شواهدي در خود قرآن و حديث وجود دارد که نشان ميدهد که پيامبر متن مکتوبي را در دوره حياتشان و به احتمال بيشتر در نخستين سالهاي حضورشان در مدينه تدوين کردهبودند.(1) بر اساس برخي شواهد قرآني برخي از وحي منسوخ گرديده و يا به فراموشي سپرده شدهاست.(2)
در جايي از قرآن برخي آيات جايگزين برخي ديگر ميشوند.(3)
روايات اهلسنت در زمينه تدوين متفاوت هستند و تدوين قرآن را به پس از سال يازدهم هجري برميگردانند.(4) و از آنجايي که تا قبل از وفات پيامبر انتظار ميرفت که برخي از آيات نسخ شوند، اهلسنت و حاميان اين روايت آن را منطقي ميدانند.(5)
داستان مربوط به اين روايت از اين قرار است که پس از کشته شدن بسياري از حافظان قرآن در جنگ يمامه، ابوبکر از بيم از بين رفتن بخش عمدهاي از قرآن دستور تدوين آن را صادر کرد و زيدبنثابت آن را تدوين نمود. وي دستور داد تا آيات را از حافظان بشنوند و اگر دو شاهد وجود داشت آن را بنويسند.(6) اوراق نوشته شده نزد ابوبکر و سپس عمر باقي ماند و در نهايت به عثمان رسيد. عثمان اين اوراق را به صورت درآورد و نسخههاي چندي از آن را به مناطق مختلف فرستاد و دستور داد اگر مجموعه ديگري از آن يافت شد آن را بسوزانند.(7) اين نظريه اهلسنت باعث شد که از همان ابتدا در روايات اهلسنت از دست رفتن بخشي از وحي قبل از آنکه ابوبکر آن را جمعآوري کند به رسميت شناخته شود. نمونههاي فراوان آن را در روايات آنها ميتوان مشاهده کرد. به عنوان مثال عمر در مورد يکي از آيات که آن را به شکل مبهمي به ياد داشت بر اساس روايات اهلسنت گفته بود که تنها حافظ اين آيه در جنگ يمامه کشته شده لذا اين آيه از بين رفتهاست.(8) اخبار مشابهي نيز در مورد مصحف عثماني وجود دارد. اين اخبار حکايت از آن دارند که
بسياري از صحابه برجسته بخشهايي از وحي را که خودشان از پيامبر شنيده بودند در مصحف عثماني نمييافتند. مثلاً ابيبنکعب سوره بيّنه را به شکلي که ادعا ميکرد از پيامبر شنيده ميخواند و لکن اين سوره با آنچه در مصحف عثمان بود متفاوت بود.(9) اين مطالب که در روايات خود اهلسنت آمدهاست موجب آن شد که متکلمان شيعي براي ردّ نظرات اهلسنت از اين روايات استفاده جدلي بکنند. دو تن از مشهورترين متکلمان شيعه يعني هشامبنحکم و هشامبنسالم در منازعات فرقه ايشان از اين ديدگاه اهلسنت استفاده کردهاند.(1 ) ابوعيسي ورّاق متکلم شيعي کتابي با عنوان «الحکم علي سوره لميکن» نوشته است.(11) عنوان اين کتاب دلالت بر آن دارد که مؤلف بر ضد سنّيان(12) درباره حذفهايي از سوره بينه از روايات خودشان استفاده کرده که برخي معتقد بودند شامل اخباري بر ضد برخي از اشراف قريش بودهاست. فضلبنشاذان نيشابوري بخش مفصلي از کتاب الايضاح را به از اهلسنت به سبب نقل اين نوع روايات که وثاقت و اعتبار قرآن را زير سئوال ميبرد اختصاص ميدهد.