|
|
|
- جزئیات
- چه روزها که یک به یک غروب شد، نیامدی چه اشکها که در گلو، رسوب شد نیامدی خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم، نه برای عدهای، ولی چه خوب شد نیامدی تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام دوباره صبح، ظهر، نه، غروب شد نیامدی مهدی جهاندار
|
|
|
|
|
|
- جزئیات
- درد دل ما بیتو فراوان شده آقا دل همه امروز پریشان شده آقا بد میگذرد زندگی مردم دنیا بیتو همهی سال، زمستان شده آقا ای باب نجات همگان دست بجُنبان تو نیستی و بد شدن آسان شده آقا آرامش دنیای نفس گیر ، کجایی بدجور جهان بی سر و سامان شده آقا حال دل بیچاره ما تا تو نباشی مانند بقیعی است که ویران شده آقا داده است به ما سوختگان جانِ دوباره رویای بقیعی که چراغان شده آقا ای کاش نمیریم و ببینیم که آنجا چون کرببلا یا که خراسان شده آقا
|
- جزئیات
- جمعههایم بیتو بیمعناست، مهدی جان بیا دل درون سینهام تنهاست، مهدی جان بیا گرچه دیدارت میسر نیست بر چشمان من این دل اما با غمت شیداست، مهدی جان بیا دست های التماسم در دعای ندبهها خود نشان غصه در دنیاست، مهدی جان بیا جمکران قلب من، دارالولای عشق توست مجلس شوقت در آن برپاست، مهدی جان بیا تا همان صبح ظهورت انتظارت میکشم آرزویم دیدن مولاست، مهدی جان بیا داغ غربت، عاشقان مخلصت را خسته کرد چشم بر در حضرت زهراست، مهدی جان بیا
|
- جزئیات
- وای این چه غفلت است که در خلقِ عالم است «مَهدی» غریب و سر به گریبانِ ماتم است ما مدّعیِ شیعهی آن پاک طینتیم او از گناه و کردهی ما غرقِ در غم است ای منتظر که نُدبه کنی در فِراق او دانی که چهرهاش ز نامهی تارِ تو درهم است؟! گر عاشقی، دگر تو مَرَنجان امامِ خویش اندوهِ کربلا و اسارت، مگر کم است؟! خون گریه میکند زِ غمِ جدّ خود «حسین» اشک تو بر جراحتِ قلبش، چو مرهم است
|
|
- جزئیات
- ای آرزوی آل محمد ظهور کن این شام تیره را به رخت صبح نور کن موسای اهل بیت بر افکن زرخ نقاب این گوی خاک را زکرم کوه طور کن تا فاطمه به قامت رعنات بنگرد از کوچه های شهر مدینه عبور کن این فیل فتنه را که شده خادم الحرم با یک نهیب حیدری از کعبه دور کن با قسط و داد و عدل رسول خدا بیا مثل علی مبارزه باظلم و زور کن گرگ درنده ریخته در مسجد الرسول ای وارث پیبمر اعظم ظهور کن غم خوانه مانده خانه زهرا پس از رسول این خانه را دوباره بهشت سرور کن مارا که بی تو آب گل آلوده گشته ایم بایک نگاه جام شراب طهور کن تاخون شود به چشم ترت اشک انتظار (میثم) هماره این غزلت را مرور کن حاج غلامرضا سازگار
|
- جزئیات
- همه جا بروم به بهانه تو، که مگر برسم در خانه تو همه جا دنبال تو می گردم، که تویی درمان همه دردم یا ابا صالح مددی مولا نشوم به جز از تو گدای کسی، بیولای تو من نکشم نفسی که تو لیلای من مجنونی، همه هست من دلخونی یا ابا صالح مددی مولا اگرم نبود دل لایق تو، نظری که دلم شده عاشق تو به خدا هستی همه هستم، به تو دل بستم به تو دل بستم یا ابا صالح مددی مولا دل خود زده ام گره بر در تو، چه شود که رسم بر محضر تو من نا قابل به تو دل بستم، نکشی دامان خود از دستم یا ابا صالح مددی مولا همه درد و غمم، تو دوای منی، تو صفای صفا، تو منای منی تو گل زیبای منی مهدی، تو مه شبهای منی مهدی یا ابا صالح مددی مولا
|
- جزئیات
- کارم شده زِ دوری تو سوختن، بیا بَر خَرمنِ شکسته دل آتش مَزن، بیا یعقوب هم به گریهی من گریهاش گرفت کنعان به گِل نشست، عزیزِ وطن بیا اشک و دلِ کباب و پریشانیِ سحر تا سَرکشی کُنی تو از این انجمن بیا فَوّارههای نالهی من تا به عَرش رفت دل را بس است این همه رُسوا شدن، بیا اهل کَسا به آمدنت وعده داده اند اِکسیرِ جان، عُصارهی هر پنج تن بیا اَلغُوث و اَلعَجَل نمیاُفتد دگر زِ لب ای آرزوی قَلبیِ هَر مَرد و زَن بیا سوزن بِزن به چاکِ خَطای گُذَشتهام تا که ندوختند بَر این تَن کَفَن، بیا صَدها اُوِیسِ تو به قَرَن کُشته میشوند بهر نِجات ما و خُصوصاً یمن بیا چشمم پُر است، مُنتَظرِ یک تَلنگُر است با حرفهای مانده از آن پیرُهَن بیا دل شُد حریمِ روضهی عطشانِ کربلا دَر صحنِ این حُسینیّه، یَابنَ الحَسَن بیا رضا رسول زاده
