حضرت امام حسين(ع) در يكي از منازل بين راهِ مكه و كوفه، خيمهاي را ديد و پرسيد «اين خيمه از كيست؟» گفتند از «عبيد الله بن حرّ جُعفي» است حضرت شخصي را نزد او فرستاد عبيد الله پرسيد «حضرت چه ميخواهد؟» قاصد گفت «اگر بپذيري، هديهاي بزرگ برايت آوردهام اينك حسين بن علي(ع) از تو ميخواهد كه به ياري او بيايي اگر با دشمنانش بجنگي ثواب بزرگي داري و اگر كشته شوي شهيد خواهي بود» عبيد الله گفت «به خدا سوگند! در كوفه اكثر مردم عليه او قيام كردهاند من يقين دارم كه او را خواهند كشت و اكنون قدرت ياري او را ندارم و دوست هم ندارم كه با وي روبرو شوم»
قاصد، نزد حضرت برگشت و ماجرا را بيان كرد حضرت به همراه گروهي از ياران و خاندانش به خيمه او رفتند عبيدالله، حضرت را بالاي مجلس نشانيد و به صورت و چشمان زيباي حسين(ع) مينگريست و سير نميشد محاسن شريف آن حضرت را كه به شدت سياه بود، از نظر گذارند و گفت «موهاي صورتت سياه است يا رنگ كردهاي؟» حضرت فرمود «پيري، زود به من روي آورده» و او فهميد كه حضرت، موهاي خود را رنگ كرده است
سپس امام حسين(ع)فرمود «ملّت شما ما را با اصرار دعوت كردهاند كه به كوفه بياييم، ولي اوضاع به گونه ديگري است تو گناهان زيادي كردهاي آيا نميخواهي توبه كني و گناهانت را مورد آمرزش قرار بدهي؟» عرض كرد منظور شما چيست؟ حضرت فرمود «پسر دختر پيغمبرت را ياري كن و با دشمنانش بجنگ»
عبيد الله گفت «به خدا قسم! ميدانم كه هر كس شما را ياري كند، در آخرت خوشبخت خواهد شد، ولي ياريِ من براي شما سودي ندارد تو را به خدا سوگند! مرا در اين راه مينداز كه من خود را براي مرگ آماده نكردهام، ولي اسبِ من براي تو آماده است و متعلق به شماست» حضرت فرمود «وقتي كه خودت حاضر نيستي با ما همكاري كني، ما به اسب تو نيازي نداريم و به خودت هم نظري نيست، من تو را نصيحت ميكنم اگر ميتواني، از اين اطراف دور شو كه فرياد ما را نشنوي و ميدانِ جنگ ما را نبيني به خدا سوگند! كسي كه فرياد ما را بشنود و ما را ياري نكند، خداوند او را به رو در آتش جهنم خواهد افكند»
____________________
خزانة الادب ج1 ص198
«خود داري از حمايت امام حسينعلیه السلام»
- بازدید: 2921