(13) بايد اشاره کرد که تا نيمه نخست قرن سوم نظريات و اخباري چون رواياتي که محدثان اهلسنت نقل و تأييد ميکردند، هيچ جايي در جريان عمده تشيع نيافته بود محاسبي در قرن سوم ميگويد: شيعيان بر عثمان به دليل سوزاندن مصاحف و بخشهايي از قرآن جز مصحفي که خود تدوين کردهبود، ايراد ميگرفتند.(14) بر اساس نقل محاسبي شيعيان بر اساس مباني فقهي از عثمان خرده ميگرفتند که سوزاندن قرآن بدعتي ناروا و مستلزم بياحترامي به وحي مکتوب است. اين نظريه با اين عقيده فقهي شيعه تأييد ميشود که اجزايي از قرآن که ديگر نميتوان از آن استفاده کرد، بايد دفن گردد يا با آب شسته شوند اما سوزانده نشوند. نظريه پنهان شده پشت اين عقيده آشکارا مبني بر ارتباط بين آتش و گناه است و اشاره به اين است که به آتش انداختن قرآن گناه است و بر ناروايي سوزاندن کتاب با آتش دلالت دارد و اين که قرآن را بايد از سوزاندن دور داشت.(15) محاسبي اشارهاي به حمايت شيعيان از نظريه حذف و تبديل قرآن ندارد و اين نشانگر آن است که در آثار قرن سوم هنوز مسأله تحريف قرآن عليرغم اين که موضوعي جدلي و مورد اشاره متکلمان شيعي بوده ولي عقيده تمام جامعه شيعه نبودهاست.
ائمه و فقهاي شيعه در قرن دوم عقيدهاي را که متضمن تبديل و تحريف متن قرآن باشد، رد کردند. اين نکته با اين واقعيت مدلل ميشود که در فهرست طويل شِکوههايشان بر ضد سه خليفه، به هيچ وجه اتهام دست بردن به متن قرآن بيان نشدهاست.(16) شکوه آنان بيشتر اين بود که خلفاء و پيروانشان متن قرآن را حفظ ولي معناي آن را تحريف کردند.(17) تلاش ائمه براي جلوگيري از مشکلاتي بود که ممکن بود بوسيله روايات سنّي که پيشتر به آن اشاره شد، بوجود آيد. به عنوان مثال آنان در برخي از موارد روايات را به گونهاي تأويل ميکردند که وثاقت مصحف عثماني را تأييد ميکرد. به عنوان مثال، نقلي از امام علي(ع) گوياي اين مسأله است که بخشي از قرآن درباره اهلبيت پيامبر سخن ميگويد و بخشي ديگر در مورد دشمنانشان.(18) اين دو دستهبندي در مورد مصحف عثماني ممکن بود اين ترديد را پديد آورد که بخشهايي از قرآن محتملاً به دلايل سياسي از متن حذف شدهاست. لکن ائمه آن را به گونهاي ديگر تفسير کردند. بر اساس اين تفسير، هر آيهاي از قرآن که درباره خوبيهاست، به اهلبيت پيامبر و هر آيهاي که راجع به شر است به دشمنان اهلبيت اشاره دارد.(19) در احاديث ديگري از ائمه اين مدعا که در روايات قديمي سنيان مطرح شده که نام علي(ع) و اهلبيت پيامبر در آيات گوناگون وجود داشتهاست، رد ميشود. بر اساس اين روايات علي(ع) و اهلبيت سبب نزول برخي از آيات بودهاند.