور كه كسى را بر تو دستى نباشد و هميشه مكرم و محترم خواهى بود و روايتى آنست كه امام حسين عليه‏السلام فرمود: كه در آن ساعت كه مرا از پشت مركب در اندازند مركب بى من نزد شما خواهد آمد تو برنشين و عنان بدو سپار كه او ترا از ميان قوم بيرون برده به جايى كه خواهد برساند اما اصح آنست كه شهربانو همراه اهل بيت به شام رفته بود القصه امام حسين عليه‏السلام يك يك را از اولاد وداع كرده سوار شد و آن وداع آخرين و ديدار باز پسين بود پس ديگرباره سوار شده به زبان حال مى‏گفت:
لا ابالى‏وار دستى بر جهان خواهم فشاند

دامن آخر زمان دارد غبار حادثه
پاى غيرت بر سر كون و مكان خواهم نهاد
از سر صدق و صفا چون صبح دم خواهم زدن
‏   هر چه دامن گيردم دامن از آن خواهم فشاند
آستين بر دامن آخر زمان خواهم فشاند
دست همت بر رخ جان و جهان خواهم فشاند
وندر آن دم در هواى دوست جان خواهم فشاند 
راوى گويد: كه چون امام عليه‏السلام روى به ميدان نهاده مبارز جست عمر سعد گفت: اى قوم بدانيد كه يك يك حريف او نيستيد و او حالا تشنه است و به هلاكت نزديك شده به يكبار بر او حمله كنيد لشكر از جاى بجنبيدند و امام حسين را در ميان گرفتند و آن سرور چون شير غران با تيغ بران در ميان ايشان افتاده اركان زمين را به صداى رعد آساى انا ابن رسول الله در تزلزل مى‏آورد و شعاع تيغ برق نماى صاعقه‏زدايش چشم اهل خصم را خيره و رخسار اميدش را تيره مى‏كرد و غبارى كه ميان زمين و آسمان واقع شده بود به حكم شمشير قاطع فيصل مى‏داد و زبان حالش به گوش و هوش اهل بيت كه نظاره حرب او مى‏نمودند مضمون اين قضيه و فحواى اين نكته مى‏شنود:

الوداع اى دل كه جان خواهم فشاند
‏   دست همت بر جهان خواهم فشاند 
در بعضى روايات هست كه بار ديگر امام خود را به لب آب فرات رسانيد و كفى آب برداشته خواست بياشامد از تشنگى اطفال و عورات برانديشيده آن آب را ريخت و نقلى هست كه كف آب پيش دهن آورد هنوز به حلقش نارسيده حصين بن نمير تيرى بر دهن مبارك آن حضرت زد كه آن آب نصيب وى نشد اما دهن آن حضرت زمان زمان پرخون مى‏شد و بيرون مى‏افكند و دشمنان حمله مى‏آوردند و تن نازنين امام را محروم مى‏كردند از بسيارى زخم امام دست از حرب بداشت و مركب نيز از كار مانده همانجا كه رسيده بود عنان باز كشيد عمر سعد در اين حال كه امام را ضعيف حال ديد آهنگ وى كرد.
امام حسين عليه‏السلام گفت: كه تو خود ميآيى كه مرا به قتل رسانى عمر سعد شرم داشته عنان اسب باز كشيد و از آن جا بازگشت اما شمر پيادگان را گفت: كه گرداگرد او را فروگيريد همين كه پيادگان حوالى امام حسين عليه‏السلام را فروگرفتند شمشير حواله ايشان كرد همه منهزم شدند شمر خجل شده با طايفه‏اى از آن سنگين‏دلان قصد كرده پيش امام حسين عليه‏السلام راندند و بعضى از لشگريان خواستند كه به خيمه‏ها در آمده غارت كنند امام حسين عليه‏السلام آواز داد كه اى آل ابوسفيان اگر شما را دين نيست از عار نيز نمى‏انديشيد كه تعرض حرم من مى‏كنيد شمر گفت: اى حسين مقصود تو چيست؟ فرمود: كه اگر غرض ما قتل من است اينك من اينجا ايستاده‏ام و با شما جنگ مى‏كنم تمناى من آنست كه كسى قصد حرم نكند مادام كه زنده‏ام شمر گفت: اى پسر فاطمه اين خواهش به اجابت مقرون است و آن جماعت را كه توجه به جانب خيمه كرده بودند باز گردانيده گفت: از تعرض اهل خيمه چه حاصل مقصود ما قتل حسين است اگر كارى مى‏كنيد اينجا سعى نماييد آن جماعت ديگرباره آغاز جنگ كردند و امام حسين عليه‏السلام همچنان ايستاده و در ايشان مى‏نگريست و مى‏گفت عجب حالتى كه چندان كه نگاه مى‏كنم يارى و هوادارى نمى‏بينم و هر چند نظر بر مى‏گمارم مهربانى و غمگسارى نمى‏يابم.
به هر كه مى‏نگرم رو نمى‏كند سوى من

