براساس تفسيرى كه امروز ماديها در مورد قيامهاى اجتماعى مىكنند، انفجار يك جامعه مانند انفجار يك ديگ بخار به هنگام بسته شدن دريچههاى اطمينان آن است كه در اين صورت، چه انسان بخواهد و چه نخواهد، به علت تراكم بخار، انفجار خود بخود رخ مىدهد، زيرا هنگامى كه فشارها و تضادهاى طبقاتى افزايش يافت ظرفيت تحمل جامعه در برابر فشار و ستم لبريز مىگردد و قهراً انفجار به صورت يك پديده طبيعى انجام مىگيرد. به تعبير ديگر، قيام انفجارى در مقياس كوچك مانند انفجار عقده يك فرد خشمگين و پرعقده است كه هنگام لبريز شدن كاسه صبرش بى اختيار آنچه را در دل دارد بيرون مىريزد، گر چه بعداً پشيمان مىگردد/
با توجه به نمونه هايى از سخنرانيها و نامههاى امام حسين (ع) كه يادآورى كرديم، بخوبى روشن مىشود كه قيام اين پيشواى بزرگ از اين مقوله نبوده است، بلكه يك قيام آگاهانه و بر اساس احساس وظيفه و با توجه به تمام خطرات بوده است. امام حسين (ع) نه تنها خود، آگاهانه از شهادت استقبال كرد، بلكه مىخواست يارانش نيز شهادت را آگاهانه انتخاب كنند، به همين جهت شب عاشورا آنان را آزاد گذاشت كه اگر خواستد، بروند، و اعلام كرد كه هر كس تا فردا با او بماند، كشته خواهد شد. آنان نيز با توجه به همه اينها ماندن و شهادت را پذيرفتند/
بعلاوه از نظر ماديها در قيامهاى انفجارى، رهبران و شخصيتها چندان نقشى ندارند، بلكه نقش «ماما» را در تولد «نوزاد» به عهده دارند، و چون ظهور و بروز اين گونه قيامها خارج از اختيار قهرمانان انقلاب است، فاقد هر نوع ارزش اخلاقى است در حالى كه نقش رهبرى امام حسين (ع) در قيام كربلا بر احدى پوشيده نيست/
نفوذ حزب اموى در مركز قدرت
از آنچه پيرامون نقش امر به معروف و نهى از منكر در قيام امام حسين (ع) گفتيم روشن شد كه علت اصلى قيام آن حضرت انحراف حكومت اسلامى از مسير اصلى خود و به دنبال آن رواج بدعتها، از بين رفتن سنت پيامبر، گسترش فساد و آلودگى و منكرات و اعمال ضد اسلامى در جامعه آن روز بوده است/
اينك براى توضيح بيشتر، يادآورى مىكنيم كه در آن زمان حكومت اسلامى و مقدرات مردم مسلمان به دست حزب ضد اسلامى و جاهلى بنى اميه افتاده بود. اين حزب پس از سالها نبرد با پيامبر اسلام (ص) در فتح مكه به ظاهر اسلام آورد، اما كفر و نفاق خود را مخفى كرد و پس از رحلت پيامبر با قيافه ظاهراً اسلامى به فعاليت زيرزمينى پرداخت و بتدريج در دستگاه حكومت اسلامى نفوذ كرده كارهاى كليدى را در دست گرفت، تا آنكه پس از شهادت امير مومنان (ع) با قبضه حكومت توسط معاويه به اوج قدرت رسيد/
