فتح مكه

(زمان خواندن: 7 - 14 دقیقه)

اكنون كه پيامبر خدا(ص) بر دشمنان خود يكى پس از ديگرى و از جمله يهود خيبر پيروز شده بود، حكومت مدينه قدرت و توانايى آن را يافته بود كه مكه را هم فتح كند و اين آروزى بزرگ مسلمانان و شخص پيامبر بود كه شهر مكه در حوزه اقتدار مسلمانان درآيد. اما چيزى كه مانع از حمله به مكه بود قرارداد صلح حديبيه بود كه طبق آن پيامبر به مدت ده سال با قريش پيمان عدم تعرض امضا كرده بود و پيامبر نمى‏ توانست پيمان خود را بشكند.

اما چنين شد كه قريش خود يكى از مواد آن پيمان را نقض كرد، آن ماده اين بود كه هر قبيله‏اى حق دارد كه با مسلمانان و با قريش هم پيمان شود و در اين صورت آنها هم از تعرض طرف مقابل در امان خواهند بود. پس از صلح حديبيه، قبيله خزاعه به پيمان پيامبر و قبيله بنى‏بكر به پيمان قريش درآمدند، اين دو قبيله از مدتها پيش با هم دشمنى داشتند، تا اينكه ميان اين دو قبيله جنگ تازه‏اى درگرفت و افرادى از قريش به بنى‏ بكر كمك كردند و به تصور اينكه كمك آنها به بنى بكر از پيامبر اسلام پنهان خواهد ماند با قبيله خزاعه وارد جنگ شدند و گروهى از آنها را كشتند.

عمرو بن سالم به همراهى چهل تن از قبيله خزاعه به مدينه رفتند و جريان حمله بنى بكر به آنها و كمكى را كه قريش به بنى بكر كرده بود، به پيامبر گزارش دادند و طى اشعارى اظهار داشتند كه آنها ما را در حالى كه در ركوع و سجده بوديم كشتند. پيامبر به آنان وعده يارى داد.(150)

اين آغازى بود بر پايان صلحنامه حديبيه و با نقض آن از سوى قريش پيامبر مى‏توانست به قريش حمله كند، از آن طرف كفار قريش كه از كار خود پشيمان شده بودند، ابوسفيان را به مدينه فرستادند و او خدمت پيامبر رسيد و ضمن عذرخواهى از آن جريان، تقاضاى تجديد پيمان شد ولى پيامبر نپذيرفت.(151)

پيامبر همواره در آروزى فتح مكه بود و خداوند هم به هنگام بيرون شدن او از مكه وعده داده بود كه او را دوباره به مكه باز خواهد گردانيد:

إِنَّ الَّذى فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْانَ لَرآدُّكَ إِلى مَعادٍ (قصص/85)

«كسى كه قرآن را برتو فرض كرده، يقينا تو را به بازگشتگاه (مكه) باز مى‏گرداند.»

فرصت خوبى پيش آمده بود و پيامبر بى‏آنكه پيمان شكنى كند، مى‏توانست مكه را به تصرف خود درآورد، اين بود كه دستور بسيج عمومى داد و از قبايل اطراف هم كه مسلمان شده بودند خواست كه در اين بسيج شركت كنند و البته منظور خود را به كسى اعلام نكرد و هدف از اين بسيج همگانى براى مسلمانان پوشيده بود. در عين حال بعضى از آنان حدس مى‏زدند كه هدف پيامبر حمله به مكه است.

يكى از كسانى كه هدف پيامبر را حدس زده بودند، حاطب بن ابى بلتعه بود، او از مسلمانانى بود كه در جنگ بدر و بعضى ديگر از جنگها شركت كرده بود و ميان مسلمانان احترامى داشت، ولى علاقه او به بعضى از خويشاوندانش كه در مكه بودند او را وادار كرد كه طى نامه‏اى آمادگى پيامبر را براى حمله به مكه به قريش اطلاع دهد، او نامه را نوشت و به وسيله زنى به نام ساره به طور پنهانى به مكه فرستاد. آن زن نامه را زير موهاى خود مخفى كرد و به سوى مكه به راه افتاد، فرشته وحى پيامبر را از اين جريان آگاه كرد و آن‏حضرت به على(ع) و زبير مأموريت داد كه خود را به آن زن برسانند و نامه را از او بگيرند، آن دو در حُليفه به او رسيدند و اثاث او را گشتند ولى چيزى نيافتند، على(ع) فرمود: به خدا سوگند كه پيامبر دروغ نگفته و آن زن را تهديد كرد كه اگر نامه را ندهد او را تفتيش بدنى خواهد كرد و بالاخره او نامه را از لاى موهاى خود درآورد و به على(ع) داد. آنها نامه را گرفتند و نزد پيامبر آوردند.