كجا روم چه كنم ره چگونه گيرم پيش
‏   ميان اين همه بيگانه آشنايى نيست‏
در اين ميان بيابان كه ره به جايى نيست‏
راوى گويد: كه از چندين سوار و پياده كه بر حضرت امام حمله كردند چون نزديك وى رسيدند يكى از ترس قدم پيش نمى‏توانست نهاد و از هيبت امام حسين چشم نه مى‏توانست گشاد آخر عزم تيرباران كردند و امام حسين عليه‏السلام از مركب فرود آمد تا زخمى بدان اسب نرسد كه يادگار جد بزرگوار و پدر نامدار وى بود لشگريان كه آن حضرت را پياده ديدند دلير شده آهنگ او كردند تا مردى تيرى بر پيشانى نورانى آن حضرت زد امام حسين عليه‏السلام تير را بيرون كشيده از موضع جراحت خون مانند جوى آب روان شد آن سرور دست مبارك بر آن زخم مى‏نهاد و چون پرخون مى‏شد بر سر و روى خود مى‏ماليد و مى‏فرمود: كه بدين هيأت با جد خود محمد رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلم ملاقات خواهم كرد و حال كشندگان خود به تفصيل باز خواهم گفت راوى گويد: هفتاد و دو زخم نيزه و تير و تيغ بر آن حضرت زده بودند و در اين حال امام روى به قبله نشسته بود و سر با حضرت كبريا در پيوسته يك يك و دو دو به قصد قتل او مى‏آمدند و چون نظر ايشان بر وى مى‏افتاد شرم مى‏داشتند و فى الحال باز گشته مى‏گفتند: ما مى‏خواهيم كه فرداى قيامت اين خون در گردن ما نباشد و ما را بدين مؤاخذه ننمايد.
سهل كارى نيست خون آل احمد ريختن
‏   خاك غم بر فرق فرزند محمد بيختن‏
اما چون شمر ديد كه لشگريان در قتل امام حسين عليه‏السلام تعلل مى‏نمايند بانگ بر ايشان زد كه اين همه توقف و تأخير چيست زرعة بن شريك در آمد و زخمى بر دست آن حضرت زد و ده تن ديگر به قصد آن سرور كمر بستند و نزديك وى آمدند و هيچكدام را ياراى آن نبود كه پيش آيند سنان بن انس نيزه‏اى بر پشت امام زد چنان چه بيفتاد خولى بن يزيد اصبحى از اسب فرود آمد كه سر مبارك آن حضرت را از بدن جدا كند دستش در لرزه آمد و برادرش شبل بن يزيد متصدى آن امر قبيح شد امام اسماعيل بخارى آورده كه در وقتى كه امام افتاده بود يكى بيامد كه كار وى تمام كند.
امام حسين عليه‏السلام در او نگريست و گفت: برو كه كشنده من تو نئى و مرا دريغ مى‏آيد كه تو به آتش دوزخ گرفتار شوى آن مرد گريان شد و گفت: يابن رسول الله تو بدين حال رسيده‏اى هنوز غم ما مى‏خورى كه به آتش دوزخ نسوزيم پس آن تيغ كه براى كشتن امام حسين كشيده بود در دست بجنبانيد و دوان دوان پيش عمر سعد رفت ابن سعد پرسيد: كه چه كردى؟ كار حسين را بساختى؟ گفت: نى بلكه آمده‏ام كه كار تو را بسازم و تيغ حواله عمر سعد كرد نوكران وى گرد آن مرد در آمدند و زخم‏ها بر او روان كردند روى به جانب امام حسين عليه‏السلام كرد و گفت: يابن رسول الله گواه باش كه بر سر كوى محبت تو مرا شهيد مى‏كنند فردا مرا بازجويى و با شهيدان لشگر خود به بهشت برى امام حسين عليه‏السلام از آن جا آواز داد كه دل خوش دار كه چنين خواهم كرد و فردا با من خواهى بود

