حضرت زهراء و حضرت مريم
مريم از يك نسبت عيسى عزيز
نور چشم رحمة للعالمين
آنكه جان در پيكر گيتى دميد
بانوى آن تاجدار هل اتى
پادشاه و كلبه اى ايوان او
مادر آن مركز پرگار عشق
آن يكى شمع شبستان حرم
تا نشيند آتش پيكار و كين
وان دگر مولاى ابرار جهان
در نواى زندگى، سوز از حسين
سيرت فرزندها از امهات
مزرع تسليم را حاصل بتول
بهر محتاجى دلش آنگونه سوخت
نورى و هم آتشى فرمانبرش
آن ادب پرورده صبر و رضا
گريه هاى او ز بالين بى نياز
اشك او بر چيد جبرئيل از زمين
رشته آيين حق زنجير پاست
ورنه گرد تربتش گرديدمى
اسماء و القاب آن حضرت
فاطمه زهراء (عليها السلام) داراى نامها و القاب متعددى بودند كه هر يك از آنها بيانگر فضيلتى براى او مى باشند. اسمهاى حضرت عبارتند از:
1- فاطمه:
درباره وجه تسميه فاطمه به عنوان نام مبارك بانوى دو عالم (عليها السلام) برگرفته شده از كلام معصوم (عليه السلام) وجوهى چند است:
فاطمه يعنى جدا شده از هر زشتى و بريده شده از هر بدى و باز داشته شده از آلودگى ها، يا ذريه او از آتش فاصله دارند.
شفاعت كننده دوستدارانش در قيامت - عجز مردم از شناخت كامل او - فاصله، اسمى مشتق شده از نام پروردگار.
2- صديقه:
به معناى زن بسيار راستگو، چون در تمام عمر شريفش هيچ دورغى از او شنيده نشده.
در ضمن گفتارى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به على (عليه السلام) مى فرمايند: يا على! خداوند به تو همسرى چون دخترم صديقه هديه كرده كه به من عطا نكرده است. يا عايشه مى گويد: من را راستگوتر و صادق تر از فاطمه (عليها السلام) نديدم.
3- مباركه:
يعنى بركت خجسته و ميمون، زيرا خداوند در نسل او بركتى قرار داده، كه از وجود نازنين او پروردگار نسل رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را در همه جهان گسترش بخشيده است و خداوند ذريه او را مبارك گردانيد.
4- طاهره:
از طهارت است به معناى پاكى از هر نقصى، و پاكيزگى از همه پليديها. امام صادق فرمود: مادامى كه فاطمه (عليها السلام) زنده بود خداوند ساير زنان را بر على (عليه السلام) حرام كرده بود، زيرا فاطمه (عليها السلام) پاكيزه بود و حائض نمى شد. آن حضرت حتى در زايمان هم خون نفاس نمى ديد.
5- زكيه:
به معنى پاكيزگى، رشد و نمو. به معناى نمو كننده در كمالات و خيرات، تا جايى كه سوره ((هل اتى)) و ((آيه ايثار)) در شاءن آنها نازل شد و اخلاق او از هر حيث پاك و تزكيه شده بود و هم چنين رشد و نمو، از لحاظ جسمانى، زيرا گفته اند كه آن حضرت بيشتر از كودكان هم سن خود در روزها و هفته ها و ماهها رشد مى كرد.
6- راضيه:
چون در تمام شئون زندگى از خدا و پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و شوهرش راضى بود. با ديدن آن همه سختى از زمان كودكى تا روز شهادت، آنچه كه خداوند برايش تدبير كرده بود راضى بود و حتى يكبار شكايت نكرد.
7- مرضيه:
اسم مفعول از رضا است. چون خداوند در آخرت آن قدر شفاعت او را بپذيرد كه راضى گردد. يا آنكه خدا و رسول خدا و شوهرش از او راضى بودند.
8- زهراء (عليها السلام):
به معنى درخشنده و نورانى. اينكه چرا فاطمه را زهراء نام نهاده اند بنابر روايات و كلام معصومين (عليها السلام) فاطمه (عليها السلام) از نور با عظمت پروردگار خلق شده است و نورانيت آسمانها و زمين از نور اوست.
صورت فاطمه (عليها السلام) در هر روز چند بار - وقت نماز صبح و ظهر و شام براى على (عليه السلام) نور افشانى مى كرد و بالاخره فاطمه (عليها السلام) زهراء ناميده شد چون به فرموده امام صادق (عليه السلام): چون هرگاه در محراب عبادت به نيايش مشغول بود براى ملائكه و اهل آسمانها نور افشانى مى كرد.