(2 ) ائمه به پيروانشان تعليم ميدادند که قرآن را به عنوان کلمه قطعي خداوند و والاترين مرجع دين و معياري براي بررسي کذب روايات پيگيري کنند.(21) خطايي در قرآن وجود ندارد. ائمه بيان داشتهاند: «قرآن حبلالمتين الهي است و به دوره خاصي اختصاص ندارد. بلکه برهان ابدي و حقيقت جامعي براي همه افراد بشر است.(22) تنها جائي که نظر ائمه با مصحف عثماني تفاوت داشت، در سورههاي ضحي و انشراح و قريش و فيل بود. ائمه و به دنبال آنها فقهاي شيعي تا امروز مدعياند که سورههاي فيل و قريش، آنگونه که از مصحف ابيبنکعب برميآيد سوره واحدي هستند.(23) به همين گونه آنها دو سوره ضحي و شرح را دو بخش از يک سوره واحد ميدانند. اين نظر را برخي از علماي سنّي نظير عمربنعبدالعزيز و طاووسبن نيز تأييد کردهاند.(24) با وجود اين بسياري از قرائتها، روايات و نظرات سنّيان، به احاديث شيعه راه يافت و به خطا به ائمه نسبت داده شدند. روشن است که بسياري از اين روايات شيعي دقيقاً رونويسي از مطالب ذکر شده در ادبيات حديثي اهلسنّت است که در کتابهايشان يافت ميشوند.(25) تنها تفاوت در اين بود که در اين زمان در کتب شيعي با استناد به برخي از رجال شيعه و گاهي با سلسله سند رجال غير شيعي اما متمايل به شيعه نظراتي که دو سده در بين اهلسنت رواج داشت، ارائه ميشد. عامل ديگر که ظاهراً در ورود اين نوع احاديث به ادبيات شيعي سهم داشته، علاقه خاص پيروان برخي جريانهاي الحادي غلو در ميان فرقههاي شيعه بودهاست.(26)
اساساً به واسطه تلاشهاي مقاوم گروههاي غلات در ميان جامعه شيعه تمام مطالب مربوط به اين موضوع به شکل شگفتانگيزي در نيمه نخست قرن سوم بر مبناي روايات مورد پذيرش اهلسنّت - که الگويي همانند با احاديث اهلسنت را دنبال ميکرد، شکل گرفت.
غلات تلاشهاي بيشتري در ديگر موارد مشابه، که نام علي(ع) يا اشارهاي به اهلبيت پيامبر ميتوانست در آيه اضافه گردد، انجام دادند. به منظور طرح اين مدعا که مورد يا مواردي عمداً از قرآن حذف شدهاند، نفوذ جامعي از اين تلاشها در کتاب القراءات سيادي که به کتاب التنزيل و التحريف نيز مشهور است، در دسترس است.
در آغاز ميانه قرن سوم هجري بسياري از محدثان شيعي تمايل داشتند تا وثاقت اين احاديث را بپذيرند. آنان همانند همتايان سنّيشان مدعي بودند که در قرآن حذف و تبديلهايي صورت گرفتهاست. محدثاني چون عليبنابراهيم قمي و سعدبنعبداللّه اشعري آشکارا در زمره اين گروهند. ديگر فقها به نقل رواياتي که درباره اين موضوع بسنده کردهاند، بدون اينکه توضيح دهند که وثاقت آن را قبول کردند يا خير. اين فقها عبارتند از محمدبنمسعود عياشي، محمدبنيعقوب کليني، محمدبنعمر محمدبنابراهيم نعماني.
