عايشه و رضاع كبير
يكى ديگر از شاهكارهاى عايشه اين است كه مىگفت: زن مىتواند پسر بالغى را شير دهد و با اين شير دادن، آن پسر به منزله فرزند او مىباشد! او براى اين ادعايش هم به قرآن و هم به سنت استشهاد مىكرد.
الف - قرآن: عايشه مىگويد: كه آيه رضاع كبير و نيز آيه رجم در قرآن بوده و در ضمن صحيفهاى زير رختخوابم قرار داشت و چون ما به موت رسول خدا صلىاللهعليهوآله مشغول شديم، داجن (بره يا بزغالهاى كه در اطاق نگهدارى مىشد) آن را خورد
ب - سنت: عايشه مىگويد: «رسول خدا صلىاللهعليهوآله به «سهلة» دختر «سهيل» دستور داد كه به پسر خواندهاش «سالم» شير بدهد. او گفت: چگونه به او شير بدهم در حالى كه او مردى بزرگ است؟! پيامبر صلىاللهعليهوآله تبسمى كرد و فرمود: من مىدانم كه او مردى بزرگ است». (يعنى با اين حال مىگويم به او شير بده تا با تو محرم شود و تا شوهر تو يعنى «أبو
حذيفة» از اينكه او وارد بر تو مىشود ناراحت نشود!)
اين دو دليل عايشه (قرآن و سنت)، نه مورد قبول ساير همسران رسول خدا صلىاللهعليهوآله قرار گرفت و نه احدى از علماى اهل سنت بدان فتوى دادند. تذكر اين نكته نيز لازم است كه داستان شير خوردن «سالم» را نيز فقط عايشه نقل كرده است كه در آن اشكالات متعددى ديده مىشود كه مهمترين آنها اين است كه اگر سالم با سهلة نامحرم است چگونه مىتواند شير او را بخورد. أبو حذيفة از اينكه سالم به زنش -كه با او نامحرم است- نگاه مىكند ناراحت مىشود ولى اگر شير زنش را بخورد ناراحت نمىشود! آيا مىتوان پذيرفت كه نگاه كردن به زنى حرام باشد ولى مكيدن شير از پستان او حلال؟! راستى چقدر مسخره است! آيا نمىتوان به قاطعيت گفت: كه اين روايت همچون آيهاى كه برهاى بتواند آن را بخورد ساختگى است؟ آيا از مجموع اين داستان نمىتوان فهميد كه عايشه از جعل حديث ابائى نداشت؟ آيا باز هم مىتوان به روايات عايشه اعتماد كرد؟
بعض از علماى عامه در توجيه شير خوردن سالم گفتهاند كه ممكن است سهلة شير خود را در ظرفى ريخته و سالم از آن نوشيد و با اين توجيه خواستهاند كه اشكال مزبور را رفع كنند اينان از اين نكته غافل شدند كه اگر چنين است چرا سهله از اين نوع شير دادن ناراحت بود؟ مىخواهد سالم مردى بزرگ باشد يا نباشد. از اين گذشته با كلمه «رضاع» كه اصطلاحا به معناى مكيدن شير از پستان است مناسبت ندارد، زيرا رضاع هنگامى صادق است كه طفل، شير را از پستان بمكد نه آنكه آن را در ظرفى ريخته و به او بدهند.
در مورد «رضاع كبير» نيز چنين توجيه كردند كه اين آيه، هم نسخ تلاوت شده و هم نسخ حكم! در پاسخ آن بايد گفت: اولا - آيه تا زمان رحلت رسول خدا صلىاللهعليهوآله -به قول عايشه- زير رختخواب او وجود داشت. آيا بعد از وفات آن حضرت، جبرئيل نازل شد و آن را نسخ كرد؟! ثانيا - چگونه مىشود كه حكمى نازل شده باشد و مردم از آن با خبر نباشند و فقط عايشه آن را بداند و سپس نسخ آن بيايد و از نسخ آن هم كسى مطلع نشود و بعدها علماى اهل سنت آن را در توجيه ادعاى عايشه نقل كنند؟! ثالثا - عايشه كه مدعى وجود آن آيه است آن را به عنوان حكمى الهى تلقى كرده و ادعا مىكند داجن آن را خورد نه آنكه نسخ شده باشد و معناى آن اين است كه اگر داجن آن را نمىخورد زنها مىتوانستند به نص آن آيه (كه عايشه ـ و فقط او ـ ادعاى نزول آن را داشت) مرد بزرگى را شير دهند تا آن مرد به منزله پسر او باشد. چنانچه عايشه خود چنين مىكرد؛ يعنى هر كس را كه دوست داشت وارد بر او شده همچون محرمى با او نشست و برخاست نموده و خود را از او نپوشاند، به دختر برادر و يا دختر خواهرش دستور مىداد كه او را شير دهد! البته ساير زنهاى پيامبر صلىاللهعليهوآله از اين كار ابا مىنمودند.
«... فبذلك كانت عايشه تأمر بنات أخواتها وبنات أخوتها أن يرضعن من أحبت عايشه أن يراها ويدخل عليها
وإن كان كبيرا خمس رضعات ثمّ يدخل عليها. وأبت أم سلمة وسائر ازواج النبى صلىاللهعليهوسلم أن يدخلن عليهن بتلك الرضاعة أحدا من الناس حتى يرضع في المهد...»
«أم سلمة به عايشه مىگفت: پسر مميز بر تو وارد مىشود (و تو حجاب نمىكنى) و من دوست ندارم كه بر من وارد شود»
در اينجا براى اينكه معلوم شود كه چه شير دادنى محرميت مىآورد به چند روايت از صحاح رجوع مىكنيم:
1 - «عن عايشة قالت: دخل علىّ رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم وعندى رجل قاعد فاشتدّ ذلك عليه ورأيت الغضب في وجهه. قالت فقلت: يا رسول اللّه! انّه اخى من الرضاعة قالت فقال: أنظرن اخوتكن من الرضاعة. فانما الرضاعة من المجاعة»
عايشه مىگويد: رسول خدا صلىاللهعليهوآله بر من وارد شد. مردى نزدم نشسته بود. اين صحنه بر آن حضرت گران آمد و آثار غضب را در چهرهاش مشاهده كردم. گفتم: يا رسول اللّه اين مرد برادر رضاعى من است. فرمود: در اين امر دقت كنيد كه رضاع وقتى ثابت است كه طفل شير خوار از پستان زنى شير بخورد. (و به وسيله شير، سير شود).
معلوم مىشود كه آن شرايط در آن مرد وجود نداشت و إلاّ غضب پيامبر صلىاللهعليهوآله قبل از آنكه بپرسد كه اين مرد كيست موردى نداشت. از اين گذشته چنين نبود كه آن حضرت برادر رضاعى عايشه را نشناسد و نداند كيست.
2 - «عن عبد اللّه بن زبير أنّ رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم قال: «لا رضاع إلاّ ما فتق الامعاء»
ابن زبير از رسول خدا صلىاللهعليهوآله نقل مىكند كه آن حضرت فرمود: رضاع (شير خوارگى كه باعث محرم شدن مىشود) هنگامى صادق است كه باعث سيرى شود (يعنى شير كودك را سير كند و نياز به غذاى ديگرى نداشته باشد).
3 - واضحتر از آن روايت زير است
«عن أم سلمة قال رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم : لا يحرم من الرضاعة إلاّ ما فتق الامعاء في الثدى وكان قبل الفطام»
رضاع هنگامى درست است كه قبل از دو سالگى بوده و طفل با مكيدن از پستان از شير زن سير شود. (يعنى به غذاى ديگرى نيازمند نباشد
4 - «عن ابن مسعود قال: لا رضاع إلاّ ما شدّ العظم وأنبت اللحم فقال ابو موسى: لا تسألونا وهذا الخبر فيكم»(
ابن مسعود مىگويد: رضاعى باعث محرميت است كه استخوان را محكم كند و گوشت بروياند. ابو موسى مىگويد: وقتى اين خبر نزد شماست چيزى (در اين زمينه) از ما نپرسيد. در روايت بعد ابن مسعود مشابه همان را از پيامبر صلىاللهعليهوآله نقل مىكند و از اين روايت و نيز قول ابوموسى برمىآيد كه حديث قبل را نيز از آن حضرت نقل كرده است.
اما آنچه كه عايشه در مورد آيه رجم گفته است، كه معناى آن در پاورقى شماره 35 گذشت. بايد گفت كه آيه ادعائى (كه بره آن را خورد!) ربطى به حكم سنگسار زن شوهر دار و يا مرد زن دار كه زنا كرده باشند ندارد. بلكه اختصاص به پير مرد و پير زن زناكار دارد، چه همسر داشته باشند و چه نداشته باشند. البته قبل از او عمر نيز همين ادعا را داشت و مىگفت: اگر حرف مردم نبود من آيه رجم را مىنوشتم. (بحث آن در فصل مربوط به خليفه ثانى گذشت). از اين گذشته، مگر خداوند وعده حفظ قرآن را نداد!؟ (سوره حجر آيه 9) آيا داجن از عموم آيه استثناء شده است؟! سؤال آخرى كه بايد از علماى عامه پرسيد اين است كه آيا داجن فقط همين آيه را خورد يا قبل از آن آيات ديگرى را هم خورد كه خبر آن دريافت نشد؟!
نتيجهاى كه از اين قسمت به دست ما مىآيد اين است كه عايشه براى آنكه بتواند آزاد باشد و هر كه را كه دوست داشت بر او وارد شود بى آنكه لازم بداند از او خود را بپوشاند، با مخالفت همسران پيامبر صلىاللهعليهوآله و مخالفت عقل و شرع، با جعل داستانى كه ناقل آن فقط خودش بوده و نيز جعل آيهاى از قرآن -به اين عذر كه داجن آن را خورد- هم خود را در معرض ديد نامحرم قرار مىداد و هم دختران برادر و خواهرش را وادار به گناه مىكرد. علماى اهل سنت كه به خوبى از اين ماجرا آگاهند، از آنجا كه عايشه تنها زنى بود كه به جنگ با امام زمانش برخاست و لذا مورد احترام دستگاه خلافت معاويه بود. با جعل رواياتى و چشم پوشى از اين ماجراها و نيز حسادتهاى شديد او و بدبينىهاى او به رسول خدا صلىاللهعليهوآله تا جائى كه صريحا اقرار مىكند كه خدا و رسولش به او ظلم مىكنند او را آنچنان بالا بردند كه عالىترين مقام آخرت يعنى همنشينى با رسول گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله را برايش ثابت كردند!
«چشم باز و گوش باز و اين عمى حيرتم از چشم بندى خدا»