9- محدثه:
به معناى كسى كه معارف الهى را از زبان فرشتگان وحى دريافت كرده و ملائكه با او سخن مى گويند. امام صادق (عليه السلام) فرمودند: به درستى كه فاطمه (عليها السلام) محدثه ناميده شد، براى آنكه ملائكه پروردگار از آسمان بر او نازل مى شدند و او را ندا مى دادند، همانطورى كه مريم دختر عمران را خطاب مى كردند. آنها خطاب به فاطمه (عليها السلام) مى گفتند: اى فاطمه (عليها السلام) خدا تو را برگزيده و پاك ساخته و بر تمام زنان جهان برترى داده است. اى فاطمه (عليها السلام) به شكرانه اين نعمت براى پروردگار خود خضوع كن و سجده به جاى آور.(2)
اما لقبهاى حضرت:
ايشان داراى لقبهاى فراوانى بوده كه به بعضى از آنها اشاره مى شود:
سيده: بانو
انسيه حوراء: انسان بهشتى
نوريه: موجودى از حقيقت نورى
حانيه: دلسوز فرزندان
كريمه: بزرگوار
رحيمه: با محبت و مهربان
قانعه: قانع - كم توقع
قوامه: شب زنده دار
عقيله: خردمند
فهيمه: بافهم
رئوفه: دلسوز و مهربان
محرمه: گرامى و مورد احترام
منصوره: يارى شده - خداوند او را يارى كرده است.
جميله: زيبا
جليله: بزرگ
صابره: پايدار
شريفه: شرافتمند
عفيفه: پاكدامن
شهيده: شهيد شده، گواه
حكيمه: با حكمت و داراى فهم و ادراك حكيمانه
مطهره: پاكيزه شده
عطوفه: با عاطفه و محبت.
زاهده: پارسا
فاطمه (عليها السلام) زبانه ترازو
على (عليه السلام) فرمود:
روزى وارد منزل شدم ديدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در حالى كه حسن (عليه السلام) در سمت راست و حسين (عليه السلام) در سمت چپ و فاطمه (عليها السلام) پيش روى آن حضرت نشسته بودند مى فرمايد: اى حسن و اى حسين! شما دو كفه ترازو هستيد و فاطمه (عليها السلام) زبانه آن است. دو كفه جز به وسيله زبانه يكسان و هماهنگ نمى شوند و زبانه جز بر روى دو كفه استوار نمى ماند. شما دو نفر، امام هستيد و مادرتان داراى مقام شفاعت است.(3)
احترام به فاطمه (عليها السلام) از نظر فقه اسلامى
يكى از اصحاب امام صادق (عليه السلام) نام دخترش را فاطمه نام نهاده بود، امام (عليه السلام) به او فرمود:
اما اذا سميتها فاطمة فلا تسبها و لا تلعنها و لا تضربها؛حالا كه او را فاطمه ناميده اى به او دشنام مده و او را نفرين مكن و او را مزن.
شاءن و مقام حضرت فاطمه زهراء (عليها السلام) و جنبه قداست آن بانوى بزرگوار، بر هر مسلمان مؤ منى، امرى بديهى و مسلم است. در فقه و فرهنگ اسلامى نيز، تجليل و تكريم و تعظيم به حضرت فاطمه زهراء در مرتبه والايى قرار دارد كه رعايت آن بر هر فرد مسلمانى در رديف واجبات و عدم رعايت آن جزو محرمات و معاصى به شمار مى آيد.
در اينجا به عنوان نمونه به چند مورد از دستورات فقهى كه در اين باب (احترام به حضرت فاطمه (عليها السلام)) صادر شده و در فقه اسلامى جاى ويژه اى دارد اشاره مى شود.
1 - براى فرد بى وضو حرام است كه اسم خداوند متعال را مس نمايند، و مس اسامى مبارك پيغمبر و ائمه و حضرت زهراء (عليها السلام) نيز اگر هتك حرمت و بى احترامى تلقى شود حرام است.
2 - حفظ حرمت اسامى معصومين (عليه السلام) و زير پانگذاشتن و دورنگه داشتن اين اسامى مبارك از اماكن آلوده و ناپاك، از واجبات شرعى است.