چون بر سر كوى مهر من كشته شدى
‏   از عهده خون بها برون آيم من‏

42) فريب خوردن مناسب مقام امام نيست‏
و روايتى هست كه چون امام حسين عليه‏السلام بر زمين كربلا افتاد زمين بركشيده بيامدند و هر يك از ايشان را مدعا آن بود كه سر امام را پيشتر ببرد و صله و خلعت بستاند هر كدام كه پيش مى‏آمدند امام حسين عليه‏السلام چشم باز مى‏كرد و در وى مى‏نگريست آن كس شرم داشته باز مى‏گشت دو كس ماندند سنان بن انس و شمر بن ذى الجوشن. سنان خواست كه پيش رود شمر پيشدستى كرده بيامد و بر سينه آن حضرت نشست حضرت امام ديده باز كرد و گفت: تو چه كسى؟ گفت: منم شمر بن ذى الجوشن. امام عليه‏السلام فرمود: كه دامن زره از روى خود بردار همين كه روى خود را برهنه كرد امام ديد كه دندان‏هاى او چون دندان خوك از دهانش به در آمده گفت: بارى اين يك نشانه راستست آن گه فرمود: كه سينه برهنه كن. شمر جامه از سينه خود دور كرد ديد كه بر سينه داغ برص دارد گفت: صدق جدى رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلم امشب رسول خداى را صلوات الله و سلامه عليه در خواب ديدم كه گفت: فردا نماز پيشين نزد من خواهى آمد و كشنده تو بدين شكل خواهد بود آن نشان‏ها كه به من نمودند همه به تو موجود است كار را باش اى شمر مى‏دانى كه امروز چه روز است؟ گفت: مى‏دانم روز جمعه است و روز عاشورا گفت: مى‏شناسى كه اين ساعت چه ساعتست؟ گفت: آرى، وقت خطبه خواندن و نماز جمعه گزاردنست گفت: در اين ساعت خطيبان امت جدم بر بالاى منبرها خطبه مى‏خواندند و نعت جد بزرگوارم مى‏گويند و تو با من اين مى‏كنى اى شمر حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم روى بر سينه من نهاده و تو بر آن جا نشسته‏اى و بوسه بر حلق من مى‏داده و تو تيغ بر آن مى‏نهى و من مى‏نگرم روح زكرياى پيغمبر عليه السلام را بر دست راست خود و روح يحيى معصوم را بر دست چپ خويش مشاهده مى‏كنم اى شمر از سينه من برخيز كه وقت نماز است تا من رو به قبله آرم و نشسته نماز در پيوندم و چون مرا از پدر ميراثست كه در نماز زخم خوريم آن زمان كه در نماز باشم هر چه خواهى بكن شمر از سينه آن سيد برخاست و آن جناب آن مقدار كه طاقت داشت روى به قبله آورده و چون به نماز مشغول شد و به سجده رفت شمر صبر نكرد كه آن امام مظلوم نماز را تمام كند و هم در سجده آن حضرت را شربت شهادت چشانيد انا لله و انا اليه راجعون و در اين حال غلغله در صوامع ملكوت افتاد ولوله از اهل حظاير جبروت بر آمد آفتاب عالم‏افروز از تاب باز ايستاد و ماه جهان‏آراى در چاه محاق افتاد زهره براى دل زهرا دست از طرب باز داشت كيوان بر بالاى هفت ايوان اتفاق مصيبت‏زدگان را لواى تعزيت برافراشت فرشتگان در جوف هوا ناله برداشتند جنيان از نواحى كربلا به گريه در آمدند آسمان دامن از خون پر گردانيد زمين از غضب الهى بر خويش بلرزيد و مرغان هوا از آشيان‏ها متفرق شده نعره غراب البين بر كشيدند ماهيان دريا از آب بيرون آمده بر خاك خوارى مى‏طپيدند درياها موج حسرت به اوج فلك رسانيدند كوه‏ها به صداى دردآميز و نواى محنت‏انگيز بناليدند آواز گريه از جوانب و اطراف برخاست كسى نمى‏دانست كه آن فغان كيست و آن تعزيت چيست؟
اندرين غم نه همين ارض و سما بگريستند