با اين حال، اتفاق نظري درباره اين مسأله ميان محدثان شيعه نبود. به عنوان مثال، ابنبابويه که نماينده شاخه عالمتر مکتب محدثان است و نظراتش غالباً بيانگر ديدگاه آنان است، اين نظر را قوياً رد ميکند. جايگاه ابنبابويه همچنين موجب روشن شدن عقيده غالب ميان شيعيان معاصرش ميگردد. او مينويسد: عقيده ما اين است قرآني که خداوند به پيامبرش محمد(ص) وحي کردهاست، همان قرآن مابينالدفتين است، و همان است که در دست مردم است و غير از آن نيست... هر کسي که ميگويد قرآن بيشتر از متن کنوني است، دروغگوست.(27)
همچنين در کتب ملل و نحل اهلسنت نيز به عدم اتفاق نظر فقهاي شيعه در آن زمان اشارهاي وجود دارد. اشعري در مقالات الاسلاميين در خبري، نظر شيعيان زمانش را در مورد اين مسأله به دو گروه تقسيم ميکند: گروهي معتقدند بخشهايي از اصل قرآن حذف شدهاست، گرچه امکان نداشته که به متن چيزي اضافه و يا در متن دستکاري شدهباشد. و گروه ديگر هر تغييري را انکار ميکنند.(28) شريف مرتضي در مورد اختلاف شيعيان در اين زمينه، شيعياني را معرفي ميکند که از نظر همتايان سنّي خود در اين مسأله حمايت کردهاند. اين افراد گروهي از محدثانند که نميدانستند که چه ميگويند و به کجا ميروند. آنان هميشه پيرو و دنبالهرو روايات هستند و بدون تعقل آنچه را که نقل شده چه خوب و چه بد ميپذيرند. ديدگاه اينان ارزش ندارد.(29) سيد مرتضي ادامه ميدهد: «در اين نظريات فقها، متکلمان و مناظرهگران عقلگراي مذهب، چون ابوجعفرابنقبه، ابوالاحوص، اعقاب و اسلافشان هيچ گاه به تأييد عقيدهاي در مورد نقصان قرآن برنميخوريم»(3 ) نظر محدثان در مقابل فقهاي شيعه قرن چهارم رو به انحطاط نهاد و نهايتاً در دهههاي نخستين قرن بعدي از صحنه حذف گرديد.(31)
شايد فرقههاي غالي در قرون بعدي به اين نظر اعتقاد داشتهاند، گرچه هيچ مدرکي وجود ندارد که اين حدس را تأييد کند. امروز برخي از آثار شيعيان طرفدار غلو در هند و پاکستان برميآيد که مؤلفانشان بخشهايي از قرآن فعلي را از دسترفته ميدانند.(32) از پايان قرن چهارم تا کنون، کلاً هفت تن از فقهاي شيعه شناخته شدهاند که از عقيده حذف و تغيير در مصحف عثماني - اساساً با اتکا به روايات سنّي درباره اين مسأله - حمايت کردهاند.(33) اين افراد تا حد بسيار زيادي وارثان فکري محدثانند و فقهشان نيز شبيه به محدثان است. با اين حال نظر تحريف قرآن در ادبيات شيعه نکتهاي حاشيهاي ماند و تنها برخي از محدثان قرن سوم و چهارم از آن حمايت کردند.
عليرغم اين واقعيت مخالفان تشيع همه شيعيان سراسر تاريخ را متهم کردهاند که متن قرآن را تحريفشده ميدانند قديميترين اظهار نظر از اين دست در آثار جاحظ معتزلي ظاهر ميشود که همه شيعيان معاصرش را به چنين ديدگاهي متهم ميکند. اين نظر را ديگر متفکر معتزلي ابوالحسين خياط نيز تأييد کردهاند. با اين همه سبک و شيوه نگارش اين دو مؤلف در وصف نظريات همه جامعه شيعه مبتني بر نظريات برخي از افراد شيعي است و غالباً مقصود از متکلم و مجادلهگراي شيعي هشامبنحکم است که اين منابع مدعياند نظري نادرست در مورد قرآن داشتهاست. اين نکته در مورد کتاب خياط صادق است. کتاب وي اثري است خشمآلود، مملو از کلمات تند در حمايت از مجادلات فرقهاي و اين امر فرد را واميدارد تا به دليل تمايلات معتزلي و ضد شيعي خياط در رهيافت او شک کند. و اما سومين معتزلي اين قرن ابوعليجبّايي نيز چنين نظري را به همه شيعيان بدون تمايز نسبت دادهاست.(34) اين گفته ابوالحسن اشعري که شيعيان در زمان وي دو گروه بودهاند از روايات سه فرد معتزلي دقيقتر است باقلاني، دنبالهرو اشعري، از غلات شيعه نيز سخن ميگويد، که اخباري دال بر موضوع تحريف جعل کردهبودند.(35)
قاضي عبدالجبار معتزلي ادعاي شيعيان را که نسل نخست مسلمانان متن قرآن را تغيير دادهاند ذکر ميکند،(36) گرچه در اثري ديگر گفتهاست که بسياري از مناظرهگران عقلگراي کلامي شيعه و شيعيان پيرو ديدگاههاي عقلي از اين اتهام مبرا هستند.(37) معتزليان بعدي و نيز برخي از اشعريان اقوال مشابهي را بدون هيچ گونه توضيح بيشتري ذکر کردهاند. چند دهه بعد ابنحزم اندلسي همه اماميه گذشته و حال را به اعتقاد به تحريف متن قرآن بواسطه افزودنها، حذفها و تبديلهايي متهم کردهاست.