گر چه سران و صحنه گردانان اصلى اين حزب، مقاصد پليد خود را در جهت ضربت زدن به اسلام از داخل، و زنده كردن نظام جاهليت، پنهان مىساختند اما هم مطالعه اقدامات و كارهاى آنان اين معنا را بخوبى نشان مىداد، و هم گاهى در مجالسى كه گمان مىكردند صحبتهاى آنجا به بيرون درز نمىكند، پرده از روى مقاصد خود بر مىداشتند چنانكه ابوسفيان كه در رأس اين حزب قرار داشت، روزى كه عثمان (نخستين خليفه از دودمان بنى اميه) به حكومت رسيد و بنى اميه در خانه او اجتماع كردند و در را بستند، گفت: غير از شما كسى اينجا هست؟(آن روز ابوسفيان نابينا بوده است.) گفتند: نه، گفت:
اكنون كه قدرت و حكومت به دست شما افتاده است آن را همچون گويى به يكديگر پاس دهيد و كوشش كنيد كه از دودمان بنى اميه بيرون نرود، من سوگند ياد مىكنم به آنچه به آن عقيده دارم كه نه عذابى در كار است و نه حسابى، نه بهشتى است و نه جهنمى و نه قيامتى! (1)
نيز همين ابوسفيان در دوران حكومت عثمان روزى از احد عبور مىكرد، بالگد به قبر «حمزه بن عبدالمطلب»زد و گفت: چيزى كه ديروز بر سر آن با شمشير با شما مىجنگيديم، امروز به دست كودكان ما افتاده است و با آن بازى مىكنند! (2)
حركتهاى ضد اسلامى معاويه
معاويه بن ابى سفيان در زمان حكومت خود در يك شب نشينى با «مغيره بن شعبه» (يكى از استانداران خود) آرزوى خود را مبنى بر نابودى اسلام با وى در ميان گذاشت، و اين معنا توسط «مطرف»، پسر مغيره، فاش شد. مطرف مىگويد: با پدرم مغيره در «دمشق» مهمان معاويه بوديم. پدرم به كاخ معاويه زياد تردد مىكرد و با او به گفتگو مىپرداخت و در بازگشت به اقامتگاهمان از عقل و درايت او ياد مىكرد و وى را مىستود، اما يك شب كه از كاخ معاويه برگشت، ديدم بسيار اندوهگين و ناراحت است، فهميدم حادثهاى پيش آمده كه موجب ناراحتى او شده است/
وقتى علت آن را پرسيدم، گفت: پسرم! من اكنون از نزد پليدترين مردم روزگار مىآيم! گفتم مگر چه شده است؟
گفت: امشب با معاويه خلوت كرده بودم، به او گفتم: اكنون كه به مراد خود رسيدهاى و حكومت را قبضه كردهاى، چه مىشد كه در اين آخر عمرم با مردم با عدالت و نيكى رفتار مىكردى و با بنى هاشم اين قدر بد رفتارى نمىنمودى، چون آنها بالاخره خويشان تو بوده و علاوه اكنون در وضعى نيستند كه خطرى از ناحيه آنها متوجه حكومت تو گردد؟
معاويه گفت: «هيهات! هيهات! ابوبكر خلافت كرد و عدالت گسترى نمود و پس از مرگش فقط نامى از او باقى ماند. عمر نيز به مدت ده سال خلافت كرد و زحمتها كشيد، پس از مرگش جز نامى از او باقى نماند. سپس برادر ما عثمان كه كسى در شرافت نسب به پاى او نمىرسيد، به حكومت رسيد، اما به محض آنكه مرد، نامش نيز دفن شد. ولى هر روز در جهان اسلام پنج بار بنام اين مرد هاشمى (پيامبر اسلام) فرياد مىكنند و مىگويند: «اشهد ان محمداً رسول الله». اكنون با اين وضع (كه نام آن سه تن مرده و نام محمد باقى مانده) چه راهى باقى مانده است جز آنكه نام او نيز بميرد و دفن شود؟!»