پيامبر حاطب را خواند و از وى بازخواست نمود. او سوگند خورد كه هيچ‏گونه تزلزلى در ايمان من به شما پديد نيامده، ولى چون خانواده‏ام در مكه است خواستم كارى كنم كه آنها به خانواده من مهربانى كنند. عمر پيشنهاد قتل حاطب را داد ولى پيامبر به سبب اينكه او از شركت كنندگان در جنگ بدر بود از وى درگذشت(152) و اين آيه درباره حاطب نازل شد:

يآ أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوّى وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِيآءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جآءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيّاكُمْ‏أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهادًا فى سَبيلى وَ ابْتِغآءَ مَرْضاتى تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمآ أَخْفَيْتُمْ وَ مآ أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوآءَ السَّبيلِ (ممتحنه/1)

«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى مگيريد به طورى كه با آنها اظهار مودّت كنيد، در حالى كه آنان به حقيقتى كه به سوى شما آمده كافرند، پيامبر و شما را (از مكه) بيرون مى‏كنند به اين جهت كه شما به خدا كه پروردگارتان است، ايمان آورده‏ايد (با آنها دوستى نكنيد) اگر براى جهاد در راه من و خشنودى من بيرون آمده ‏ايد. شما پنهانى با آنان دوستى مى‏كنيد در حالى كه من آنچه را كه پنهان و يا آشكار مى‏كنيد، مى‏دانم. هر كس از شما چنين كند حتما از راه درست منحرف شده است.»

در اين آيه حاطب و ديگران را از هر گونه برقرارى ارتباط پنهانى با دشمنان خدا منع مى‏كند و خاطرنشان مى‏سازد كه اگر شما واقعا اهل جهاد و خواستار خوشنودى خدا هستيد بايد از اين كار پرهيز كنيد وگرنه گمراه خواهيد شد.

در آيه بعد، روشن مى‏سازد كه دشمن هرگز قابل اعتماد نيست و با همه امتيازاتى كه به آنها بدهيد، اگر به شما دست پيدا كنند با شما بدى خواهند كرد، چون آنها با باورهاى شما مخالفند و دوست دارند كه شما هم به اسلام كافر شويد:

إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدآءً وَ يَبْسُطُوآا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوآءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ (ممتحنه/2)

«اگر به شما دست يابند، دشمن شما مى‏شوند و دستها و زبانهايشان را به بدى بر شما مى‏گشايند و آرزو دارند كه كافر شويد.»

در ادامه آيات پس از بيان مطالب ديگر، از حضرت ابراهيم و مؤمنان به او ياد مى‏كند كه به خاطر دينشان از قوم خود اعلام بى‏زارى كردند، آنگاه به مسلمانانى كه در مكه خويشاوندان كافرى دارند و خواه و ناخواه در فكر آنها هستند، اين اميد را مى‏دهد كه شايد درآينده عداوتها برداشته شود و با مسلمان شدن آنها بار ديگر دوستى ميان شما و آنها برقرار شود:

عَسَى اللّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللّهُ قَديرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ (ممتحنه/7)

«اميد است كه خدا ميان شما و كسانى از آنان كه دشمنى داريد، دوستى برقرار كند و خدا تواناست و خدا آمرزنده مهربان است.»

اين پيش بينى پس از فتح مكه تحقق يافت و چنانچه خواهيم گفت، گروه گروه از كافران مسلمان شدند و خويشان خود را كه قبلاً مسلمان شده بودند در آغوش مهر كشيدند.