3 - در باب ديات و قصاص فقه اسلامى نيز آمده است كه متعديان به امور اعتقادى حكم ارتداد را دارند. علامه حلى (رحمة الله عليه) در ((تحرير الاحكام)) در اين باره مى گويد: كسى كه مادر پيامبر گرامى را يا دخترش را مورد قذف و نسبت ناروا و عمل غير مشروع قرار دهد مرتد و از دين خارج است.
4 - كيفر دشنام گفتن به فاطمه زهراء (عليها السلام) قتل است. بر اساس فقه اسلامى فردى كه نسبت به آن بانوى مقدس هتك حرمت كند و به فحاشى و دشنام و بدگوئى، زبان بگشايد مستوجب مرگ است و بايد به قتل رسانده شود.
امام خمينى (رحمة الله عليه) در تحرير الوسيله خود مى فرمايد: ((الحاق صديقه طاهره (عليها السلام) به ائمه اطهار (عليه السلام) از فرزندانش، خالى از وجه نيست، بلى اگر دشنام به صديقه طاهره بازگشت به دشنام و سب رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) نمايد بدون شبهه دشنام دهند كشته مى شود. طبق نظر فقهاى شيعه اگر شخصى به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) يا ائمه معصومين (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (عليها السلام) دشنام دهد بر شنونده آن واجب است او را به قتل برساند مگر اين كه ترس زيان جانى و يا مالى قابل توجه يا آبرويى بر خود داشته باشد بنابراين هم وجوب قتل ثابت است و هم اين كه اجراى اين حكم احتياج به اجازه حاكم شرع ندارد.(4)
پس دريافتيم كه از نظر فقهى اگر كسى به چهارده معصوم (عليه السلام) ناسزا بگويد و يا عملى توهين آميز در مورد آنان انجام دهد حكمش قتل است مسلما حضرت فاطمه زهراء (عليها السلام) يكى از حضرات معصومين مى باشند.
در روايتى از امام جعفر صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: چون حضرت مهدى (عليه السلام) ظهور كند پس از اقداماتى به كيفر قاتلان ستمگر مادرش حضرت فاطمه (عليها السلام) مى پردازد و به سراغ قبر آنان مى رود و آنان را زنده مى كند، و به محاكمه مى كشد و پس از آن به دارشان آويزان مى كند و پس از باز كردن از دار، پيكر كثيف و نحسشان را آتش مى زند.(5)
علاوه بر حكم فقهى در مورد توهين كننده به حضرت فاطمه (عليها السلام) اذيت حضرت فاطمه (عليها السلام) اذيت حضرت فاطمه (عليها السلام) اذيت خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است. دهها حديث معتبر در اين مورد در كتابهاى شيعى و سنى آمده است.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
فاطمة بضعه منى، فمن اغضبها اغضبنىفاطمه پاره تن من است، هر كس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.
و نيز فرموده:
من آذاها فقد آذانى، و من آذانى فقد اذى الله عزوجلهر كس او را اذيت كند مرا اذيت نمود و كسى كه مرا اذيت كند خدا را اذيت كرده است.
و بنابر فرموده خداوند در قرآن: كسى كه خدا و رسولش را بيازارد مورد لعنت خدا قرار مى گيرد.
ان الذين يوذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنيا و الاخرةهمانا كسانى كه خدا و رسول او را بيازارند خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده است و از رحمت خود دور فرموده است.(6)
حضرت امام خمينى (رحمة الله عليه) در مورد اهانت كننده به حضرت صديقه طاهره كه روز شنبه هشتم بهمن 1367 از صداى جمهورى اسامى ايران پخش شده و بعد فرمودند: ((بسمه تعالى، با كمال تاءسف و تاءثر صداى جمهورى اسلامى مطالبى در مورد الگوى زن پخش كرده است كه انسان شرم دارد بازگو نمايد. فردى كه اين مطالب را پخش كرده است تعزير و اخراج مى گردد و دست اندركاران آن تعزير خواهند شد و در صورتى كه ثابت شود قصد توهين در كار بوده است بلا شك فرد توهين كننده محكوم به اعدام است، اگر بار ديگر از اين گونه قضايا تكرار گردد موجب تنبيه و توبيخ و مجازات شديد و جدى مسؤ ولين رده بالاى صدا و سيما خواهد شد. البته در تمامى زمينه ها قوه قضائيه اقدام مى نمايد.))
