حقيقت اين است كه ارزيابى و شناخت حادثه كربلا، كه بر مبناى شخصيت فناناپذير امام حسين (عليه السلام) به جريان افتاد، كار دشوارى است. چون آن دوران داراى ابعاد مختلف و گوناگونى بود، از نظر سرگذشت ظهور اسلام كه چگونه اسلام براى بشريت عرضه شد و براى بشر چه آورد، و چه شد كه مفاهيم و ارزش ها دگرگون شد و يا دگرگون تفسيرش كردند تا به داستان كربلا منجر شد؟ شناخت همه اين ها كار دشوارى است . البته شما مى دانيد كه اغلب - نه همه - كسانى كه به نام جريان كربلا و به عنوان جريان حسين بن على (عليه السلام)، دست به تاءليف مى زنند، مخصوصا درباره ارزش ها و اخلاق و معنويات ، نمى خواهند خيلى به خودشان فشار بياورند، زيرا بايد با خودشان هم روبه رو شوند. آنان در ضمن كار، با اين سؤ ال مواجه مى شوند كه اينك تو نويسنده كه جريان را تفسير مى كنى ، در چه حالى هستى ؟ آيا حقيقتا تو با گفتار و كردار حسين توافق دارى ؟ براى چه مى نويسى ؟ آيا فقط حادثه را مى خواهى يادداشت كنى ؟ حادثه يادداشت شده است . شايد كارهايى كه در اين باره انجام شده است ، بى شمار باشد. يعنى واقعا درباره داستان حسين بن على (عليه السلام)، چه از نظر كتاب و چه از هر نظر، كارهايى كه انجام شده است ، شايد لا يحصى (غير قابل شمارش) باشد.
ضمنا هر تاريخ اسلام را ببينيد كه با صدر اسلام سروكار داشته ، قضيه حسين (عليه السلام) را نوشته است . كه حالا خدا مى داند اين تواريخ دست اول يا دست دوم يا دست سوم آن چه قدر است . شمارش آن براى ما مشكل است ، اما چرا آن گونه كه بايد، در اين مساءله تحقيق و تجزيه و تحليل نمى كنند؟ علل و شرايط آن را قبلا اشاره كرده ام :(1)
1- اين است كه نياز به اطلاعات دارد. با سه، چهار كلمه اين جا و آن جا ديدن، امكان پذير نيست. حتى مقايسه هايى مى خواهد. يك روشنگرى و روشن بينى و روشن فكرى درباره حوادث تاريخ مى خواهد، تا بتوانند آن را مقايسه، تطبيق و زيرورو كنند.
2- در طول تاريخ داستانى مانند داستان حسين ديده نمى شود، كه انسان را روياروى خود قرار بدهد تا از خود بپرسد: تو در چه حالى هستى؟ در زمان وقوع حادثه، حسين بن على (عليه السلام) در دوران ميانسالى به سر مى برد و حضرت پير نشده بود. 57 يا 58 سال، حداكثر سنى است كه براى آن حضرت معين شده است .
پس ميانسال بود و با آن امكاناتى كه مى توانست با كمى انعطاف به دست بياورد، حتى مى توانست به خود اميد هم بدهد، كه بلى وقتى او از دنيا رفت ، من خودم مى توانم و مى دانم چه كار كنم . اين ها را چگونه بحث كنيم و واقعا چگونه اين ها را ارزيابى كنيم ؟ اين موارد، كار و اخلاص ، تقوا و سوز دل مى خواهد.
زمانى در يك جلسه علمى، درباره يك كتاب صحبت شد. گفتند فلانى خيلى در اين باره كار كرده و مثلا درباره شرح و تفسير اين كتاب، اطلاعاتش زياد است. فلانى از جنبه ادبى غوغا كرده است . يكى از آقايان كه آن جا بود، گفت: سوز و گداز او چه قدر بود؟ از اين صحبت كنيد كه به اين قضيه چه قدر ايمان داشت ؟ بحث اين است كه اين ها مى گفتند به طور حرفه اى بحث كرده است . بسيار خوب، اگر تاريخ حسين را به طور حرفه اى بازگو كنيم ، ما نمى توانيم نتيجه گيرى كنيم كه چرا چنين حادثه اى اتفاق افتاد؟ آن طور كه شايسته و بايسته است، درباره حادثه حسين (عليه السلام) تحقيق نشده است ، مخصوصا چون جنبه دينى و جنبه مذهبى دارد. به جهت عظمت قضيه، بايد تا حال حداقل ده ها رساله دكترا در اين باره نوشته شده باشد.
