رضا جعفري
غير از غبار چهره او هاله اى نداشت
هر روز صبح روى مژه ژاله اى نداشت
از ضعف زخم هاى تنش خشك خشك بود
مى خواست باغ داغ شود، لاله اى نداشت
وقتى كه از بساط گلويش گلايه كرد
آهى به سينه داشت، ولى ناله اى نداشت
رفت از شب خرابه و تشييع هم نشد
تنهاترين ستاره كه دنباله اى نداشت
صياد از سهولت صيدت عجب مكن
اين ماهى كبود شده باله اى نداشت
با اضطراب آمد و با التهاب رفت
كوچكترين شهيده كه غساله اى نداشت
آن شب كه دفن شد، دل من نيز مى سرود
اين خاك مرتفع تر از اين چاله اى نداشت
شعر «ماهي كبود»
- بازدید: 1835