پيامبر خدا(ص) با هدف فتح مكه از مدينه بيرون شد در حالى كه ده هزار نفر از مسلمانان همراه او بودند و تلاش بر اين بود كه قريش از حركت اين سپاه آگاه نشوند و مسلمانان بتوانند آنها را غافلگير كنند، سپاه پس از طى مسافت به مرّ الظهران در كنار مكه رسيد در حالى كه قريش هيچ گونه اطلاعى از آن نداشت. شب هنگام پيامبر دستور داد كه سپاه در آن اطراف پراكنده شوند و در نقاط بسيارى آتش روشن كنند و آنها چنين كردند، مردم مكه با ديدن اين همه آتش در كنار شهر وحشت زده شدند و ابوسفيان با چند تن از قريش به سوى آتش رفتند تا از آن خبرى به دست آوردند، ابوسفيان ناگهان با سپاه اسلام روبرو شد و در اين ميان با عباس عموى پيامبر برخورد كرد. عباس از ابوسفيان خواست كه مسلمان شود، او تا فردا صبح مهلت خواست كه فكر كند، عباس او را نزد پيامبر اسلام(ص) آورد و او در همانجا اظهار اسلام كرد. پيامبر از عباس خواست كه ابوسفيان را در محلى نگهدارد تا عظمت سپاه اسلام را ببيند، ابوسفيان پس از ديدن سپاه اسلام كه از برابر او رد مى‏شدند، به عباس گفت: تاكنون چنين سپاهى را نديده‏ام، پادشاهى پسربرادرت چقدر بزرگ است! عباس گفت: اين پادشاهى نيست بلكه نبوت است.(153)

صبح روز بعد سپاه اسلام از چند نقطه وارد مكه شدند. سعد بن عباده كه پرچم سپاه اسلام را در دست داشت، صدا مى‏زد، امروز روز انتقام است. امروز خداوند قريش را خوار كرد، اين سخن به گوش پيامبر رسيد، فرمود: امروز روز رحمت است و خدا امروز قريش را عزيز كرد، آنگاه پرچم را از سعد گرفت و به پسرش قيس سپرد.(154)

به دستور پيامبر خدا(ص) اعلام شد كه هر كس در خانه‏اش بنشيند و يا در مسجدالحرام باشد و يا به خانه ابوسفيان برود در امان است.(155) دادن اين امتياز به ابوسفيان سبب شد كه او مردم را به تسليم شدن در برابر سپاه اسلام بخواند و بدينگونه مكه بدون مقاومت چندان تسليم شد.

پيامبر خدا(ص) با شكوه تمام و تكبير گويان وارد مسجدالحرام شد و پس از انجام طواف به سراغ بتها رفت. در آن زمان سيصد و شصت بت به ديوار كعبه آويخته بود، پيامبر با عصايى كه در دست داشت آنها را سرنگون مى‏كرد و اين آيه را مى‏خواند: «جاء الحق و زهق الباطل = حق آمد و باطل از بين رفت»(156) سپس على بن ابى طالب(ع) را خواست و به او دستور داد كه بالاى شانه‏ هاى پيامبر برود و بت‏بزرگ قريش را كه در بالا نصب شده بود سرنگون كند و على(ع) چنين كرد.(157)

پيامبر(ص) سران قريش را ديد كه در كنار كعبه ايستاده‏ اند و در انتظار سرنوشت خود هستند. پيامبر همه آنها را مورد محبت قرار داد و آنها را عفو كرد و فرمود: من درباره شما سخنى را مى‏گويم كه يوسف به برادرانش گفت، امروز سرزنشى براى شما نيست، خدا شما را مى‏آمرزد، اذهبوا انتم الطلقا برويد كه شما آزاد شدگانيد.(158)

بدينگونه مكه به راحتى و بدون درگيرى مهم فتح شد و پيامبر به آرزوى ديرينه خود رسيد.

پيامبر خدا(ص) پس از فتح مكه پانزده روز در مكه ماند و پس از تسلط بر اوضاع عتّاب بن اسيد را حاكم مكه كرد.(159)

فتح مكه نقطه عطف مهمى در تاريخ اسلام بود، پس از اين فتح بزرگ زمينه براى پذيرش اسلام آماده شد، چون قبايل عرب با فتح مكه به حقانيت اسلام پى‏بردند، آنها معتقد بودند كه اگر محمد(ص) مكه را فتح كند معلوم مى‏شود كه بر حق است. ابو زيد از يك نفر از قبيله بنى‏جرم نقل مى‏كند كه مى‏گفت: قبيله ما عقيده داشت كه اگر محمد بر قريش پيروز شود براستى كه او پيامبر است و چون خبر فتح مكه به ما رسيد، قوم خود را براى پذيرش اسلام آماده كردند.(160) اين بود كه گروه گروه از مردم مكه و اطراف به اسلام گرويدند و اسلام شوكت بيشترى يافت و اين نعمت بزرگى بود كه خداوند به پيامبر خود داد و لذا در سوره مباركه «نصر» پس از بيان كمك و پيروزى خداود كه شامل حال پيامبر و مسلمانان گرديد و اشاره به گرايش گروهى مردم به اسلام، از پيامبر مى‏خواهد كه در برابر اين نعمت الهى خدا را تسبيح بگويد و عبادت كند:(161)

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ إِذا جآءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَيْتَ النّاسَ يَدْخُلُونَ فى دينِ اللّهِ أَفْواجًا فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوّابًا (نصر/1-3)

«چون يارى خدا و پيروزى فرا رسيد و ديدى كه مردم دسته دسته در دين خدا درآمدند، پس به ستايش پروردگارت تسبيح بگوى و از او آمرزش بخواه كه او همواره توبه‏پذير است.»

اينكه در اين سوره به پيامبر دستور مى‏دهد كه استغفار كند، بدان معنا نيست كه پيامبر گناهى مرتكب شده بود، بلكه استغفار خود يك نوع ذكر و عبادت است و انسان چه گناه بكند و چه نكند همواره بايد استغفار كند و اين به نحوى خواستن عذر تقصير در پيشگاه الهى و محكم كردن ارتباط با خدا و نوعى انقطاع الى اللّه‏ است.

هر چند گروههاى بسيارى پس از فتح مكه مسلمان شدند و اسلام آنها هم پذيرفته شد، ولى هرگز ايمان آنها از نظر ارزش، با ايمان كسانى كه پيش از فتح و دوران سختى مسلمان شده بودند، همسنگ نبود. خداوند در آيه زير تفاوت مرتبه و درجه آنها را خاطر نشان مى‏سازد و در عين حال به هر دو گروه وعده نيكى مى‏دهد:

لا يَسْتَوى مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئآِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ كُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنى وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ (حديد/10)

«كسانى از شما كه پيش از فتح انفاق و جهاد كرده‏اند (با ديگران) يكسان نيستند، آنان از لحاظ درجه بزرگتر از كسانى هستند كه پس از فتح مكه انفاق و جهاد كردند، و خداوند به همه وعده نيكو داده است و خدا به آنچه مى‏كنيد آگاه است.»


- پى‏نوشت‏ها -


(150) - سيره ابن هشام، ج 4، ص 36.
(151) - همان، ص 38.
(152) - تاريخ الاسلام ذهبى، ص 525؛ المنتظم، ج 2، ص 393؛ اثبات الهداة، ج 1، ص 358.
(153) - سيره ابن هشام، ج 4، ص 44-47؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 158؛ عيون الاثر، ج 2، ص186) - 188.
(154) - المغازى، ج 2، ص 822. به گفته ابوالفداء، پرچم را به على بن ابى طالب (ع) داد: تاريخ ابوالفداء، ج 1، ص 206.
(155) - سيره ابن هشام، ج 4، ص 47؛ اعلام الورى، ص 122؛ تاريخ الاسلام ذهبى، ص 538.
(156) - المغازى، ج 2، ص 832؛ السيرة الحلبيه، ج 3، ص 85.
(157) - مسند احمد بن حنيل، ج 1، ص 84؛ سنن نسائى، ج 5، ص 142؛ مستدرك حاكم، ج 2، ص 367؛ كنزالعمال، ج 13، ص 171 و از منابع شيعى: المناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 403؛ كشف الغمه، ج 1، ص 79؛ الاحتجاج طبرسى، ج 1، ص 179؛ بحارالانوار، ج 38، ص 85. طبق بعضى از اين منابع اين قضيه مربوط به پيش از هجرت بوده و پيامبر و على(ع) دور از چشم قريش چنين كرده‏اند. البته احتمال اينكه اين قضيه دوباره اتفاق افتاده بعيد نيست.
(158) - سيره ابن هشام، ج 4، ص 55؛ مروج الذهب، ج 2، ص 290؛ عيون الاثر، ج 2، ص 199.
(159) - الطبقات الكبرى، ج 2، ص 137. ابن كثير مى‏گويد: در آن زمان عتاب بن اسيد بيست سال داشت: البداية و النهاية، ج 4، ص 323.
(160) - الطبقات الكبرى، ج 1، ص 336.
(161) - مجمع البيان، ج 10، ص 844؛ جامع البيان، ج 15، ص 332. بيهقى نزول اين سوره را مربوط به حجة الوداع مى‏داند: دلائل النبوة، ج 5، ص 447.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page