حضرت باقر العلوم عليه السلام حكايت فرمايد:
در آخرين روزهاى عمر پر بركت پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله، در همان بيمارى و ناراحتى كه در اثر زهر وارد شده بود و منجر به شهادت حضرتش گشت، امام علىّ عليه السلام كنار بستر رسول خدا حضور داشت و سر مبارك آن حضرت را بر زانوان خود نهاده بود.
و مهاجرين و انصار در منزل آن حضرت حضور داشتند و برخى از ايشان اطراف بستر آن بزرگوار حلقه زده بودند كه ناگهان چشم هاى نازنين خويش را گشود و خطاب به جانشين خود اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام كرد و فرمود: برادرم! آيا وصيّت مرا مى پذيرى؟
و وعده ها و توصيه هاى مرا انجام مى دهى؟
اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام در پاسخ، اظهار داشت: بلى، يا رسول اللّه! و شروع به گريستن كرد به طورى كه از شدّت گريه و غم و اندوه نزديك بود بيهوش گردد.
پس از آن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله به بلال فرمود: اى بلال! شمشير و كلاه خود و زره و اسب و شتر و پارچه اى كه در هنگام عبادت بر شكم خود مى بستم بياور.
پس بلال حبشى دستور حضرت را اطاعت كرد و آن وسايل را به حضور ايشان آورد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: يا علىّ! اين وسايل و اسباب، مختصّ تو است، آن ها را بردار و به خانه ات بِبَر، كه پس از من بر تو مضايقه نكنند.
لذا اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام آن وسايل را برداشت؛ و در حضور حاضران بر چشم و سر خود ماليد و سپس آن ها را به خانه خود برد.(1)
--------------------------------------
1-احقاق الحقّ: ج 4، ص 90.
-------------------------------
عبدالله صالحى
قبول وصاياى رسول خدا
- بازدید: 7399