چون در حادثه حسين ، مسائل روان شناسى ، اخلاق ، فلسفه ، انسان شناسى ، جامعه شناسى ، تاريخ و... وجود دارد. تمام ابعاد انسانى را مى توان در اين حادثه ، مورد تحليل قرار داد. چرا {در اين مورد} عقب نشينى مى كنند؟ چرا نمى خواهند اين داستان چهره خودش را درست نشان بدهد؟ آيا غير از اين است كه اول گريبان خود ما را مى گيرد؟ اين يكى از انگيزه هاى خيلى مهم است كه فقط به نقل حادثه مى پردازند و مقدارى احساسات شعرى نيز به آن اضافه مى كنند، سپس سر و ته قضيه را به هم مى آورند. در صورتى كه اگر كسى تحليل كند و اين مساءله را از تاريخ اديان الهى پيگيرى كند كه ابراهيم به تنهايى يك امت بود، يعنى دنيا بود: و كان ابراهيم امه (2) ديگر به اين مساءله دچار نمى شود كه اى حسين ، تو كه در اقليت بودى، صبر مى كردى و اكثريت دور تو جمع مى شد. دقت كنيد، براى اين مسأله از كجاها بايد استفاده شود: از تنهايى ابراهيم، ((ابراهيم به تنهايى يك امت بود)). آيا دنيا اشتباه مى كند؟ بلى ، دنيا هم اشتباه مى كند. اگر كسى به اين نكته دقت مى كرد، شخصى مثل ابن خلدون نمى گفت كه حسين در اين قضيه توجه نداشت كه نمى توانست در برابر شوكت يزيد ايستادگى كند. نخير، {حسين} كاملا مى دانست و معناى هفتاد و دو نفر در مقابل سى - چهل هزار نفر را حدس مى زد كه اين جا عراق است .
يابن النبى المصطفى يابن الولى المرتضى يابن البتول الزاكيه
تبكيك عينى لا لاجل مثوبه
تبطل منكم كربلا بدم ولا
اءنست رزيتكم رزايانا التى
ماذا قطعن فراتهم حتى قضا
ورد الحسين الى العراق و ظنهم
البته آن زمان را مى خواهيم بگوييم و اكنون درباره يك جامعه نمى خواهيم صددرصد ارزيابى بكنيم .
آن موقع اين گونه بود. اين ها درست چيزهايى هستند كه براى نشان دادن چهره واقعى اين حادثه بزرگ بى نظير تاريخ ، بايد به آن ها توجه شود. آيا بايد اشخاص ديگرى اين مساءله را مطرح كنند كه اين حادثه بى نظير است ، تا من مسلمان و شيعه هم به دنبال آن برود كه عجب حادثه بى نظيرى بود؟
اصلا جا دارد رشته اى براى بحث حسين و حسين شناسى داير شود كه خدا مى داند چه قدر به اين بشريت خدمت مى شود. آيا مى شود كه در يك روز كه محدود به ساعت هاى معينى است ، فهرست تمام ارزش هاى انسانى و فهرست تمام ضد ارزش هاى انسانى ، جنبه عملى پيدا كند؟ بلى ، امكان دارد. آن را تفسير كنيد و ببينيد آيا امكان دارد يا نه ؟! اين كار، كمى عشق و علاقه و سوز مى خواهد. واقعيت اين است كه اگر اين حادثه ، جنبه دينى نداشت و يك شخصيت به عنوان يك انسان معمولى براى طرفدارى از آزادى و عدالت پديد مى آورد، آيا ده ها هزار كتاب درباره اش نمى نوشتند؟ بيچاره بشر در اين باره حساسيت (آلرژى) دارد و هنوز هم خودش را فريب مى دهد. حادثه ، حادثه مذهبى است . نشان مذهب دارد و اين را متوجه نيستند كه اگر براى بشر قدمى برداشته شود - اى شرق ، اى غرب - فقط از راه مذهب برداشته خواهد شد. چون فقط اين ها هستند كه براى بشريت حرف دارند. اجازه بدهيد مطلبى را بگويم .