|
- جزئیات
- سحر نوید دهد، صبح نور نزدیک است زمان غم به سر آمد، سرور نزدیک است شفق زده است ز مشرق، فروغ صبح امید دهید مژده که روز ظهور نزدیک است گذشته موسی عمران از آن سوی دریا بگو به لشکر فرعون، گور نزدیک است حجاب ها ز میان رخت بسته اند همه الا که لحظه ی فیض حضور نزدیک است رسد ز سینهء سینا ندا به اوج فلک که پای موسی عمران به طور نزدیک است چگونه از حرم یار دور افتادید!؟ برای اهل دل این راه دور نزدیک است طلایه دار عدالت ز راه می آید زوال سلطنت ظلم و زور نزدیک است ظهور یوسف زهرا قیامت کبراست یقین کنید که روز نشور نزدیک است
|
- جزئیات
- ای آخریـن امید رسـالت خوش آمدی خورشید آسمـان عـدالت! خوش آمدی سر تا به پات قدر و جلالت! خوش آمدی بنیانکن اساس ضلالت! خوش آمدی با مقدم تو گشت زمین رشک آسمان عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان اسلام بـا ولادت تـو بـاز جـان گرفت روی ندیـدۀ تـو دل از آسمـان گرفت دیـن بـا ولایتت شرف جاودان گرفت «حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت» جاء الحقت رسید بـه گوش جهانیان عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان ای از خدا سلام به جسم و به جان تو آوای وحـی میشنــوم از زبــان تو دلبـرده از پـدر ز مـلاحت بیان تو قرآن بخوان که بوسه زند بر دهان تو ای عمر وحی از نفست گشته جاودان عجل علـی ظهورک یا صاحبالزمان میـلاد تو ولادت خوبان عالم است عید هزار موسی و عیسیبنمریم است میـلاد اهـلبیت رسول مکرم است میـلاد دیگـر شهـدای مکرم است میـلاد سیدالشهــدا را دهـد نشـان عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان بازآ که اولیای خـدا چشمشـان به توست یـاران سیدالشهــدا چشمشـان به توست سرهای تشنه گشته جدا، چشمشان به توست مکه، مدینه، کربوبلا چشمشان به توست کعبه گشوده چشم به راه تو همچنان عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان ما از تو دور و جای تو پیوسته بین ماست روی ندیـدهات همـه جا نور عین ماست چشم انتظار ماندن ما دین و دِین ماست جمعـه گــواه نالـۀ ایـن الحسین ماست یک جمعه این سوال نیفتاده از زبان عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان تو خود شبان و این رمه در انتظار توست چشم جهانیـان همـه در انتظار توست مولا! بیـا کـه فاطمـه در انتظار توست خورشید نهـر علقمـه در انتظار توست بر بازوی عموی خود این جمله را بخوان عجـل علی ظهـورک یا صاحبالزمان تو غایبی و خلق جهان در حضور توست ملک خـدای عزوجـل غـرق نـور توست جای تو خالی است و جهان پر ز نور توست آقـای عیدهــا همـه روز ظهــور توست از چشم ما نهانی و در عالمی عیان عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان بی تـو شـب سیــاه شـده روزگار ما بی تو شده است خنده گل نیش خار ما رنـگ خـزان گرفتـه سراسر بهـار ما بــازآی ای قــرار دل بـیقــرار ما بازآ که ذکـر مـا شده الغوث الامان عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان کی میشود که پای به چشم بشر نهی؟ عمامــۀ رسـول خـدا را به سر نهی بر قلب دشمنـان ولایت شـرر نهی تا یک نظر به جـانب اهل نظر نهی رخ بر تمـام منتظـرانت دهـی نشان عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان ای زخــم پیکـر شهــدا بیقرار تو چشم علی به دست تو و ذوالفقار تو فریـاد انتقـام شهیـدان شعـار تو لبخند میزند عموی شیرخوار تو کای دست انتقـام خداونـد لامکان! عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان دست حقّی و کاتب لوح و قلم تویی بهـر ظهـور، بیـن امامان علم تویی بگشای رخ که هادی کل امم تویی مـولا! بیـا! بیـا! کـه امام حرم تویی گویـد بـلال بـر تـو به بام حرم اذان عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان ای دست اولیــای الهـی به دامنت جوشن کبیر در صف پیکار جوشنت پیـــراهن حسیــن، بـرازندۀ تنـت «میثم» تمام چشم شده بهر دیدنت چشمش بود به راه تو، اشکش به رخ روان عجـل علـی ظهورک یا صاحبالزمان حاج غلامرضا سازگار
|
|
|