این اشعار جانسوز، از مرحوم آیتالله شیخ محمدحسین غروی اصفهانی، معروف به کمپانی در رثای حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها است.
تمام این قصيده را كه مُصَدَّر به بيت: جوهرة القدس من الكنز الحنفى، بَدَت فأبدت عاليات الأحرف مىباشد، و شامل ۱۰۹ بيت است؛ در کتاب مرحوم سید عبدالرزاق مقرم، باعنوان وفاة الصديقة الزهراء عليها السلام از ص۱۲۶ تا ص۱۳۱ آمده است.
۱) وَلِلسِّباطِ رَنَّة صَدَاهَا / فِى مَسْمَعِ الدَّهْرِ فَمَا أشْجَاهَا
[آن تازيانه كه بر زهراء خورد، ناله و صدائى كرد كه طنين آن در گوش روزگار پيچيده است؛ پس چقدر غصّه و حزن آور بوده است؟]
۲) وَالأثَرُ البَاقِى كَمِثْلِ الدُّمْلُجِ / فِى عَضُدِ الزَّهْرَآء أقوَى الحُجَج
[و آن اثرى كه در بازوى زهراء همانند دُمَل باقى ماند؛ بهترين و قوىترين دليل براى ضرب تازيانه است]
۳) وَمِن سَوادِ مَتْنِهَا اسْوَدَّ الْفَضَا / يا سَاعَدَ اللهُ الْإمام المُرتَضَى
[و از سياهى آنچه كه از بازوى او ظاهر شده بود؛ عالم تيره و تار گشت؛ خداوندا إمام مرتضى را در اين مصيبت مدد كن و يارى فرما!]
۴) وَلَسْتُ أدْرِى خَبَرَ المِسْمَارِ / سَلْ صَدْرَهَا خِزَانَة الأسْرَارِ
[و من آنكسى نيستم كه خبر ميخ را بدانم و بفهمم؛ تو از سينه زهراء كه خزينه اسرار است اين مطلب را بپرس!]
۵) وَفِى جَنِينِ المَجْدِ مَا يدْمِى الحَشَا / وَهَلْ لَهُمْ إخْفَاءُ أمر قَدْ فَشَا
[و درباره داستان سقط جنين: محسنى كه صاحب هر گونه فضيلت و شرف است؛ مطالبى است كه دل انسان را خون مىكند. و آيا براى اين جنايت پيشگان ممكن است پنهان دارند خبرى را كه روزگار آنرا فاش ساخته و از چهره آن نقاب برداشته است؟!]
۶) وَالبَابُ وَالْجِدَارُ وَالدِّمَاءُ / شُهُودُ صِدْقِ مَا بِهِ خِفَاءُ
[آرى اينك در و ديوار و خونهائى كه از صديقّه آمده است؛ گواهان راستينى هستند كه در آن خطائى نيست].
۷) لَقَدْ جَنَى الجَانِى عَلَى جَنِينِهَا / فَانْدَكَّتِ الجِبَالُ مِنْ حَنِينِها
[حقّاً و تحقيقاً آن شخص جنايت پيشه، بر جنين زهراء چنان جنايتى كرد كه از ناله و آه زهراء كوهها پاره پاره و خرد و گسسته شد].
۸) وَرَضَّ تِلْكَ الْأضْلُعَ الزَّكّية / رِزِّية مَا مِثْلُهَا رَزِّية
[و آن استخوانهاى سينه پاك و طاهر و مُطهر را چنان در هم كوفت كه مصيبتى در جهان همانند آن مصيبت نيست]
۹) وَجَاوَزَ الحَدَّ بِلَطْمِ الخَدِّ / شَلَّتْ يدُ الطُّغْيانِ وَالتَّعْدِى
[و با سيلىاى كه بر صورت زهراء نواخت؛ ديگر جنايت را از حدّ به دَر بُرد؛ شلّ و بدون حركت باد دست طغيان و تعدّى]
۱۰) فَاحْمَرَّتِ العَينُ وَعَينُ المَعْرِفَة / تُذْرِفُ بِالدَّمْعِ عَلَى تِلْكَ الصَّفَة
[چشمان زهراء از آن سيلى قرمز شد، و چشم عرفان روزگار پيوسته براى اين حالت زهراء اشكبار است..]
۱۱) وَلَا يزِيلُ حَمْزَة العَينِ سِوَى / بِيضِ السُّيوفِ يوْمَ ينشَرُ اللِّوَى
[و آن قرمزى ديدگان زهراء را چيزى نمىتواند بر طرف گرداند؛ مگر شمشيرهاى آبدار و بُرنده، در روزى كه پرچمها را بر عليه دشمنان باز كنند؛ و كتيبهها را حركت دهند]
۱۲) فَإنَّ كَسْرَ الضِّلعِ لَيسَ ينجَبِر / إلّا بِصَمصَامٍ عَزِيزٍ مُقْتَدِر
[زيرا كه شكسته شدن پهلو و ضلع سينه را چيزى منجبر نمىكند، و آن زخم را مرهم نمىنهد مگر شمشير برّنده استوار و با قدرت]
۱۳) أهَكَذَا يصْنَعُ بِابْنَة النَّبِى / حِرْصاً عَلَى المُلْكِ فَيا لَلْعَجبِ
[آيا اينگونه با دختر پيغمبر رفتار مىكنند؛ براى حرصى كه به حكومت و ولايت دارند؟ اين بسيار عجيب است]
وفاة الصّديقة الزَّهرا عليهماالسّلام، سيدعبدالرزّاقموسوىمقرّم، ص۳۶ و۳۷
اشعار عربی از عالم شیعی در رثای حضرت صدیقه طاهره علیها السلام
- بازدید: 1483