يكى از متفكران بسيار مشهور مغرب زمين (آلبر كامو) در تفكرات پوچى ، صريحا مى گويد:
((تنها يك مساءله جدى وجود دارد كه آن هم خودكشى است. به عبارت ديگر، آن چيست كه زندگى را با ارزش مى كند؟ جواب مذهبى اين سؤال هنوز به قوت خود باقى است، ولى امروز كمتر به آن توجه مى شود.))(3)
مى گويد فقط مذهب است كه مى تواند هدف زندگى را بگويد. اما بشر نمى شنود! معناى واقعى اين منطق، مثل اين است كه كودكى با خاك آلوده به ميكروب بازى مى كند و ممكن است اين ميكروب، كشنده باشد و او را نابود كند، اما بچه گوش فرانمى دهد. آيا شما اگر اين كودك را از بازى با خاك باز نداريد، قاتل اين بچه نيستيد؟ شما اگر حتى يك سيلى نازنينى هم به گونه او بنوازيد و او را از بازى با خاك بر حذر داريد و بگوييد من مى خواهم جان تو را نجات دهم ، آيا اين نهى از خطر، جاى ((اما)) دارد؟ او (آلبر كامو) صريحا مى گويد، فقط مذهب است كه اين كار را خواهد كرد. بسيار خوب ، اى نويسندگان جوامع بشرى، حال كه مذهب بالاترين شاهكار را نشان داده است ، درباره آن بحث كنيد كه چه بوده است . مذهب چه نيرويى دارد كه بگويد: هيهات مناالذله. ((كه حتى اگر نام من (حسين) هم بعد از من در تاريخ باقى نماند، باز ايستادگى خواهم كرد)). مقام و امثال آن چيست؟ آيا اين اقدام دينى امام حسين (عليه السلام) در راه ارزش هاى انسانى، پوچ است؟
اصلا كار من (حسين)، حتى براى اين هم نيست كه بعد از من بگويند حسين اين كار را كرد. آيا بشر با اين درس تصفيه نمى شود؟ آيا بشر با اين درس، در تاريخ واقعا پيشرفت نمى كند؟ با اين درسى كه حتى مى شود بگوييم تراكم آن در 24 ساعت بوده، يا اين كه اگر بگوييم از شب تاسوعا، چهره خيلى جدى براى خودش پيدا كرد و همه حوادث جدى بود. همه حوادثى كه براى كل بشريت مى تواند آموزنده باشد، در چند ساعت رخ داد. يا اين كه از موقعى كه حضرت از مدينه به مكه مشرف شد و بعد در ماه رجب سال شصت و يك هجرى قمرى راهى عراق شد. يعنى ؛ رجب ، شعبان ، رمضان ، شوال ، ذى القعده ، ذى الحجه ، محرم ، باز در همين هفت ماه اين حادثه بزرگ كامل شد.
{خطاب ما به امثال} جناب مولوى (ملاى رومى) است ، كه گاهى از يك داستان كوچك درباره مثلا فلان شخص وارسته - كه شايد از نظر تاريخ خيلى هم يقينى نباشد - حادثه اى را برداشته و با آن چه ها كرده ، و چه تابلوهايى كشيده كه شايد هم فقط براى آموزندگى ، آن داستان را بيان كرده و پيرامون آن بحث كرده است ، اما درباره حركت امام حسين (عليه السلام) درست به ميدان نيامده است .