تنها استثناهايي که او ذکر ميکند، شريف مرتضي و دو تن از شاگردان وي هستند که نظر تحريف را رد کرده و هر کسي را که قرآن را تحريفشده بداند، کافر دانستهاند(38) اگر اين اتهام درست باشد، چگونه شريف مرتضي و همچنين ابنبابويه نيم قرن قبل از وي و طوسي نيم قرن بعد از او به صراحت گفتهاند که فقط گروهي از محدثان شيعي از نظر تحريف متن قرآن حمايت ميکنند. ابومظفر اسفرايني فراتر رفته و گفتهاست که اماميه همگي توافق دارند که قرآن با افزودنها و کاستنهاي صحابه تغيير يافتهاست.(39)
بيشتر مجادلهگران سني مخالف شيعه تا زمان حال اين نظر را غالباً بدون پذيرش هيچ استثنايي بيان کردهاند. بسياري از محققان جديد مسايل اسلامي از جمله ايگناس (4 ) اين روايات و گفتهها را صحيح دانسته و سخنان مشابهي گفتهاند.
جالبتر، سنّيان متأخر هستند که حتي شيعيان را به دليل مخالفت با اجماع ديگر مسلمانان - يعني سنّيان - آغازگر اين نظر دانستهاند.
مؤلفاني چون زمخشري و مؤلف اثر مجهولالتأليف بعض فضائح الروافض داستان حيوان اهلي را که وارد خانه عايشه شد و کاغذي را خورد که بر روي آن دو آيه ثبت شدهبود به شيعيان نسبت ميدهند. با اين که اين داستان را منحصراً سنيان نقل کردهاند و حتي رجال اين حديث را موثق دانستهاند.(41)
محمد عبدالعظيم زرقاني غلات شيعه را سرزنش ميکند؛ چرا که به زعم وي آنها مدعياند که آيات قرآن در متن اصلي از لحاظ تعداد بيشتر بودهاند و سوره احزاب بزرگتر از متن کنوني بودهاست و آيه 23 سوره احزاب اساساً اين گونه خوانده ميشدهاست:
«و کفي الله المومنين القتال بعلي بن ابيطالب»(42)
آن گونه که قبل از اين اشاره کرديم، همه اين مدعيات از مدعيات اهلسنّت بودهاست.(43)
____________________________
1) زرکشي، البرهان في علوم القرآن، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم (قاهره، 1957) ص 235، و ص 238 و 237، السيوطي، الاتقان في علوم القرآن، تصحيح همان (قاهره، 1967)
2) سوره بقره آيه 1 6
3) سوره نحل آيه 1 1
4) ابنسعد، الطبقات الکبري،، 19 4، ج 3، ص 211؛ ابنابيداوود، کتاب المصاحف،، 1937، ص 1
5) بيهقي، دلايل النبوه، ج 7، ص 154؛ زرکشي، البرهان في علوم القرآن، ج 1، ص 235 و 262
6) يعقوبي کتاب، بيروت 196 ، ج 2 ص 15؛ طبري، تاريخ، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1981، ج 3، ص 296
7) بخاري، صحيح، ج 3، ص 393 و ص394؛، سنن، ج 4، ص 347 و ص 348
8) ابنابيداوود، کتاب المصاحف، ص 1 نمونههاي ديگري نيز وجود دارند که در منابع زير يافت ميشوند: مالکبنانس،، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقي، (قاهره 1951م) ج 2، ص 824؛ سيوطي اتقان، ج 1، ص 2 6؛ احمدبنحنبل، مسند، ج 5، ص 183؛ السيوطي، اتقان، ج 3، ص 82 و ص 86؛ السيوطي، الدار المنثور، ج 5، ص 18 ؛ احمدبنحنبل همان، ج 6، ص 269؛ سيوطي، اتقان، ج 3، ص 84، عبدالرزاق، المصنف، ج 7، ص 379 و ص 38 و ص 5 و ص 52 و...
