حمیده رضایی
ای شام! ای دیوارهای تا همیشه نامرد! صدایت، آهنگ ناموزون دشمنیست، خاک در هم خواهد پیچید آن چنانکه نعره میزنی
چشمهایت گودالهای جهنّم است که شعله میکشد بر خاک
هوایت دوزخیست، آبستن حادثههایی تلخ.
ای شام! ای پیچیده در حرارت عصیان! محکمتر بزن این تازیانههای پی در پی را که فردا از جای تازیانهها، هزاران بهار جوانه خواهد زد. خرابههایت، آرامگاه ملایکیست که بر دیوارههای ویرانِ شرم سر میکوبند
چشمهای گستاخت، گردباد دوزخی است که ویران میکند
به پیشوازمان آمدی، با هزاران دسیسه، با چشمهایی از آتش به پیشوازمان آمدی، با خنجرهای از نیام برآمده، با شلاقهای بیرحم
این خاک، مظلومیتمان را در خود خواهد پیچید.
به باروهای شهر، کمند انداخته پنجههای در خون شناور ابلیس. کجاوههایمان را به کجا میبرید؟ از شهر صبر آمدهایم
از کوفه، از دردِ چاههای نخلستان شریانهایمان موج میزند به کجا میبرید کجاوههامان را؟ کربلا روبرویمان تکرار میشود، آنگاه که دروازههای شهر، به استقبالمان، با پنجههای نامرد، چنگ بر چهره تاریخ میکشد
هنوز خورشید، عزادار واقعههای دیروز است.
آه ای دوشیزه شبهای شیون و شعر! از این پس بر آغوش خسته ویرانهها، خوابِ پروانههایی را میبینی که بر شاخههایِ نازکِ احساست یخ میزنند.
گریه نکن! خرابههای شام، گهواره توست
هزاران فرشته برایت آغوش گشودهاند، گریه نکن! ارکانِ این هنگامه، روزی بر صخرههای تاریخ نوشته خواهد شد
فردا، اشکهایت بر شاخههای خشک شهر شکوفه خواهد داد
فردا خرابههای شام، فرشتهای را تا آسمان عروج میدهند و ملایک، او را دست به دست میکنند.
فردا خورشید در کنج خرابههایِ سفّاک شام غروب میکند.
شام، شهر ستمهای پیاپی! هوای لبریزت بوی گستاخ حادثه میدهد
کربلا روبروی خرابهای خاموش نفس میزند
هیچ بارانی سیاهیات را نخواهد شست که هر چه شب در منافذِ خاکت رسوب کرده است
ای شام! ای دیوارهای تا همیشه نامرد!
متن ادبی «شهرِ ستم های پیاپی»
- بازدید: 2191