داستانى كه حسين بن على (عليه السلام) فقط به زهيربن قين نگاه كرد و زهير فقط به حسين بن على نگاه كرد و از زندگى به طرف مرگ (شهادت) راه افتاد، حقيقت دارد. روان شناسانى كه براى بهداشت روانى انسان ها كار مى كنند، توجه كنند: آيا نمى توان درباره اين ها بحث كرد كه حسين با اين نگاهش چه كار كرده و چه گفته است ؟ يا چه صحبتى اين چشم ها با هم داشتند و در اين ميان چه سخنى رد و بدل شده است ؟ يك طرف قضيه كسى است كه قبل از ملاقات خود با امام حسين، در مكتب ديگرى بوده است . خودش هم مى گويد كه من از مكه بيرون آمدم و مدام چادرم را اين طرف و آن طرف مى زدم كه در اين مسير با حسين روبه رو نشوم ، چون مى دانستم اين گونه كه مى رود، شهيد خواهد شد. بالاخره در جايى اين دو، چادرشان به هم نزديك شد و اين جريان اتفاق افتاد. اين موارد از نظر روحى، براى بشر ارمغان ها و بحث ها دارد كه گاهى با تماشاى دقيق يك چشم، مى توان روح آن انسان را كه در يك مرتبه بالا با روح همه انسان ها يكى است، مشاهده كرد. تحقيق و تفسير اين موارد، كار و اخلاص و پشتكار لازم دارد. در اين سفرها تمام اخلاقيات و اصول انسانى دانه دانه پياده مى شود و از مسائلى است كه بايد واقعا بحث شود. بايد مطرح شود كه چگونه حسين بن على (عليه السلام) مخصوصا بعد از قضيه حر - احساس كرد كه قضيه از نظر طبيعى چه روندى را طى مى كند. او از اول مى دانست و چگونگى دانستن آن را هم عرض مى كنم ، كه چگونه براى او يك ذره يأس به وجود نيامد، كه آقا شما فقط هفتاد و دو نفر هستيد و آن ها همه كشورهاى اسلامى را عليه شما مى توانند حركت بدهند. در اين جريان، ذره اى ياءس در ايشان پيدا نشد، آيا ما نبايد از اين روحيه بحث كنيم ؟
مخصوصا هرچه كه به كربلا نزديك تر مى شدند، امام حسين (عليه السلام) احساس مى فرمود كه جريان از چه قرار است. ايشان تا شب عاشورا كه مى خواست اردوى خود را درست كند، يك اردو همانند اردوى صد هزار نفرى {را تدارك و برنامه ريزى مى كرد.} حتى اين مطلب را هم نوشته اند كه : ((يك نفر از ياران ، حسين را ديده بود كه حضرت دقيق و درست روى تدبير نظامى، به اين قضيه رسيدگى مى كرد كه خيمه ها و سنگر را چگونه قرار بدهد)). اين عمل يعنى چه ؟ با اين كه احساس شده بود، سى هزار نفر با شمشير برهنه جلو آمده اند. شب عاشورا در محاصره كامل بودند. امام حسين (عليه السلام) همان شب عاشورا، كار خود را دقيقا تنظيم فرموده است . آيا اين حركات دقيق و منظم ، درس اميد به شما نمى دهد؟ آيا به بشر نمى گويد كه هرگز از عنايات خداوندى نااميد نباشيد؟
و لا تقولن لشى انى فاعل ذلك غدا الا ان يشاء الله (4)
((و در مورد چيزى مگوى كه من آن را فردا انجام خواهم داد، مگر اين كه {بگويى} اگر خدا بخواهد.))
شما وضعيت يك دقيقه بعد را نمى دانيد و بايد وظيفه تان را انجام دهيد، والسلام . اين وظيفه دقيقه قبلى ، هرچه كه مى گويد، اگر براى دقيقه بعد هم مانديد، چنين است و بايد آن را انجام بدهيد. اى جوانان عزيز!
چه درسى بالاتر از اين كه حتى در يك مورد، حالت ياءس و ضعف مديريت در حضرت ديده نشد.
همان طور كه قبلا اشاره اى كردم و الان هم عرض مى كنم ، امام حسين (عليه السلام) به علم امامت مى دانست كه شهيد مى شود، اما آيا به علم خدايى هم مى دانست ؟ در حالى كه او فقط داراى علم امامت بود. يعنى با آن مقام و قداست بزرگ خود و به عنوان امامت ، پشت پرده را مى دانست كه شهادت هست . اما در عين حال مى دانست كه؛