متقى صالح حضرت آية اللّه حاج سيد حسن ابطحى ادام اللّه ظله فرمود:
در سفرى كه به شام مى رفتم و با ماشين شخصى با خانواده ام هم سفر بوديم ، حدود دويست كيلومتر كه به شام مانده بود عيبى در موتور ماشين پيدا شد كه به هيچ وجه روشن نمى شد در اين بين آقا مهدى در بيابان با ماشين بنزش پيدا شد و باكمال محبت ماشين ما را بكسل كرد و به شهر شام آورد ولى از اين وضع من خيلى ناراحت بودم و به حضرت زينب (عليهاالسلام ) عرض كردم : كه چرا ما با اين وضع در سفر اول وارد شام شديم .
شب در عالم رؤ يا خدمت حضرت زينب سلام اللّه عليها رسيدم آن حضرت در جواب من فرمودند: آيا نمى خواهى شباهتى به ما داشته باشى ؟ مگر نمى دانى كه ما در سفر اولى كه به شام آمديم اسير بوديم (چه سختى ها كشيديم ) تو هم چون از ما هستى (منظورشان اين بود كه چون تو سيد و از ذُريّه ما هستى ) بايد در اولين سفرى كه به شام وارد مى شوى اسير وار وارد شوى .
گفتم : قربانتان گردم قبول كردم و با اين توجيه همه خستگى سفر از تنم بر طرف شد.(1)
مرغ دلم پر مى زند اندر هوايت يا حسين
من عاشق دل خسته ام بر مهر تو دل بسته ام
طى شد بهار عمر من در آرزوى كوى تو
هر گه كنم ياد غمت گريم براى ماتمت
زان حالت جانسوز تو آتش زده بر جان من
اكنون ز پا افتاده ام بيمار و زار و خسته ام
آن دم كه جان گردد روان از پيكر اى آرام جان
-------------------------------------------
1-شبهاى مكه.
-----------------------------------
على مير خلف زاده