9) احمدبنحنبل، مسند، ج 5 ص 132؛ ترمذي، همان، ج 5، ص 132
1 ) خياط، الانتصار، ص 41؛ سياري، الجامع في القرآن، ص 42
11) نجاشي، کتاب الرجال، ص 372
12) نجاشي، همان، ص 48
13) فضلبنشاذان، کتاب الايضاح، ص 2 9 و ص 229
14) محاسبي، فهمالسند، ص 24
15) محاسبي، فهمالقرآن، ص 398 و ص 411
16) کليني، کافي، ج 8، ص 62 - 59
17) همان، ص 54 و 53
18) يعقوبي، تاريخ، ج 2، ص 136
19) العياشي، کتاب التفسير، ص 1 - 9 - شرفالدين استرآبادي، تأويل الآيات ؟؟؟، ج 1، ص 2 - 18
2 ) کتاب التفسير، (نجف 1354/1935)، ص 38 - 36؛ العياشي، همان، ج 1، ص 168
21) کليني، همان، ج 1، ص 7 - 69؛ ابنبابويه، عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 21
22) ابنبابويه، همان، ج 2، ص 13
23) سيوطي، اتقان، ج 1، ص 328
24) فخر رازي، تفسير کبير، ج 32، ص 2؛ سيوطي، اتقان، ج 1، ص 228
25) براي يافتن نمونههاي اين مورد رجوع کنيد به: عياشي، کتاب التفسير، ج 1، ص 17 - 169 کليني، اصول کافي، ج 1، ص 345 و 344؛ کليني، همان، ج 2، ص 634؛ ابنبابويه، ثوابالاعمال، ص 1
26) باقلاني، الانتصار، ص 31
27) ابنبابويه، رسالة في الاعتقاد، (تهران، 137 )، ص 93
28) اشعري، مقالات، ج 1، ص 115 - 114
29) شريف مرتضي، جوابات الملايل ؟؟؟؟ الاولي، منقول در طبرسي، مجمعالبيان، ج 1، ص 31
3 ) اسداللّه التوستري، کشفاليقين، ص 2 5 به نقل از شريف مرتضي
31) مجمعالبيان، ج 1، ص 3
32) جعفريان، افسانه تحريف قرآن، ص 66
33) به عنوان مثال رجوع کنيد به حسين نوري، فصلالخطاب، ص 328 - 325
34) ابنطاووس، سعدالسعود، ص 144، به نقل از تفسير القرآن جبايي.
35) باقلاني، الانتصار، ص 31
36) عبدالجبار، تثبيت دلايل النبوة، ص 131
37) عبدالجبار، المغني، ج 2 ، بخش اول، ص 38
38) ابنحزم، الفصل في الملل و و النحل، ج 5، ص 4
39) اسفرايني، التبصيرفيالدين، ص 41
4 ) See Did Richtungen der Sslamischen Koranasiegung
41) زمخشري، کشاف، ج 3، ص 518
42) زرقاني، متاهل العرفان، قاهره، چاپ سوم، ج 1، ص 28
43) سيوطي، اتقان، ج 1، ص 242؛ کليني، کافي، ج 2، ص 634
--------------------------------------
سوال کننده : محسن معصومی
منبع : www.alsoal.ir
ديدگاه شيعه درباره تحريف قرآن
- بازدید: 2615