آفتاب و ماه و عرش و كرسى و لوح و قلم

در هواى آن لب محروم از آب فرات

اوليا گشتند بهر مرتضى زارى‏كنان

در قصور جنت الفردوس حوران سر به سر   ‏  كاهل عالم از ثريا تا ثرى بگريستند

در غم شاه شهيد كربلا بگريستند

ماهيان در آب و مرغان در هوا بگريستند

انبيا بر اتفاق مصطفى بگريستند

از براى خاطر خيرالنسا بگريستند
دل پيروان احمد مختار عليه صلوات الملك الجبار از وقوع اين حادثه هايله در مقام تحير دايره‏وار سرگردانست و جان هواداران اهل بيت از اظهار حدوث اين واقعه نازله در محبس تفكر چون نقطه مركز پاى‏بند احزان هرگاه كه شعله اين حكايت در كانون سينه بر مى‏افروزد دل محرومان را كباب مى‏سازد و جگر پرخون مى‏سازد.
بر فلك دوش از فغان من دل اختر بسوخت

زاهد از سوز غمش لب خشك وصوفى ديده تر   ‏ 
شعله آهم چو پروانه ملك را پر بسوخت‏

آه از اين آتش كه چون زد شعله خشك و تر بسوخت‏
احمد بن اعثم كوفى در تاريخ خود نقل مى‏كند كه مقارن قتل امام حسين عليه‏السلام غبارى سرخ پديد آمده جهان تاريك شد چنان چه مردم يكديگر را نمى‏ديدند و گمان بردند كه مقدمه عذاب خداوند است اما بعد از ساعتى غبار مرتفع گشته عالم منجلى شد و اسب امام حسين عليه‏السلام بعد از قتل آن سرور رميده به هر جانبى دويدن گرفت و بعد از لحظه‏اى باز آمده موى پيشانى خود را به خون آن جناب آلوده ساخته و آب از ديده‏ها روان كرده روى به خيمه امام حسين عليه‏السلام نهاد اما چون اهالى حرم امام اسب را ديدند كه با روى خون آلوده مى‏آيد و سوار پيدا نيست فرياد از نهاد ايشان بر آمد و مركب را مخاطب ساخته مى‏گفتند: اى ذوالجناح امام را چه كردى و چنان چه بردى چرا نياوردى آخر دلت مى‏داد كه او را در ميان دشمنان بگذاشتى و بى‏او راه به سوى لشگر او برداشتى؟
چه كردى خواند اسلام را

چه خاكست اى اسب بر روى تو   ‏ 
چه كردى شهنشاه ايام را

ز خون كه سرخست اين موى تو
ايشان نوحه‏ها مى‏كردند و ذوالجناح سر در پيش افكنده قطره‏هاى آب از چشم مى‏باريد و روى خود را بر پاى امام زين العابدين عليه‏السلام مى‏ماليد ابوالمويد خوارزمى آورده كه آن اسب چندان سر بر زمين زد كه نفسش انقطاع يافت و ابوالمفاخر گفته كه به جانب باديه رفت و ديگر كسى از او نشان نداد و اما بعد از قتل آن حضرت شمر مردد لعنة الله عليه با جمعى مطرود روى به خيمه‏ها نهاده بر متاعى كه ديدند به غارت و تاراج برده گرد عورات نگرديدند و شمر چون به خيمه امام زين العابدين درآمد و آن حضرت به واسطه ضعف بيمارى تكيه داشت تيغ بر كشيده خواست كه آن جناب را به قتل رساند حميد بن مسلم گفت: سبحان الله از سر كشتن اين بيمار در گذر و بعضى گفته‏اند: كه عمر سعد هر دو دست شمر را گرفته گفت: از خداى نمى‏ترسى و شرم نمى‏دارى كه بر قتل اين جوان بى گناه كه در دام مرض اسير است و از قتل پدر و برادران و عمان و خويشان با ناله و نفير اقدام مى‏نمايى شمر به سبب مبالغه پسر سعد از آن فعل شنيع ممتنع شده با سرهاى شهدا و جماعت نساء عزيمت كوفه نمودند و باقى اين سخن در باب دهم بين الاجمال و التفصيل گفته آيد در دو فصل والله اعلم واحكم بالفرع و الاصل.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page