روح الله الموسوى الخمينى 9/11/1367
ملاقات فاطمه (عليها السلام) با حوريان بهشتى
سلمان فارسى (رحمة الله عليه) مى گويد:
روزى از خانه بيرون آمدم، در حالى كه ده روز از رحلت حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) گذشته بود. على (عليه السلام) را ديدم به من فرمود: اى سلمان! تو پس از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر ما جفا نمودى. عرض كردم: اى محبوب من، اى اباالحسن! كسى همچون شما مورد جفا قرار نمى گيرد. بلكه حزن و اندوهم پس از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) باعث شد نتوانم به زيارت شما بيايم. حضرت فرمود: اى سلمان! برو به خانه نزد فاطمه، دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، زيرا او مشتاق ديدار توست. مى خواهد از هديه اى كه از بهشت برايش آورده اند به تو هم بدهد. عرض كردم: آيا مگر پس از حضرت رسول براى آن حضرت از بهشت تحفه و هديه مى رسد؟ فرمود: آرى، ديروز رسيد.
سلمان فارسى (رحمة الله عليه) مى گويد: سراسيمه خود را نزد آن حضرت رساندم و با اجازه زهراء (عليها السلام) وارد خانه شدم، ديدم حضرت نشسته و بر روى خود عباى كوتاهى انداخته است. در پيشگاهش زانوى ادب زدم. آن حضرت به من فرمود: اى سلمان! بعد از رحلت پدرم به من جفا كردى؟
عرض كردم: اى حبيبه من! آيا من به شما جفا كردم؟ فرمود: پس چه كسى؟ اى سلمان! بنشين و آنچه به تو مى گويم، خوب فراگير!
حضرت فرمود: ديروز همين جا نشسته بودم و در منزل هم بسته بود. در اين فكر بودم كه با وفات پدرم وحى الهى از ما قاطع شد و از رفت و آمد ملائكه ديگر خبرى نيست، بسيار غمگين و محزون بودم. به ناگاه در منزل باز شد و سه دختر وارد شدند كه از نظر زيبايى، شادابى و معطر بودن بى مانند بوده و هيچ چشمى به زيبايى آنان نديده است. از جايم برخاسته و به سوى آنان رفتم. پرسيدم: از زنان مكه هستيد يا مدينه؟
گفتند: اى دختر رسول خدا! ما اهل مكه و مدينه نيستيم و نيز از ساكنان زمين نمى باشيم، ما از حوريان بهشتى و مشتاق و دوستدار تو هستيم. خداوند ما را نزد شما فرستاده است.
من از يكى كه بزرگتر مى نمود پرسيدم: اسم تو چيست؟ جواب داد: ((مقدود)). گفتم: مقدوده چرا؟ گفت من براى مقداد بن اسود كندى صحابى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آفريده شده ام.
از سومى پرسيدم: اسم تو چيست؟ گفت: ((سلمى)) گفتم: به چه مناسبت سلمى ناميده شده اى؟ گفت: من براى زندگى با سلمان فارسى، دوست و خدمتكار پدر تو، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مى باشم.
حضرت ادامه داد: سپس حوريان بهشتى خرمايى تازه به من دادند كه از مشك خوش بو تر بود. آنگاه حضرت فاطمه (عليها السلام) مقدارى از آن خرماها را به من داد و فرمودند: اى سلمان! با اين خرما افطار كن و فردا هسته آن را برايم بياور!
سلمان گويد: من خرما را گرفته از حضورش مرخص شدم. در كوچه هاى مدينه به طرف منزل مى رفتم، به هر كس از اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مى گذاشتم، مى پرسيد: چه بوى عطر دلنشينى! آيا مشك با خود دارى؟ در جواب مى گفتم: آرى.
در موقع افطار با خرما روزه ام را باز كردم، ولى نه هسته داشت و نه ريگ و نه خاشاكى. روز بعد نزد آن حضرت رفته عرض كردم: من ديروز روزه ام با تحفه و هديه شما باز كردم ولى هيچ هسته اى نداشت.