اين گفتار معاويه كه به روشنى از كفر وى پرده بر مىدارد، زمانى كه از طريق راويان حديث به گوش «مامون» - خليفه عباسى - رسيد، او طى بخشنامهاى در سراسر كشور اسلامى دستور داد مردم معاويه را لعن كنند.(3)
اينها نشان مىدهد كه حزب اموى چگونه در صدد نابودى اسلام بوده و يك حركت ارتجاعى را رهبرى مىكرده است؟
يزيد چهره منفور جامعه اسلامى
يزيد كه در دامن چنين خانوادهاى پرورش يافته و با فرهنگ چنين حزبى بزرگ شده بود، به آيين اسلام كه مىخواست بنام آن بر مردم حكومت كند، كمترين اعتقادى نداشت/
يزيد جوانى ناپخته، شهوت پرست، خودسر، و فاقد دورانديشى و احتياط بود. او فردى بيخرد، بيباك، خوشگذران، عياش، و كوتاه فكر بود/
يزيد كه پيش از رسيدن به حكومت اسير هوسها و پايبند تمايلات افراطى خود بود، بعد از رسيدن به حكومت نيز نتوانست حداقل مثل پدر، ظواهر اسلام را حفظ كند، بلكه در اثر روح بى پروايى و هوسبازى كه داشت، علنا مقدسات اسلامى را زير پا مىگذاشت و در راه ارضاى شهوات خود از هيچ چيز فرو گذارى نمىكرد/
يزيد علناً شراب مىخورد و تظاهر به فساد و گناه مىكرد، او وقتى در شب نشينيها و بزمهاى اشرافى مىنشست و به باده گسارى مىپرداخت، بى باكانه اشعارى بدين مضمون مىسرود:
«ياران هم پياله من! برخيزيد و به نغمههاى مطربان خوش آواز گوش دهيد و پيالههاى شراب را پى در پى سربكشيد و بحث و مذاكره علمى و ادبى را كنار بگذاريد. نغمههاى (هوسانگيز) ساز و آواز، مرا از شنيدن «اذان» و نداى «الله اكبر» باز مىدارد و من حاضرم حوران بهشتى را (كه نسيه است) با خم شراب (كه نقد است) عوض كنم» (نقدمال ما و نسيه براى كسانى كه به قيامت معتقدند)! (4)
و با اين وقاحت به مقدسات اسلامى دهن كجى مىكرد!
او صراحتاً موضوع رسالت و نزول وحى بر حضرت محمد (ص) را انكار مىكرد و همچون جد خود ابوسفيان همه را پندارى بيش نمىداست، چنانكه پس از پيروزى ظاهرى بر حسين بن على (ع) ضمن اشعارى گفت:«هاشم با ملك و حكومت بازى كرده است، نه خبرى از عالم غيب آمده و نه وحيى نازل شده است»!!
آنگاه كينههاى ديرينه خود را از سرداران اسلام، كه در جنگ بدر و زير پرچم اسلام بستگان او را از دم شمشير گذرانده بودند، ياد كرده كشتن امام حسين (ع) را تلافى آن ماجرا معرفى كرد و گفت: «كاش بزرگان ما كه در بدر كشته شدند، امروز زنده بودند و مىگفتند: يزيد دست مريزاد!» (5)
يك سال معاويه يزيد را با لشگرى براى جنگ با روميها فرستاد (گويا مىخواست وانمود كند كه يزيد تنها اهل بزم نيست، اهل رزم نيز هست!) و «سفيان بن عوف غامدى» را با وى همراه نمود. يزيد در اين سفر زن محبوب و مورد علاقه خود «ام كلثوم» را همراه مىبرد. سفيان پيش از يزيد با لشگريان وارد سرزمين روم شد و بر اثر بدى آب و هوا سربازان مسلمان در محلى بنام «غذقذونه» (6) به تب و آبله مبتلا شدند/
يزيد كه در راه در منزلى بنام «ديرمران» (7) در كنار «ام كلثوم» به استراحت و عيش و نوش پرداخته بود، چون از اين حادثه خبر يافت، گفت:
ما ان ابالى بما لاقت جموعهم بالغذقذونه من حمى و من موم
اذا اتكات على الانماط فى غرفبدير مران عندى ام كلثوم
من كه در ديرمران در ميان غرفهها و بالشها تكيه زدهام وام كلثوم در كنار من است، باكى ندارم كه سربازان مسلمان در غذقذونه دچار تب و آبله شوند و بميرند! (8)
كسى كه ميزان دلسوزى او نسبت به نيروهاى رزمنده و جوانان كشور اين مقدار باشد، پيداست كه اگر مقدرات كشور را در دست بگيرد، چه به روزگار امت اسلامى مىآورد؟!
درباريزيد مركز انواع فساد و گناه شده بود. آثار شوم فساد و بى دينى دربار او در جامعه چنان گسترش يافته بود كه در دوران حكومت كوتاه مدت او، حتى محيط مقدسى همچون «مكه» و «مدينه» نيز آلوده شده بود.(9)
يزيد سرانجام جان خود را در راه هوسرانى از دست داد و افراط در شرابخوارى سبب مسموميت و مرگ وى گرديد.(10)
«مسعودى»، يكى از مورخان نامدار اسلامى، مىگويد: يزيد در رفتار با مردم روش فرعون را در پيش گرفته بود و بلكه رفتار فرعون از او بهتر بود! (11)
شواهد و مدارك فساد و آلودگى يزيد و زندگى ننگين و حكومت پليد وى به قدرى زياد است كه طرح همه آنها از حدود اين بحث فشرده خارج است و گمان مىكنيم آنچه گفته شد براى معرفى چهره پليد او كافى باشد/
گرايش يزيد به مسيحيت تحريف شده
از اينها گذشته يزيد اصولا بر اساس تعليمات مسيحيت پرورش يافته بود و يا حداقل به مسيحيت تمايل داشت/
استاد «عبدالله علائلى» با اشاره به اين معنا مىنويسد:
«شايد عجيب به نظر آيد اگر تربيت يزيد را تربيت مسيحى بدانيم به طورى كه از تربيت اسلامى و آشنايى با فرهنگ و تعليمات اسلامى دور بوده باشد، و شايد خواننده تا حد انكار از اين معنا تعجب كند، ولى اگر بدانيم كه يزيد از طرف مادر از قبيله «بنى كلب» بود كه پيش از اسلام دين مسيحى داشتند، تعجب نخواهيم كرد،زيرا از بديهيات علم الاجتماع اين است كه ريشه كن ساختن عقايد يك ملت كه اساس خويها و خصلتها و ارزشهاى اجتماعى و سرچشمه افكار و عادات و فرهنگ عمومى آنهاست، نيازمند گذشت زمانى طولانى است/
تاريخ به ما مىگويد: يزيد تا زمان جوانى در اين قبيله پرورش يافته بود و اين به آن معنا است كه وى دوران تربيت پذيرى و شكلگيرى شخصيت خود را كه مورد توجه مربيان است، در چنين محيطى گذارنده بود و با اين تربيت، علاوه بر تاثيرپذيرى از مسيحيت، خشونت با ديه و سختى طبيعت صحرا نيز با سرشت او در هم آميخته بود/
بعلاوه به نظر گروهى از مورخان، از آن جمله «لامنس» مسيحى در كتاب «معاويه» و كتاب «يزيد»، بعضى از استادان يزيد از مسيحيان شام بودهاند، و آثار سؤ چنين تربيتى در مورد كسى كه مىخواست زمامدار مسلمانان باشد بر كسى پوشيده نيست. «علائلى» آنگاه مىگويد: «اينكه يزيد «اخطل»، شاعر مسيحى را واداشت كه انصار را هجو كند و نيز سپردن تربيت پسرش به يك نفر مسيحى كه مورخان به اتفاق آن را نقل كردهاند، ريشه در همين تربيت مسيحى وى داشت.»(12)
به گواهى تاريخ، خود يزيد گرايش خود را نسبت به مسيحيت كتمان نمىكرد، بلكه علنا مىگفت:
فان حرمت على دين احمد فخدها على دين المسيح بن مريم
:اگر شراب در دين احمد (پيامر اسلام) حرام است، تو آن را بر دين مسيح بگير (و بيا شام) (13) اصولاً بايد توجه داشت كه دولت روم در دربار بنى اميه نفوذ داشت و برخى از مسيحيان روم در دربار شام مستشار بودند، چنانكه به تصريح مورخان، يزيد هنگام حركت امام حسين ـ عليه السلام ـ به سمت كوفه، به توصيه ء<سرجون> رومى < (14) <عبيدالله بن زياد> را كه تا آن موقع والى <بصره> بود، (با حفظ سمت) به حكومت كوفه منصوب كرد، و تا آن موقع حاكم كوفه از طرف يزيد<نعمان بن بشير> بود (15) اينك كه چهرهء پليد يزيد و كفر و دشمنى او با اسلام روشن گرديد، بخوبى به علت قيام امام حسين ـ عليه السلام ـ بر ضد حكومت او پى مى بريم و بروشنى در مى يابيم كه حكومت يزيد نه تنها از اين نظر كه آغاز گر بدعت رژيم سلطنتى موروثى در اسلام بود، بلكه از نظر بى لياقتى شخص وى نيز از نظر امام حسين ـ عليه السلام ـ نا مشروع بود، بنابر اين با توجه به اينكه با مرگ معاويه موانع زمان او بر طرف شده بود، وقت آن رسيده بود كه امام حسين اعلان مخالفت كند و اگر امام حسين ـ عليه السلام ـ با يزيد بيعت مى كرد، اين بيعت بزرگترين حجت مشروعيت حكومت يزيد به شمار مى آمد
علت مخالفت امام حسين ـ عليه السلام ـ، در بيانات و نامه هاى آن حضرت بخوبى به چشم مى خورد. در همان نخستين روزهايى كه حسين بن عليه ـ عليه السلام ـ در مدينه براى اخذ بيعت در فشار بود، در پاسخ وليد كه پيشنهاد بيعت با يزيد را مطرح كرد، فرمود: اينك كه مسلمانان به فرمانروايى مانند يزيد گرفتار شده اند بايد فاتحهء اسلام را خواند (16) و ضمن در پاسخ نامه هاى دعوت كوفيان، ويژگيهاى زمامدار مسلمانان را چنين بيان كرد:
<... امام و پيشواى مسلمانان كسى است كه به كتاب خدا عمل نموده، و راه قسط و عدالت را در پيش گيرد و از حق پيروى كرده و با تمام وجود خويش مطيع فرمان خدا باشد> (17)
----------------------------------
1-ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ط 1، قاهره، داراحيأ الكتب العربى، 1378 ه'.ق، ج 9،ص 53(شرح خطبه 139) سخنان ابوسفيان را «ابن عبدالبر» در كتاب «الاستيعاب فى معرفه الاصحاب»(در حاشيه الاصابه) ط 1، بيروت، دارااحيأ التراث العربى، 1328 ه'.ق، ج 4، ص 87 و تقى الدين مقريزى در كتاب «النزاع و التخاصم فيما بين بنى اميه و بنى هاشم» (قاهره، مكتبه الاهرام) با اين تفاوت نقل كردهاند كه ابوسفيان اين سخنان را خطاب به عثمان گفته است.
2-ترى، شيخ محمد تقى، قاموس الرجال، تهران، مركز نشر كتاب، 1379 ه.ق، ج 10، ص 80/
3-عودى، على بن الحسين، مروج الذهب، بيروت، دارالاندلس، ج 3، ص 454 (شرح حال مامون)/
4-عشر الندامان قومواواسمعوا صوت الاغانى
واشربوا كاس مدام واتركوا ذكر المعانى
شغلتنى نغمه العيدان عن صوت الاذان
و تعوضت عن الحور خمورا فى الدنان
(سبط ابن الجوزى، تذكره الخواص، نجف، منشورات المكتبه الحيدريه، 1383 ه'.ق، ص 291)/
5-حاج شيخ عباس قمى، تتمة المنتهى فى وقايع ايام الخلفأ، چاپ دوم، تهران، شركت سهامى طبع كتاب، 1333 ه'.ق، ص 44/
6-غذقذونه نام ناحيه سرحدى ميان شام و روم بوده است كه طراطوس و مصيصه در آن واقع است.
7-ديرمران محلى در نزديك دمشق است. ياقوت حموى مىگويد: «مران به ضم حرف اول، تثنيه مر مىباشد»
(معجم البلدان، ماده دير). ديرهاى مسيحى نشين در اطراف بلاد اسلام مركز بدترين و وقيحترين انواع فسق و فجور و شرابخوارى بوده است و همه هوسرانان عصر اموى و عباسى براى استفاده از وسائل لهو و لعب به اين مكانها كه در اصل براى عبادت بوده است، روى مىآوردند. يزيد نيز به همين جهت به دير مران كه مركز سرسبز و خرم و آماده براى فسق و فجود بوده، رفته بوده است (عسكرى، سيد مرتضى، نقش ائمه در احيأ دين، تهران، موسسه اهل البيت، بنياد بعثت، 1361 ه'.ش، ج 6، ص 72 (به نقل از: معجم البلدان و الديارات شابشتى).
8-ابن واضح، تاريخ يعقوبى، ترجمه دكتر محمد ابراهيم آيتى، چاپ سوم، تهران، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، 1362 ه'.ش، ج 2، ص 160 -بلاذرى، احمد بن يحيى، انساب الاشراف، بغداد، مكتبة المثنى، ج 4، ص 3، - ياقوت حموى، معجم البلدان، بيروت، دارحيأ التراث العربى، 1399 ه'.ق، ص 534(ماده دير) بااندكى اختلاف در الفاظ /
9-على بن الحسين، مروج الذهب، بيروت، دارالاندلس، ج 3، ص7 6/
10- اخطب خوارزمى، مقتل الحسين، تحقيق: شيخ محمد سماوى، قم، مكتبة المفيد، ج 2، ص 183/
11-مسعودى، مروج الذهب، ج 3، ص 68/
12- سمو المعنى فى سموالذات، بيروت، مكتبة دارالتربية، 1972 م، ص 58/
13- حاج شيخ عباس قمى، تتمة المنتهى فى وقايع ايام الخلفا، چاپ دوم، تهران، شركت سهامى طبع كتاب،
1333هـ.ش، ص 43 البته خوردن شراب در آيين واقعى مسيح مثل آيين اسلام تحرم شده است . گرايش يزيد به مسيحيت، در حقيقت، به انحرافها و بد آموزيهاى ساختگى اى بود كه بعدها در اين آيين راه يافته بود
14-چانكه بعضى از دانشمندان گفته اند، ظاهراً<سرجون> معرب <سر ژيوس> مى باشد-
15- ابو مخنف، مقتل الحسين، قم، ص 22ـ طبرى، تاريخ الاءمم و الملوك، بيروت، دار القاموس الحديث، ج 6 ص 199ـ ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دار صادر، ج 4 ص 23ـ شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص 205 ـ ابو على مسكويه، تجارب الاءمم، تهران، موءسسهء سروش، 1366هـ.ش، ج 2 ص 42بنا به نقل <فردينان توتل> مسيحى در<معجم اءعلام الشرق و الغرب = المنجد>، وزير ماليه و حسابدار ارتش معاويه <منصور بن سرجون> پدر<يوحنا دمشقى> بوده است . آيت الله لطف الله صافى در كتاب <پرتوى از عظمت حسين عليه السلام> در اين زمينه مى نويسند:<عقاد> در كتاب <معاويه بن ابى سفيان فى الميزان>(ص 168 مى گويد: معاويه امور مالى را به <سر جون بن منصور> و پس از او به پسرش <منصور> واگذار كرد.<ابو على مسكويه> مى نويسد:منشى ديوان ماليات حكومت معاويه و يزيد<سر جون بن منصور> رومى بود ( تجارب الاءمم، تهران، موءسسهء سروش، 1366هـ.ش، ج 2ص 211و 291. از طرف ديگر، از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه هنگامى كه على بن الحسين عليه السلام را با ديگر بازماندگان امام حسين عليه السلام در دمشق در خانهء مخروبه اى جاى دادند، يكى از آنان گفت: ما را در اين خانه جاى داده اند كه سقف فرو ريزد و ما را بكشد. نگهبانان به زبان رومى گفتند: اينها را بنگر، از خراب شدن خانه مى ترسند، با آنكه فردا آنها را مى برند و مى كشند! على بن الحسين عليه السلام فرمود: هيچ كس از ما زبان رومى را جز من بنيكويى نمى دانست (ابو جعفر محمد بن الحسين الصفار، بصائر الدرجات، تصحيح و تعليق: حاج ميرزا محسن كوچه باغى، تهران، منشورات الاءعلمى، 1404هـ.ق، جزء 7 باب 12 ص 338 اين روايت نشان مى دهد كه ماءموران حكومت]؛ّّ يزيد، جهت نگهبانى اسيران، به زبان رومى سخن مى گفته اند و به احتمال قوى رومى الاءصل بوده اند. التبه آگاهى امام چهارم از زبان رومى در پرتو علم امامت بوده است و اصولا اين روايت در كتاب <بصائر الدرجات> در باب آگاهى امامان از همهء زبانها نقل شده است
16-انا لله و انا اليه راجعون و على الاسلام السلام اذ قد بليت الاءمة براع مثل يزيد(سيد بن طاووس،- اللهوف فى قتلى الطفوف، قم، منشورات مكتبة الداورى، ص 11
17-ما الامام العامل بالكتاب و الاخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه على ذات الله (شيخ مفيد،- الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص 204ـ ابو محنف، مقتل الحسين، قم، ص 17ـ طبرى، تاريخ الاءمم و الملوك، بيروت، دار القاموس الحديث، ج 6 ص 196
--------------------------
مهدى پيشوايى
قيام آگاهانه
- بازدید: 5210