حضرت فرمود: اى سلمان! هيچ گاه هسته اى نخواهد داشت، زيرا خرماها از نخلى است كه خداوند آن را در دار السلام (بهشت) با كلام و سخنى كاشته است كه پدرم حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) به من آموخت و من هر صبح و شام بر آن مواظبت مى كنم.(7)
بسم الله الرحمن الرحيم بسم الله النور بسم الله نور النور بسم الله نور على نور بسم الله الذى هو مدبر الامور بسم الله الذى خلق النور من النور الحمد لله الذى خلق النور من النور و اءنزل النور على الطور فى كتاب مسطور فى رق منشور بقدر مقدور على نبى محبور الحمد لله الذى هو بالعز مذكور و بالفخر مشهور و على السراء و الضراء مشكور و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين؛به نام خداى بخشنده مهربان به نام مبارك خدا كه نور عالم است و به نام مبارك خدا كه نور نور عالم است و نام مبارك خدا كه نور بالاى نور عالم است به نام مبارك خدا آن نام كه مدبر امور عالم است به نام مبارك خدا آن نام كه نور آفريد (يعنى عالم و آدم را از نور خود آفريد) ستايش خدا را كه نور (تجلى خود) را بر طور سينا در كتاب مسطور تورات نازل كرد در صحيفه گشوده بقدرى كه مقدور نمود بر پيغمبر عالم و صالح خود ستايش خدا را كه نزد تمام موجودات به عزت مذكور و به فخر و جلالت معروف است و در حال آسايش و سختى بايد شكر گزار او بود و درود خدا برسيد ما حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت طاهرينش باد.
سلمان گفت: چون اين دعا را از آن حضرت آموختم آن را به بيشتر از هزار نفر از اهل مكه و مدينه كه مبتلا به تب بودند آموختم، به خدا قسم همه آنها به اذن خداى تعالى شفا يافتند.
چادر بانوى زنان جهان
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده است كه فرمود:
هنگامى كه خداوند خلايق از اولين و آخرين را مبعوث گرداند، منادى پروردگارمان از زير عرش خداوند صدا مى زند: اى گروه خلايق، ديدگاه خود را ببنديد كه فاطمه (عليها السلام) دختر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و بانوى زنان جهانيان از صراط بگذرد! هيچ كس در صحنه قيامت نيست مگر آنكه چشمانش را مى بندد، به جز محمد، على، حسن، حسين و فرزندان پاك آنان (عليه السلام) چرا كه فرزندان آن حضرتند. هنگامى كه وارد صحراى محشر مى شود، دنباله چادرش بر روى صراط كشيده مى شود، يك سر آن در بهشت به دست خود آن حضرت است و سر ديگرش در عرصه قيامت است.
منادى پروردگارمان صدا مى زند:
اى دوستداران فاطمه! به گوشه هاى چادر بانوى زنان جهانيان چنگ زنيد! و كسى از دوستداران حضرت باقى نمى ماند مگر اينكه به گوشه اى از اطراف چادر آن حضرت باقى نمى ماند مگر اينكه به گوشه اى از اطراف چادر آن حضرت چسبيده است تا اينكه بيش از هزار فئام و هزار فئام به آن چنگ مى زنند و مى چسبند. گفتند: يك فئام چقدر است؟ فرمود: هزار هزار كه به وسيله آن حضرت از آتش نجات مى يابند.(8)
توقف فاطمه (عليها السلام) در مدخل جهنم
از محمد بن مسلم روايت شده كه گويند: از حضرت باقر (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: حضرت زهراء (عليها السلام) در مدخل جهنم توقفى ويژه مى نمايد. در روز قيامت بر پيشانى هر كس ((مؤمن يا كافر)) نوشته شده است. به كسانيكه گناهان زيادى انجام داده اند دستور داده مى شود كه وارد آتش جهنم شوند.
فاطمه زهراء (عليها السلام) بين دو چشم او مى خواند كه وى ((دوستدار اهل بيت)) است. آنگاه مى گويد: اى خدا و اى مولاى من! تو مرا فاطمه ناميدى و به وسيله من آن كس را كه من و ذريه ام را دوست مى دارد، از آتش جدا مى سازى، و وعده تو راست است و تو از نويدى كه داده اى تخلف نمى كنى.
خداوند متعال مى فرمايد: راست مى گويى اى فاطمه! من تو را فاطمه ناميده و به وسيله تو، كسى كه تو را دوست داشته باشد و به ولايت پذيرفته، و ذريه تو را دوست داشته و به ولايت پذيرفته باشد، از آتش نجات مى دهم. وعده من حق است و از آن تخلف نمى كنم هر كس را كه بر پيشانيش بخوانى كه مؤ من است، دستش را بگير و به بهشت واردش ساز. (9)
سخن گفتن با جبرئيل
امام خمينى (رحمة الله عليه) در يكى از بيانات خود، در ايام شهادت حضرت زهراء (عليها السلام) و در ملاقات با زنان مى فرمايند:
((مساءله آمدن جبرئيل براى كسى يك مسئله ساده نيست، خيال نشود كه جبرئيل براى هر كس مى آيد و امكان دارد بيايد، اين يك تناسب لازم است بين روح آن كسى كه جبرئيل مى خواهد بيايد و مقام جبرئيل كه روح اعظم است... و اين تناسب بين جبرئيل كه روح اعظم است و انبياء درجه اول بوده است.
مثل رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و موسى و عيسى و ابراهيم و امثال اينها، بين همه كس نبوده است. بعد از اين هم بين كسى ديگر نشده است. حتى درباره ائمه (عليها السلام) هم من نديده ام كه وارد شده باشد، اين طور كه جبرئيل به آنها نازل شده باشد فقط اين كه براى حضرت زهراء (عليها السلام) است كه من ديده ام كه جبرئيل به طور مكرر در اين هفتاد و پنج روز وارد مى شده و مسائل آينده اى كه بر ذريه او مى گذشته است اين مسائل را مى گفته است و حضرت امير هم ثبت مى كرده است... در هر صورت من اين شرافت و فضيلت را از همه فضائلى بزرگ است - اين فضيلت را من بالاتر از همه مى دانم كه براى غير انبياء (عليه السلام) آن هم نه همه انبياء براى طبقه بلاى انبياء كه در رتبه آنهاست، براى كسى ديگر حاضر نشده و با اين تعبيرى كه مراوده داشته است جبرئيل در اين هفتاد و چند روز، براى هيچ كس تا كنون واقع نشده و اين از فضائلى است كه از مختصات حضرت صديقه (عليها السلام) است.(10)
فاطمه و اهل بيت (عليه السلام) در كشتى نوح
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هنگامى كه خداوند متعال اراده فرمود كه قوم نوح را نابود كند، به او دستور داد تا درخت ساج را قطع كند، بعد جبرائيل فرود آمد و شكل كشتى را به او نشان داد و صندوقچه اى كه در آن صد و بيست و نه هزار ميخ در آن بود برايش آورد. نوح غير از پنج ميخ تمام آنها را در آن كشتى به كار گرفت.
وقتى كه دستش را به يكى از آن پنج ميخ زد، آن ميخ در دست او همچون ستاره اى نورانى تابيد. نوح متحير و شگفت زده شد. خداوند آن ميخ را به زبان فصيح و گويا به نطق آورد و گفت: من به نام بهترين پيامبران ((حضرت محمد (لله عليه و آله و سلم))) مى باشم. جبرائيل نزد او آمد، نوح به او گفت: اى جبرائيل اين چه ميخى است كه تا كنون چيزى شبيه به آن نديده ام؟
گفت: اين ميخ به نام ((محمد (صلى الله عليه و آله و سلم))) بهترين انسانها از اولين تا آخرين مى باشد. آن را در جلوى راست كشتى به كار گرفت. بعد دستش را به ميخ دوم زد، نورى از آن درخشيد و اطراف را روشن كرد. نوح پرسيد: اين ميخ چيست؟ جبرائيل پاسخ داد: ميخ برادر و پسر عمويش على (عليه السلام) است. آن ميخ را در قسمت جلو سمت چپ كشتى كوبيد. بعد دستش را به ميخ سوم زد، آن نيز درخشيد و اطراف را روشن كرد، جبرائيل گفت: اين ميخ فاطمه (عليها السلام) است. آن را در كنار ميخ پدرش كوبيد.
بعد دستش را به ميخ چهارم زد آن نيز درخشيد و اطراف را روشن كرد. جبرائيل به او گفت: اين ميخ حسن (عليه السلام) است. آن را در كنار ميخ پدرش على (عليه السلام) كوبيد. بعد دستش را به ميخ پنجم زد، نورى درخشيد و صداى گريه بلند شد و نمناك گشت، نوح پرسيد: اى جبرائيل! اين نم وترى چيست؟
پاسخ داد: اين ميخ حسين سيدالشهدا (عليه السلام) است. آن را در كنار ميخ برادرش كوبيد. آنگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: خداوند متعال فرموده است.
و حملناه على ذات الواح و دسر؛او را بر چوبها و ميخها سوار كرديم)).
ميخهاى آن ما هستيم و اگر ما نبوديم كشتى، ساكنانش را حركت نمى داد.(11)
دیدگاهها
ممنون از مطالبتون
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا