فصل چهارم: ازدواج

(زمان خواندن: 24 - 48 دقیقه)

جمال دل آراى فاطمه
انس بن مالك مى گويد:
فاطمه (عليها السلام) مانند شب چهارده بود يا مانند خورشيدى كه ابر گردا گرد او را گرفته باشد و از ابر بيرون آيد. سفيد چهره اى كه، سفيدى وى آميخته با سرخى بود، با موئى بسيار سياه و شبيه ترين مردم به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)
مادر انس فاطمه را اينگونه توصيف مى كند:
فاطمه (عليها السلام) همچون ماه شب چهارده بود، همچون خورشيدى كه پشت ابر به زيبايى نور افشانى مى كند، يا همچون لحظه اى كه ماه با تمام شكوه از پشت ابر بيرون مى آيد. فاطمه سپيد رو و وجيه، همواره تبسم دلنشين و نمكين بر لب داشت و هنگام تبسم دندانهاى سپيد و مرتب و زيبايش بسان دانه هاى مرواريد كه در رشته اى رديف شده باشند نمايان مى گشت.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در اين باره فرمود: او را همچون خود ندانيد، فاطمه حوريه اى است در لباس انسان. من هر زمان مشتاق بهشت مى شوم او را مى بوسم. فاطمه زهراء (عليها السلام) گل است.(1)
همچنين نقل كرده اند كه: امام حسين (عليه السلام) در جريان خواستگارى حسن مثنى فرزند امام حسن (عليه السلام) از دختر امام حسين (عليه السلام) (فاطمه يا سكينه)، در جواب فرمود: من فاطمه را براى تو اختيار مى كنم، زيرا شباهت بيشترى به مادرم فاطمه (عليها السلام) دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) دارد. او در ديانت تمام شب را بيدار بوده و روز را روزه مى گيرد و شكل و جمال شبيه حورالعين است.(2)
خواستگاران فاطمه (عليها السلام)
((عبدالرحمن بن عوف)) و ((عثمان بن عفان)) كه هر دو از ثروتمندان بزرگ بودند، به عزم خواستگارى نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آمدند. عبد الرحمن عرض كرد: اى رسول خدا! اگر فاطمه (عليها السلام) را به همسرى من در آورى حاضرم يك صد شتر سياه با چشمانى آبى و بارهايى از پارچه هاى كتان اعلاى مصرى به همراه ده هزار دينار پول مهريه اش كنم!
عثمان عرض كرد: با توجه به امتيازى كه من بر عبدالرحمن از جهت پيش قدمى و سابقه بيشتر در اسلام دارم، حاضرم همين مهريه را بپردازم.
پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) از سخن آنان سخت خشمناك شد و براى آنكه به آنها بفهماند من به مال شما علاقه اى ندارم و داستان ازدواج فاطمه (عليها السلام) داستان خريد و فروش و مبادله ثروت نيست، بلكه امرى است خدايى، مشتى سنگ ريزه برداشته و به طرف عبدالرحمن پاشيد و فرمود: تو خيال مى كنى من بنده پول و ثروتم، كه بوسيله ثروت خود بر من فخر و مباهات مى كنى و مى خواهى بوسيله پول ازدواج را بر من تحميل كنى؟
در نقل ابن شهر آشوب به دنبال آن آمده كه آن سنگريزه ها را وقتى پيش  عبدالرحمن ريخت به صورت مرجان و جواهرات قيمتى در آمد، كه هر يك از آنها به اندازه قيمت تمام ثروت او بود. پيامبر بدين وسيله به او فهماند كه احتياجى به اين پولها ندارند.(3)
على (عليه السلام) همتاى فاطمه (عليها السلام)
امام رضا (عليه السلام) از پدران بزرگوارش، از اميرالمؤمنين على (عليه السلام) روايت مى كند:
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به من فرمود: اى على! عده اى از بزرگان قريش مرا در مورد فاطمه (عليها السلام) سرزنش كرده و گفتند: ما فاطمه را از تو خواستگارى كرديم و موافقت ننمودى و او را به على (عليه السلام) دادى.
به آنان گفتم: به خدا سوگند، من به نظر شخصى خودم او را به همسرى على در نياوردم، بلكه خداوند با ازدواج شما مخالفت و با ازدواج على (عليه السلام) موافقت فرمود. جبرائيل بر من نازل شده و گفت: اى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)! همانا خداوند عزوجل مى فرمايد: اگر على (عليه السلام) را نمى آفريدم براى دخترت فاطمه همتا و همسرى در روى زمين وجود نداشت، از آدم گرفته تا پايين تر از او.(4)
ازدواج دو نور
خوارزمى به سند خود از امام حسين (عليه السلام) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در خانه ام سلمه بود كه فرشته اى بابيست سر كه هر سرى هزاران زبان داشت (5) و با هر زبان به زبانى مستقل خدا را تسبيح و تقديس مى كرد، فرود آمد. كف دست او از گسترده هفت آسمان و زمين پهناورتر بود. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) پنداشت كه جبرئيل است. پرسيد: جبرئيل! تا كنون با اين شكل بر من فرود نيامده اى؟ عرض كرد: من جبرئيل نيستم، من ((صرصائيلم)). خدا مرا به سوى شما فرستاد تا پيام دهم كه نور را به نور تزويج فرمايى.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: چه كسى را به چه كسى؟
عرض كرد: دخترت فاطمه را به على بن ابى طالب.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ديد كه در ميان دو شانه صرصائيل نوشته شده است: ((هيچ معبود به حقى جز خدا نيست، محمد رسول خدا و على بن ابى طالب به پا دارند حجت خداوندى است)). پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيد: صرصائيل! از چه زمانى اين كلمات ميان دو شانه ات نوشته است؟ عرض كرد: دوازده هزار سال پيش از آنكه خدا دنيا را بيافريند.))(6)
مراسم خواستگارى
ابوبكر و عمر و چند تن از ثروتمندان بزرگ، حضرت فاطمه (عليها السلام) را از پيامبر خواستگارى كردند، ولى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به همه آنها جواب رد داد و فرمود: فاطمه (عليها السلام) هنوز كوچك است و تعيين همسر او با خداست، من نيز منتظر فرمان خدايم. اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) احساس كرده بودند كه پيغمبر ميل دارند فاطمه را به على كابين ببندد. يعنى نور را بانور.
يك روز ابوبكر، عمر، سعدبن معاذ و گروهى ديگر در مسجد نشسته بودند و با هم در مورد خواستگارى از حضرت فاطمه (عليها السلام) صحبت مى كردند و مى گفتند: علت خواستگارى نكردن حضرت على از حضرت فاطمه تهديستى او مى باشد. سپس با هم به سراغ على رفته و حضرت را در نخلستان يكى از انصار كه با شتر آبكشى، درختان خرما را آبيارى مى كرد پيدا كردند.
به او گفتند: يا على! تو در تمام كمالات بر سايرين برترى دارى و از علاقه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به خودت آگاهى، اشراف و بزرگان قريش براى خواستگارى از فاطمه (عليها السلام) رفتند ولى پيامبر دست رد سينه آنها زد، گمان مى كنيم كه خدا و رسول، فاطمه را براى تو قرار داده اند. شخص ديگرى قابليت اين افتخار را ندارد.
على (عليه السلام) فرمود: اى ابابكر! احساسات و خواسته هاى درونى مرا تحريك نمودى، به خدا سوگند من نيز خواستگار فاطمه ام، ولى از مال دنيا چيزى ندارم، ابوبكر عرض كرد: يا على! تو مى دانى كه اموال دنيا در نظر خدا و رسول او ارزشى ندارد.
پيشنهاد ابوبكر روح على (عليه السلام) را تكان داد و عشق درونى او را شعله ور ساخت. به منزل آمد، بدنش را شستشو داد و عباى تميزى بر تن كرد و به خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شتافت.
پيامبر در منزل ام سلمه تشريف داشت. على (عليه السلام) در زد. پيغمبر به ام سلمه فرمود: در را باز كن. كوبنده در شخصى است كه خدا و رسولش او را دوست دارند و او هم خدا و رسولش را دوست دارد.
على (عليه السلام) وارد منزل شد، سلام كرد و در حضور پيامبر نشست و از خجالت شرش را به زير انداخت. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) سكوت را شكت و فرمود: يا على! گويا براى حاجتى نزد من آمده اى كه از اظهار آن خجالت مى كشى؟ عرض كرد: يا رسول الله! پدر و مادرم فداى تو باد، من در خانه شما بزرگ شدم و از الطاف شما برخوردار گشتم و به بركت وجود شما هدايت شدم. يا رسول الله! اكنون موقع آن شده كه براى خودم همسرى انتخاب كنم، اگر صلاح مى دانيد كه دخترت فاطمه (عليها السلام) را به عقد من در آورى سعادت بزرگى نصيب من شده است.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه در انتظار چنين پيشنهادى بود، صورتش از سرور و شادمانى بر افروخته شد و فرمود: صبر كن تا از فاطمه اجازه بگيرم. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نزد فاطمه (عليها السلام) رفت و فرمود: دخترم! على را به خوبى مى شناسى، براى خواستگارى تو آمده است، آيا اجازه مى دهى تو را به عقدش در آورم؟ خدا از آسمان اجازه عقد فرموده است. فاطمه (عليها السلام) از خجالت سكوت كرد و چيزى نگفت.(7) پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) سكوت او را علامت رضايت دانست و به نزد على (عليه السلام) آمد و با لبى خندان فرمود: يا على! براى عروسى چيزى دارى؟(8)
مراسم عقد فاطمه (عليها السلام) در بهشت
خورزمى در مناقب مى نويسد: قبل از عقد على (عليه السلام) و حضرت فاطمه (عليها السلام) در زمين، جبرئيل خدمت پيامبر رسيد و عرض كرد: خداوند، تو را از ميان همه بندگان به رسالت خود مبعوث گردانيد و براى تو وزير و دامادى اختيار فرمود (اراده كرده) دخترت فاطمه را به عقد او در آورد. پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيد او كيست؟ عرض كرد: پسر عم تو در نسب و برادر تو در دنيا. نامش على بن ابيطالب است.
سپس جبرئيل عرض كرد: يا رسول الله! خداوند امر فرمود: بهشت را زينت كنند، درختان آن ميوه آورند و حوريان بهشتى جمال خود را به زيورها آرايش نمايند ملائكه در حوالى بيت المعمور جمع شدند و منبرى از نور كه آدم در روز ((عرض اسماء))(9) بر آن بالا رفت نصب نمودند. آنگاه جبرئيل گفت: بر من چنين وحى شد: ((من عقد بستم كنيزك خود فاطمه را به على بن ابيطالب و تو نيز براى ملائكه عقد نكاح را بخوان)). من عقد نكاح را بر فراز منبر نور خواندم و ملائكه را شاهد اين ازدواج گرفتم.
پس از اتمام عقد، به درخت طوبى امر شد كه ميوه خود را بر ملائكه نثار كند. او با حركتى ميوه هايش را ريخت و ملائكه و حورالعين از آن جمع نموده و از اين نصيب به خود افتخار كردند. من (جبرئيل) اينك ماءمور شدم كه به تو ابلاغ كنم تا در زمين نيز عقد ازدواج ميان آن دور را منعقد گرانى (10)
خداوند ولى عقد فاطمه در آسمان
از انس بن مالك روايت شده است كه است: در جريان خواستگارى ((عبد الرحمن بن عوف زهرى)) و ((عثمان بن عفان)) از حضرت فاطمه (عليها السلام) پيشنهاد كردند كه صد ناقه سياه چشم كبود با ده هزار دينار مهريه او قرار مى دهند. در همان لحظه، جبرئيل نازل شد و گفت: اى احمد، خداوند متعال به تو سلام رسانده و مى فرمايد: به سوى على حركت كن و به نزدش ‍ برو، زيرا مثل او مثال كعبه است كه همگى به سوى آن مى روند، اما آن به سوى كسى نمى رود. خداوند به من دستور داده تا به رضوان بهشت دستور دهم چهار طرف بهشت را آذين بندد و به درخت ((طوبى)) و ((سدرة المنتهى)) دستور دهم تا جايى كه مى توانند خود را به زر و زيور بيارايند و به حورالعين امر كنم تا خود را زينت دهند و زير درخت طوبى و سدرة المنتهى بايستند. به يكى از فرشتگان به نام ((راحيل)) دستور داد كه بر ساق عرش حاضر شود.
هنگامى كه همه فرشتگان حاضر شدند، به من امر فرمود منبرى از نور بر افرازم و به راحيل دستور داد بر بالاى منبر رود و خطبه ازدواج را ايراد كند و فاطمه (عليها السلام) را به عقد على (عليه السلام) در آورد. مهريه آن حضرت را خمس اموال دنيا قرار داد كه تا روز قيامت متعلق به او و فرزندانش باشد. من و ميكائيل شهود، و خداوند ولى عقد بود. به درخت طوبى و سدرة المنتهى دستور داد كه تمام عطرها و زيورهاى خود را بر سر آنان بيفشانند و به تو نيز امر فرموده كه در روى زمين فاطمه (عليها السلام) را به عقد على (عليه السلام) در آورى (11)
حضرت زهراء (عليها السلام) مصداق آيه ((مرج البحرين يلتقيان))
كليه مفسرين، محدثين و مورخين فريقين در اسلام در شاءن نزول آيه:
مرج البحرين يلتقيان # بينهما برزخ لا يبغيان # فباى آلا ربكما تكذبان # يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان (12)
گفته اند كه درباره تلاقى بحر نبوت و ولايت، تعين ازدواج حضرت زهراء (عليها السلام) و حضرت على (عليه السلام) نازل شده است.
از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده اند كه:
مراد از آيه ((مرج البحرين يلتقيان)) تلاقى درياى نبوت و ولايت به واسطه بحر عصمت و طهارت است. اين درياى عميق، متوازى السطح بوده و برزخ آنها شخصيت رسول الله است كه زودتر از جهان رحلت مى فرمايد.
از آسمان ولايت باران رحمت در زمين عصمت و طهارت مى بارد و مراد از ((لؤ لؤ)) و ((مرجان)) امام حسن و امام حسين (عليه السلام) هستند كه از آن مهد عصمت و طهارت به وجود مى آيند. اين دو درياى عميق هيچ يك بر ديگرى طغيان نمى كنند.
بر اساس همين حقيقت، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شخصا در شب زفاف بين اين درياى نبود و ولايت نشست و دست فاطمه (عليها السلام) را گرفت و در دست على (عليه السلام) گذاشت و واسطه تلاقى اين دو درياى عميق مواج هدايت و ارشاد شد.(13)
ازدواج آسمانى
وقتى كه على (عليه السلام) فاطمه (عليها السلام) را از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) خواستگارى كرد، پيامبر مسرور و شادمان شد، تبسم نمود و فرمود: آيا براى اين امر چيزى دارى؟ على (عليه السلام) عرض كرد: پدر و مادرم فداى شما يا رسول الله! من چيزى را از شما پنهان نمى كنم، تمام دارائيم يك شمشير، يك زره و يك شتر آبكش (يا اسب) است و جز اينها چيزى ندارم.(14)
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: شمشير براى تو لازم است، زيرا تو مرد جنگ هستى و با آن در راه خدا جهاد مى كنى. شتر نيز از لوازم زندگى است كه بايد با آن آبكشى نمايى و براى اهل و عيال خود كسب روزى كنى و در مسافرتها براى باربرى استفاده اش كنى، زره را به عنوان مهر زهراء (عليها السلام) مى پذيرم.
سپس فرمود: يا على! آيا مى خواهى تو را بشارتى بدهم؟ عرض كرد: بلى يا رسول الله! پدر و مادرم فداى شما باد. فرمود: تو را بشارت باد كه خداى تعالى فاطمه را در آسمان به تو تزويج نمود پيش از آنكه من او را در زمين به تو تزويج كنم.(15)
زمين، مهر فاطمه (عليها السلام)
ابن عباس از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت مى كند كه:
آن حضرت به على (عليه السلام) فرمود: اى على! خداوند فاطمه را به ازدواج تو در آورد و زمين را مهريه او قرار داد، پس هر كس بر روى زمين راه برود و با تو دشمن باشد راه رفتن او بر روى زمين حرام است.(16)

جمال دل آراى فاطمه
انس بن مالك مى گويد:
فاطمه (عليها السلام) مانند شب چهارده بود يا مانند خورشيدى كه ابر گردا گرد او را گرفته باشد و از ابر بيرون آيد. سفيد چهره اى كه، سفيدى وى آميخته با سرخى بود، با موئى بسيار سياه و شبيه ترين مردم به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)
مادر انس فاطمه را اينگونه توصيف مى كند:
فاطمه (عليها السلام) همچون ماه شب چهارده بود، همچون خورشيدى كه پشت ابر به زيبايى نور افشانى مى كند، يا همچون لحظه اى كه ماه با تمام شكوه از پشت ابر بيرون مى آيد. فاطمه سپيد رو و وجيه، همواره تبسم دلنشين و نمكين بر لب داشت و هنگام تبسم دندانهاى سپيد و مرتب و زيبايش بسان دانه هاى مرواريد كه در رشته اى رديف شده باشند نمايان مى گشت.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در اين باره فرمود: او را همچون خود ندانيد، فاطمه حوريه اى است در لباس انسان. من هر زمان مشتاق بهشت مى شوم او را مى بوسم. فاطمه زهراء (عليها السلام) گل است.(1)
همچنين نقل كرده اند كه: امام حسين (عليه السلام) در جريان خواستگارى حسن مثنى فرزند امام حسن (عليه السلام) از دختر امام حسين (عليه السلام) (فاطمه يا سكينه)، در جواب فرمود: من فاطمه را براى تو اختيار مى كنم، زيرا شباهت بيشترى به مادرم فاطمه (عليها السلام) دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) دارد. او در ديانت تمام شب را بيدار بوده و روز را روزه مى گيرد و شكل و جمال شبيه حورالعين است.(2)
خواستگاران فاطمه (عليها السلام)
((عبدالرحمن بن عوف)) و ((عثمان بن عفان)) كه هر دو از ثروتمندان بزرگ بودند، به عزم خواستگارى نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آمدند. عبد الرحمن عرض كرد: اى رسول خدا! اگر فاطمه (عليها السلام) را به همسرى من در آورى حاضرم يك صد شتر سياه با چشمانى آبى و بارهايى از پارچه هاى كتان اعلاى مصرى به همراه ده هزار دينار پول مهريه اش كنم!
عثمان عرض كرد: با توجه به امتيازى كه من بر عبدالرحمن از جهت پيش قدمى و سابقه بيشتر در اسلام دارم، حاضرم همين مهريه را بپردازم.
پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) از سخن آنان سخت خشمناك شد و براى آنكه به آنها بفهماند من به مال شما علاقه اى ندارم و داستان ازدواج فاطمه (عليها السلام) داستان خريد و فروش و مبادله ثروت نيست، بلكه امرى است خدايى، مشتى سنگ ريزه برداشته و به طرف عبدالرحمن پاشيد و فرمود: تو خيال مى كنى من بنده پول و ثروتم، كه بوسيله ثروت خود بر من فخر و مباهات مى كنى و مى خواهى بوسيله پول ازدواج را بر من تحميل كنى؟
در نقل ابن شهر آشوب به دنبال آن آمده كه آن سنگريزه ها را وقتى پيش  عبدالرحمن ريخت به صورت مرجان و جواهرات قيمتى در آمد، كه هر يك از آنها به اندازه قيمت تمام ثروت او بود. پيامبر بدين وسيله به او فهماند كه احتياجى به اين پولها ندارند.(3)
على (عليه السلام) همتاى فاطمه (عليها السلام)
امام رضا (عليه السلام) از پدران بزرگوارش، از اميرالمؤمنين على (عليه السلام) روايت مى كند:
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به من فرمود: اى على! عده اى از بزرگان قريش مرا در مورد فاطمه (عليها السلام) سرزنش كرده و گفتند: ما فاطمه را از تو خواستگارى كرديم و موافقت ننمودى و او را به على (عليه السلام) دادى.
به آنان گفتم: به خدا سوگند، من به نظر شخصى خودم او را به همسرى على در نياوردم، بلكه خداوند با ازدواج شما مخالفت و با ازدواج على (عليه السلام) موافقت فرمود. جبرائيل بر من نازل شده و گفت: اى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)! همانا خداوند عزوجل مى فرمايد: اگر على (عليه السلام) را نمى آفريدم براى دخترت فاطمه همتا و همسرى در روى زمين وجود نداشت، از آدم گرفته تا پايين تر از او.(4)
ازدواج دو نور
خوارزمى به سند خود از امام حسين (عليه السلام) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در خانه ام سلمه بود كه فرشته اى بابيست سر كه هر سرى هزاران زبان داشت (5) و با هر زبان به زبانى مستقل خدا را تسبيح و تقديس مى كرد، فرود آمد. كف دست او از گسترده هفت آسمان و زمين پهناورتر بود. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) پنداشت كه جبرئيل است. پرسيد: جبرئيل! تا كنون با اين شكل بر من فرود نيامده اى؟ عرض كرد: من جبرئيل نيستم، من ((صرصائيلم)). خدا مرا به سوى شما فرستاد تا پيام دهم كه نور را به نور تزويج فرمايى.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: چه كسى را به چه كسى؟
عرض كرد: دخترت فاطمه را به على بن ابى طالب.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ديد كه در ميان دو شانه صرصائيل نوشته شده است: ((هيچ معبود به حقى جز خدا نيست، محمد رسول خدا و على بن ابى طالب به پا دارند حجت خداوندى است)). پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيد: صرصائيل! از چه زمانى اين كلمات ميان دو شانه ات نوشته است؟ عرض كرد: دوازده هزار سال پيش از آنكه خدا دنيا را بيافريند.))(6)
مراسم خواستگارى
ابوبكر و عمر و چند تن از ثروتمندان بزرگ، حضرت فاطمه (عليها السلام) را از پيامبر خواستگارى كردند، ولى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به همه آنها جواب رد داد و فرمود: فاطمه (عليها السلام) هنوز كوچك است و تعيين همسر او با خداست، من نيز منتظر فرمان خدايم. اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) احساس كرده بودند كه پيغمبر ميل دارند فاطمه را به على كابين ببندد. يعنى نور را بانور.
يك روز ابوبكر، عمر، سعدبن معاذ و گروهى ديگر در مسجد نشسته بودند و با هم در مورد خواستگارى از حضرت فاطمه (عليها السلام) صحبت مى كردند و مى گفتند: علت خواستگارى نكردن حضرت على از حضرت فاطمه تهديستى او مى باشد. سپس با هم به سراغ على رفته و حضرت را در نخلستان يكى از انصار كه با شتر آبكشى، درختان خرما را آبيارى مى كرد پيدا كردند.
به او گفتند: يا على! تو در تمام كمالات بر سايرين برترى دارى و از علاقه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به خودت آگاهى، اشراف و بزرگان قريش براى خواستگارى از فاطمه (عليها السلام) رفتند ولى پيامبر دست رد سينه آنها زد، گمان مى كنيم كه خدا و رسول، فاطمه را براى تو قرار داده اند. شخص ديگرى قابليت اين افتخار را ندارد.
على (عليه السلام) فرمود: اى ابابكر! احساسات و خواسته هاى درونى مرا تحريك نمودى، به خدا سوگند من نيز خواستگار فاطمه ام، ولى از مال دنيا چيزى ندارم، ابوبكر عرض كرد: يا على! تو مى دانى كه اموال دنيا در نظر خدا و رسول او ارزشى ندارد.
پيشنهاد ابوبكر روح على (عليه السلام) را تكان داد و عشق درونى او را شعله ور ساخت. به منزل آمد، بدنش را شستشو داد و عباى تميزى بر تن كرد و به خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شتافت.
پيامبر در منزل ام سلمه تشريف داشت. على (عليه السلام) در زد. پيغمبر به ام سلمه فرمود: در را باز كن. كوبنده در شخصى است كه خدا و رسولش او را دوست دارند و او هم خدا و رسولش را دوست دارد.
على (عليه السلام) وارد منزل شد، سلام كرد و در حضور پيامبر نشست و از خجالت شرش را به زير انداخت. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) سكوت را شكت و فرمود: يا على! گويا براى حاجتى نزد من آمده اى كه از اظهار آن خجالت مى كشى؟ عرض كرد: يا رسول الله! پدر و مادرم فداى تو باد، من در خانه شما بزرگ شدم و از الطاف شما برخوردار گشتم و به بركت وجود شما هدايت شدم. يا رسول الله! اكنون موقع آن شده كه براى خودم همسرى انتخاب كنم، اگر صلاح مى دانيد كه دخترت فاطمه (عليها السلام) را به عقد من در آورى سعادت بزرگى نصيب من شده است.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه در انتظار چنين پيشنهادى بود، صورتش از سرور و شادمانى بر افروخته شد و فرمود: صبر كن تا از فاطمه اجازه بگيرم. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نزد فاطمه (عليها السلام) رفت و فرمود: دخترم! على را به خوبى مى شناسى، براى خواستگارى تو آمده است، آيا اجازه مى دهى تو را به عقدش در آورم؟ خدا از آسمان اجازه عقد فرموده است. فاطمه (عليها السلام) از خجالت سكوت كرد و چيزى نگفت.(7) پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) سكوت او را علامت رضايت دانست و به نزد على (عليه السلام) آمد و با لبى خندان فرمود: يا على! براى عروسى چيزى دارى؟(8)
مراسم عقد فاطمه (عليها السلام) در بهشت
خورزمى در مناقب مى نويسد: قبل از عقد على (عليه السلام) و حضرت فاطمه (عليها السلام) در زمين، جبرئيل خدمت پيامبر رسيد و عرض كرد: خداوند، تو را از ميان همه بندگان به رسالت خود مبعوث گردانيد و براى تو وزير و دامادى اختيار فرمود (اراده كرده) دخترت فاطمه را به عقد او در آورد. پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيد او كيست؟ عرض كرد: پسر عم تو در نسب و برادر تو در دنيا. نامش على بن ابيطالب است.
سپس جبرئيل عرض كرد: يا رسول الله! خداوند امر فرمود: بهشت را زينت كنند، درختان آن ميوه آورند و حوريان بهشتى جمال خود را به زيورها آرايش نمايند ملائكه در حوالى بيت المعمور جمع شدند و منبرى از نور كه آدم در روز ((عرض اسماء))(9) بر آن بالا رفت نصب نمودند. آنگاه جبرئيل گفت: بر من چنين وحى شد: ((من عقد بستم كنيزك خود فاطمه را به على بن ابيطالب و تو نيز براى ملائكه عقد نكاح را بخوان)). من عقد نكاح را بر فراز منبر نور خواندم و ملائكه را شاهد اين ازدواج گرفتم.
پس از اتمام عقد، به درخت طوبى امر شد كه ميوه خود را بر ملائكه نثار كند. او با حركتى ميوه هايش را ريخت و ملائكه و حورالعين از آن جمع نموده و از اين نصيب به خود افتخار كردند. من (جبرئيل) اينك ماءمور شدم كه به تو ابلاغ كنم تا در زمين نيز عقد ازدواج ميان آن دور را منعقد گرانى (10)
خداوند ولى عقد فاطمه در آسمان
از انس بن مالك روايت شده است كه است: در جريان خواستگارى ((عبد الرحمن بن عوف زهرى)) و ((عثمان بن عفان)) از حضرت فاطمه (عليها السلام) پيشنهاد كردند كه صد ناقه سياه چشم كبود با ده هزار دينار مهريه او قرار مى دهند. در همان لحظه، جبرئيل نازل شد و گفت: اى احمد، خداوند متعال به تو سلام رسانده و مى فرمايد: به سوى على حركت كن و به نزدش ‍ برو، زيرا مثل او مثال كعبه است كه همگى به سوى آن مى روند، اما آن به سوى كسى نمى رود. خداوند به من دستور داده تا به رضوان بهشت دستور دهم چهار طرف بهشت را آذين بندد و به درخت ((طوبى)) و ((سدرة المنتهى)) دستور دهم تا جايى كه مى توانند خود را به زر و زيور بيارايند و به حورالعين امر كنم تا خود را زينت دهند و زير درخت طوبى و سدرة المنتهى بايستند. به يكى از فرشتگان به نام ((راحيل)) دستور داد كه بر ساق عرش حاضر شود.
هنگامى كه همه فرشتگان حاضر شدند، به من امر فرمود منبرى از نور بر افرازم و به راحيل دستور داد بر بالاى منبر رود و خطبه ازدواج را ايراد كند و فاطمه (عليها السلام) را به عقد على (عليه السلام) در آورد. مهريه آن حضرت را خمس اموال دنيا قرار داد كه تا روز قيامت متعلق به او و فرزندانش باشد. من و ميكائيل شهود، و خداوند ولى عقد بود. به درخت طوبى و سدرة المنتهى دستور داد كه تمام عطرها و زيورهاى خود را بر سر آنان بيفشانند و به تو نيز امر فرموده كه در روى زمين فاطمه (عليها السلام) را به عقد على (عليه السلام) در آورى (11)
حضرت زهراء (عليها السلام) مصداق آيه ((مرج البحرين يلتقيان))
كليه مفسرين، محدثين و مورخين فريقين در اسلام در شاءن نزول آيه:
مرج البحرين يلتقيان # بينهما برزخ لا يبغيان # فباى آلا ربكما تكذبان # يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان (12)
گفته اند كه درباره تلاقى بحر نبوت و ولايت، تعين ازدواج حضرت زهراء (عليها السلام) و حضرت على (عليه السلام) نازل شده است.
از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده اند كه:
مراد از آيه ((مرج البحرين يلتقيان)) تلاقى درياى نبوت و ولايت به واسطه بحر عصمت و طهارت است. اين درياى عميق، متوازى السطح بوده و برزخ آنها شخصيت رسول الله است كه زودتر از جهان رحلت مى فرمايد.
از آسمان ولايت باران رحمت در زمين عصمت و طهارت مى بارد و مراد از ((لؤ لؤ)) و ((مرجان)) امام حسن و امام حسين (عليه السلام) هستند كه از آن مهد عصمت و طهارت به وجود مى آيند. اين دو درياى عميق هيچ يك بر ديگرى طغيان نمى كنند.
بر اساس همين حقيقت، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شخصا در شب زفاف بين اين درياى نبود و ولايت نشست و دست فاطمه (عليها السلام) را گرفت و در دست على (عليه السلام) گذاشت و واسطه تلاقى اين دو درياى عميق مواج هدايت و ارشاد شد.(13)
ازدواج آسمانى
وقتى كه على (عليه السلام) فاطمه (عليها السلام) را از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) خواستگارى كرد، پيامبر مسرور و شادمان شد، تبسم نمود و فرمود: آيا براى اين امر چيزى دارى؟ على (عليه السلام) عرض كرد: پدر و مادرم فداى شما يا رسول الله! من چيزى را از شما پنهان نمى كنم، تمام دارائيم يك شمشير، يك زره و يك شتر آبكش (يا اسب) است و جز اينها چيزى ندارم.(14)
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: شمشير براى تو لازم است، زيرا تو مرد جنگ هستى و با آن در راه خدا جهاد مى كنى. شتر نيز از لوازم زندگى است كه بايد با آن آبكشى نمايى و براى اهل و عيال خود كسب روزى كنى و در مسافرتها براى باربرى استفاده اش كنى، زره را به عنوان مهر زهراء (عليها السلام) مى پذيرم.
سپس فرمود: يا على! آيا مى خواهى تو را بشارتى بدهم؟ عرض كرد: بلى يا رسول الله! پدر و مادرم فداى شما باد. فرمود: تو را بشارت باد كه خداى تعالى فاطمه را در آسمان به تو تزويج نمود پيش از آنكه من او را در زمين به تو تزويج كنم.(15)
زمين، مهر فاطمه (عليها السلام)
ابن عباس از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت مى كند كه:
آن حضرت به على (عليه السلام) فرمود: اى على! خداوند فاطمه را به ازدواج تو در آورد و زمين را مهريه او قرار داد، پس هر كس بر روى زمين راه برود و با تو دشمن باشد راه رفتن او بر روى زمين حرام است.(16)

مهريه فاطمه (عليها السلام) شفاعت از گناهكاران

مهريه فاطمه (عليها السلام) شفاعت از گناهكاران
احمدبن يوسف دمشقى در ((اخبار الدول و آثار الاول)) مى گويد:
در خبر وارد شده: زمانى كه حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فاطمه (عليها السلام) را به عقد على (عليه السلام) در آورد، مالى اندك را به عنوان صداق تعيين فرمود: فاطمه (عليها السلام) عرض كرد. اى رسول خدا! دختران مردم نيز شوهر كرده و مقدار كمى به عنوان صداق برايشان تعيين مى گردد، پس فرق بين من و آنان چيست؟ از شما مى خواهم كه مهريه مرا به على (عليه السلام) برگردانى و از خداى تعالى بخواهى كه مهريه مرا شفاعت گناهان امت تو قرار دهد. پس جبرئيل در حالى كه با وى كاغذ كوچكى از حرير بود نازل شد كه در آن نوشته شده بود.
((خدا تعالى مهريه فاطمه را شفاعت گناهكاران از امت پدرش قرار داد)).
در تاريخ زندگانى حضرت زهراء آمده است كه وقتى به حال احتضار قرار گرفتند، وصيت فرمودند كه آن كاغذ كوچك را روى سينه شان، در زير كفن قرار دهند. به وصيتشان كه عمل شد فرمودند: ((به هنگامى كه در قيامت برانگيخته شدم اين كاغذ را به دست مى گيرم و از گناهكاران امت پدرم شفاعت مى كنم))
همچنين صفورى در ((نزهة المجالس)) نقل مى كند كه: فاطمه زهراء (عليها السلام) از پدر بزرگوارش رسول اكرم درخواست نمود تا صداق وى را شفاعت براى امت او قرار دهد و اين بانوى بزرگوار زمانى كه بر صراط مى آيند صداق خويشتن را طلب كنند.(17)
مهر حضرت زهراء (عليها السلام)
1 - يك زره كه به مبلغ چهارصد يا چهارصد و هشتاد يا پانصد درهم ارزش ‍ داشت.(18)
2 - يك دست لباس كتان يمنى.
3 - يك پوست گوسفند دباغى نشده.
مهريه فاطمه (عليها السلام) در آسمان
شخصى به پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) عرض كرد: ما مهريه فاطمه (عليها السلام) را در زمين دانستيم چقدر است (مهريه حضرت همان زره على (عليه السلام) بود) اما مهريه او در آسمان چقدر بوده؟ پيامبر فرمود: از آنچه به كارت مى آيد بپرس و آنچه را به كارت نيايد واگذار؟ آن شخص ‍ اصرار كرد و پيغمبر به او فرمود:
((مهريه فاطمه در آسمان ((خمس))(5/1) زمين تعيين شده، هر كسى در آن قسمت از روى بغض و عداوت نسبت به فاطمه (عليها السلام) و فرزندان او، راه برود تا روز قيامت بر او حرام است.
در حديث ديگرى در مناقب از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه فرود: مهريه حضرت در آسمان پنج يك (5/1) دنيا و ثلث بهشت و چهار رود از رودهاى دنيا، فرات، نيل، نهروان و بلخ مقرر شده است.(19)
مدت عقد و عروسى حضرت فاطمه زهراء (عليها السلام)
بعضى از مورخين، فاصله بين عقد و زفاف را يك ماه و گروهى يك سال نقل كرده اند. در اين مدت على و فاطمه (عليها السلام) از روى شرم نام همديگر را بر زبان جارى نمى كردند، تا يك ماه گذشت. يك روز زوجات پيامبر نزد حضرت على (عليه السلام) رفته و گفته: چرا در زفاف فاطمه (عليها السلام) تاءخير مى كنى؟ اگر شرم دارى اجازه ده ما با پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در اين مورد صحبت كنيم و اجازه عروسى را بگيريم.
على (عليه السلام) رخصت داد كه ايشان با رسول خدا صحبت كنند. چون همه در حضور پيغمبر جمع شدند، اول ام سلمه عرض كرد: يا رسول الله! اگر خديجه زنده بود خاطرش به زفاف فاطمه (عليها السلام) مسرور مى شد و چشم فاطمه (عليها السلام) هم به ديدار شوهرش روشن مى گشت. على خواستار همسرش است و ما همه در انتظار اين شادمانى هستيم. چون پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نام خديجه را شنيد اشك در چشمش ‍ حلقه زد و فرمود: مانند خديجه كجاست؟ او بانويى بود كه مرا تصديق كرد آن هنگام كه همه مرا تكذيب مى كردند، او با مالش مرا در دين حق يارى كرد. خداوند به او بشارت داد كه در بهشت قصرى از زمرد كه در آن از همه بلايا مصون است خواهد داشت.
زوجات پيامبر عرض كردند: نام خديجه را به نيكويى نبرديم كه باعث ناراحتى شما گردد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: چرا على خود تقاضاى همسرش را نكرد؟ گفتند حياء مانع در خواست او شده است. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) دستور داد يكى از اطاقها (اطاق ام سلمه) را تميز و زينت كنند و ام سلمه را ماءمور كارهاى عروسى و زفاف فاطمه (عليها السلام) كرد و سرانجام عروسى حضرت زهراء (عليها السلام) واقع گشت.
خطبه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در عقد فاطمه (عليها السلام)
سپاس خداى را كه به نعمتش مورد سپاس و ستايش است و به قدرتش ‍ مورد پرستش و در سلطنت و پادشاهيش مطاع و فرمانبردار و به آنچه نزد اوست مورد رغبت و ميل همگان. آنكه از عذابش همگى ترسان، فرمانش ‍ در آسمان و زمين نافذ و روان است. آفريدگان را به قدرتش آفريد و به احكام و فرامين خود آنان را متمايز ساخت و به دين خود ايشان را عزت بخشيد و به وسيله پيغمبر خود ((محمد)) گراميشان داشت.
به راستى كه خداى تعالى پيوند از طريق زناشويى را نسبى جديد و به صورت امرى فرض قرار داد و همگان را بدان ملزم ساخت و اين گونه فرمود:
((اوست كه از آب بشرى آفريد و آن را نژاد و پيوندى قرار داد و پروردگار تو قدرتمند است))(20)
پس فرمان خدا به حكم او جريان يابد و حكمش به آنچه مقدر فرموده جارى شود. براى هر حكمى مقدرى و براى هر مقدرى مدتى و براى هر مدتى مكتوبى است. هر چه را خدا خواهد محو و هر چه را خدا خواهد ثبت مى كند و اصل همه كتابها نزد اوست، بارى من شما را گواه مى گيرم كه فاطمه (عليها السلام) را در برابر چهار صد مثقال نقره به عقد ازدواج على (عليه السلام) در آوردم اگر او راضى باشد.(21)
خطبه عقد حضرت زهراء (عليها السلام)
پس از مراسم خواستگارى، پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به همراه على (عليه السلام) به مسجد رفته و به بلال فرمودند: مهاجر و انصار را در مسجد جمع كن. هنگامى كه مردم جمع شدند، حضرت بر بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم! آگاه باشيد كه جبرئيل بر من نازل شد و از جانب خدا پيام آورد كه مراسم عقد ازدواج على و فاطمه (عليها السلام) در عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده و دستور داده كه در زمين نيز آن مراسم را انجام دهم و شما را به آن گواه گيرم. سپس ‍ حضرت نشست و به على فرمود: برخيز و خطبه عقد را بخوان.
على (عليه السلام) برخاست و فرمود: خدا را بر نعمتهايش سپاس مى گويم و شهادت مى دهم كه به غير از او خدايى نيست، شهادتى كه مورد پسند و رضايت او واقع شود. درود بر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)، درودى كه مقام و درجه اش را بالا برد. اى مردم! خدا ازدواج را براى ما پسنديده و بدان امر نموده است. اى مردم! رسول خدا، فاطمه را به عقد من در آورد و زره ام را از بابت مهر قبول كرد، از آن حضرت بپرسيد و گواه باشيد.
مسلمانان به پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) عرض كردند: يا رسول الله! فاطمه را با على كابين بسته اى؟ رسول خدا پاسخ دادند: آرى، پس ‍ تمام حضار دست به دعا برداشته و گفتند: خدا اين ازدواج را بر شما مبارك گرداند و در ميان شما دوستى و محبت افكند.(22)
تزيين اطاق عروسى
((حارثة بن نعمان)) يكى از منازل خود را به على (عليه السلام) داد و حضرت على (عليه السلام) اطاق عروسى را تزئين كرد. بهتر است بدانيم كه اطاق عروس و داماد چگونه تزئين شده بود!!
آرى مولاى متقيان مقدارى شن در كف اطاق پهن كرد و چوبى در داخل اطاق نصب فرمود كه بر آن مشك و كوزه را آويزان فرمودند. چوب بزرگى را نيز از اين ديوار به آن ديوار به عنوان پرده آويزان نمود، و آنگاه پوست گوسفند را بر روى شن كف اطاق پهن نمود و بالشى از برگ خرما روى آن نهاد، اين تمام چيزهايى بود كه على (عليه السلام) از متاع دنيا و زخارف آن در تزئين اطاق عروسى بهره برده بود.(23)
دعاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در شب عروسى حضرت فاطمه (عليها السلام)
وقتى كه حضرت فاطمه (عليها السلام) وارد خانه على (عليه السلام) شدند، رسول گرامى اسلام، على را فرا خواندند و به فاطمه زهراء فرمان دادند تا پيش او بنشيند، آنگاه دست فاطمه (عليها السلام) را گرفت و در دست على (عليه السلام) نهاد و فرمود: خدا دختر رسولش را بر تو مبارك فرمايد. اى على! اين فاطمه امانت من است نزد تو. اى على! اين فاطمه (عليها السلام) بهترين همسرى است كه تو مى توانستى انتخاب كنى و اى فاطمه! اين على (عليه السلام) برترين شوهرى است كه امكان داشت نصيب تو گردد.
سپس فرمود: پروردگارا! نيكيهاى خود را براى آن دو و در دو فرزندشان قرار بده پروردگارا! اين دو، محبوب ترين مخلوق نزد من هستند. خدايا! آن دو را دوست بدار و من اينان را به تو مى سپارم و فرزندان آنان را نيز از شر شيطان رانده شده در پناه تو قرار مى دهد.(24)
أسماء بنت عميس (25) عهده دار شب زفاف فاطمه (عليها السلام)
خديجه كبرى در بستر مرگ بود و آه مى كشيد و گريه مى كرد. اسماء بنت عميس به ايشان گفت: آيا گريه مى كنى و حال آنكه تو سيده زنان هستى و همسر رسول خدايى، و كسى هستى كه پيامبر به وى بهشت را بشارت داده است.
خديجه فرمود: گريه من براى آن است كه فاطمه ام كوچك است و من از دنيا مى روم و شب عروسى او را نمى بينم، همان شبى كه هر دخترى نياز دارد تا زنى همراهيش كند و وظايف وى را به او گوشزد نمايد. از آن مى ترسم و اندوهگينم كه در آن شب زنى نباشد تا فاطمه را همراهى كرده و همدمش  باشد. اسماء گفت: اين امر به عهده من، با خدا پيمان مى بندم كه اگر تا آن وقت زنده ماندم وظيفه شما را در برابر فاطمه زهراء (عليها السلام) انجام دهم.(26)
ياد قبر قيامت در شب عروسى
شب ازدواج و آغاز لحظه هاى شروع يك زندگى تازه براى هر زن و مردى شيرين و خاطره انگيز است. بسيارى اين لحظه هاى شيرين را به انواع گناه آلوده مى كنند، اما ببينيم كاملترين زن، الگوى بانوان جهان حضرت فاطمه (عليها السلام) در شب عروسى چه حالاتى دارد؟ و زندگى مشترك خود با همسرش را چگونه شروع مى نمايد؟
على (عليه السلام) در شب عروسى، همسر گراميش فاطمه را نگران و گريان ديد، پرسيد، فاطمه! چرا ناراحتى؟
پاسخ داد: يا على! پيرامون حال و رفتار خويش فكر كردم. به ياد پايان عمر و قبر خويش افتادم كه امروز از خانه پدر به خانه شما منتقل شدم و روزى ديگر از اينجا به طرف قبر و قيامت خواهم رفت. پس تو را به خدا سوگند مى دهم كه بيا تا به نماز بايستيم و با هم در اين شب خدا را عبادت كنيم.(27)
پيراهن عروسى به بينوايى هديه مى شود
حضرت زهراء (عليها السلام) كه داراى پيراهنى وصله دار بود، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در شب عروسى و زفاف فاطمه (عليها السلام)، پيراهن تازه اى را براى او تهيه فرمود. سائلى بر در خانه شد و گفت: من از خاندان نبوت پيراهن كهنه اى مى خواهم. حضرت خواست پيراهن وصله دار خود را به او دهد، به ياد اين آيه شريفه افتاد كه خداوند متعال مى فرمايد:
لن تنالو البر حتى تنفقوا مما تحبون (28)
هرگز به مقام نيكوكاران نخواهيد رسيد تا اينكه از آنچه كه دوست داريد، انفاق كنيد)). بنابراين پيراهن نو خود را به او داد.
هنگام زفاف كه فرا رسيد. جبرائيل بهمراه هديه اى از لباسهاى بهشتى كه از سندس سبز بود نازل شده و گفت: اى محمد! همانا خداوند به تو سلام مى رساند و به من دستور داده كه بر فاطمه (عليها السلام) سلام كنم. مى خواهم اين لباس را به او بدهم.
حضرت سلام خداوند را به فاطمه (عليها السلام) ابلاغ نمود و پيراهنى را كه جبرئيل آورده بود بر او پوشانيد. پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) عباى خود را نيز بر او پيچاند و جبرئيل او را با بالهاى خود در بر گرفت تا نور آن پيراهن چشمان را خيره نكند. هنگامى كه حضرت فاطمه (عليها السلام) - با چراغى كه به همراه داشت - در بين زنان كافر كه هر يك شمعى به همراه خود داشتند نشست، جبرائيل بال خود را به يك سوزد و عبا را برداشت، انوارى از او تابيد كه مشرق و مغرب را روشن ساخت، با تابش نور بر ديدگان زنان كافر، كفر از دلهاى آنان بر طرف شده و همگى شهادتين گفتند.(29)
خداوند تو را از لغزشهاى دنيا و آخرت نگه دارد!
شب زفاف فاطمه (عليها السلام) و على (عليه السلام)، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كاسه اى طلبيد و غذايى در آن نهاد و فرمود: اين متعلق به فاطمه و همسرش مى باشد. هنگامى كه خورشيد غروب كرد، به ام سلمه فرمود: فاطمه را بياور. ام سلمه مى گويد: رفتم و دست فاطمه را گرفته، در حالى كه دامنش بر زمين كشيده مى شد و عرق شرم و خجالت از چهره اش جارى بود، او را نزد حضرت آوردم. به خدمت حضرت كه رسيد، از شدت خجالت پايش لغزيد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: خداوند تو را از لغزشهاى دنيا و آخرت نگه دارد. پيش روى حضرت كه قرار گرفت، حضرت چادر از صورتش به يك سو زد تا على چهره او را ببيند.(30)
سپس پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) دست فاطمه را گرفت و در دست على (عليه السلام) گذاشت و فرمود:
بارك الله لك فى ابنة رسول الله...
خداوند در مورد دختر رسول خدا به تو بركت دهد.
اى على، فاطمه همسر نيكى است، و اى فاطمه، على نيز همسر نيكى است، پس فرمود: به خانه خود برويد و كارى نكنيد تا من نزد شما بيايم.
آنگاه كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) وارد خانه على (عليه السلام) شد به فاطمه (عليها السلام) فرمود: برخيز و مقدارى آب بياور.
فاطمه برخاست و كاسه اى پر از آب كرده نزد آن حضرت حاضر كرد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) اندكى از آن آب را به دهان خود ريخت و مضمضه كرد، و آن را در آن ظرف ريخت، سپس مقدارى از آن آب را بر سر فاطمه (عليها السلام) ريخت، و فرمود: به جانب من روكن، وقتى كه فاطمه (عليها السلام) به جانب آن حضرت رو كرد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) قدرى از آن آب را به سينه فاطمه پاشيد و مقدارى را هم بين شانه هاى او پاشيد و آنگاه در حق او دعا كرد.(31)
همراهى فرشتگان در عروسى فاطمه (عليها السلام)
در حديثى آمده است كه: در شب زفاف فاطمه (عليها السلام)، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) قطيفه اى بر استر شهباى خود (و به روايتى به ناقه خود ((دلدل))) انداخت و فاطمه (عليها السلام) را بر آن سوار كرد، زمام مهار ناقه را به سلمان داد و خود از پشت سر، استر را مى راند. در بين راه صدايى شنيد، ديد كه جبرئيل و ميكائيل هر يك با هفتاد هزار فرشته وارد شده اند. پرسيد: چه شده كه به زمين فرود آمديد؟ گفتند آمديم تا به عنوان همراهى با عروس، فاطمه را به خانه على بن البطالب ببريم. آنگاه جبرائيل، ميكائيل، فرشتگان و حضرت رسول همگى تكبير گفتند، و از آن زمان تكبير گفتن در عروسى رسم شد.(32)
اشعار زنان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در عروسى فاطمه (عليها السلام)
شبى كه صديقه طاهره را براى زفاف به سوى منزل على (عليه السلام) مى بردند، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) براى اينكه دختر عزيزش درد يتيم را احساس نكند دستور داد، مركب خاص او را با پارچه اى ريشه دار تزيين كنند تا فاطمه (عليها السلام) بر آن سوار شود. دهانه اسب به دستور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در دست سلمان قرار داشت و پيامبر خود نيز اسب را مى راند.
دختر عبدالمطلب (عمه هاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)) و زنان مهاجر و انصار در اين حركت، فاطمه (عليها السلام) را همراهى مى نمودند و زنان پيامبر در حالى كه اشعار مى خواندند، پيشاپيش قافله در حركت بودند.
ام سلمه چنين مى خواند: اى همقدمان من! با يارى خدا راه رويد و پروردگار را در هر حال شكر نمائيد. ياد آوريد آنچه را كه پروردگار بر شما انعام فرمود و شما را از ناراحتيها و آفت ها دور نگه داشت. راه برويد با بهترين زنان عالم، آن زنى كه سزاوار است به او گفته شود: كه فداى تو عمه ها و خاله هاى من.
بعد از او عايشه اشعارى سرود و سپس حفصه چنين گفت:
فاطمه بهترين زنان بشر، آن كسى كه صورتى همچون قرص ماه دارد. پروردگار به فضل خود به آيه هاى سوره زمر تو را بر تمام جهانيان برترى داده است. خداوند تو را به جوانى فاضل تزويج فرمود، على بهترين كسى است كه موجود است.
پس از حفصه، معاذه (مادر سعبن معاذ) چنين سرود: ما همراه دختر پيامبر هدايت هستيم كه شرف در او جمع و فراهم شده است، در قله ارتفاعى بلند مرتبه كه هيچ كس را شبيه و نزديك او نمى بينم. اين قافله به اين صورت در حركت بودند تا اينكه به خانه على (عليه السلام) رسيدند.
استفاده كردن حضرت از بوى خوش
ام سلمه مى گويد: وقتى كه مى خواستند حضرت فاطمه (عليها السلام) را به خانه على ببرند، به فاطمه (عليها السلام) گفتم: آيا عطر و بوى خوشى داريد؟ فرمود: آرى، شيشه اى از عطر مخصوص ذخيره كرده ام. فاطمه (عليها السلام) شيشه عطرى آورد و مقدارى از آن را در كف دستم ريخت، آنچنان بوى خوشى داشت كه هرگز مثل آن نبوئيده بودم، گفتم: اين بوى خوش را از كجا تهيه كرده اى؟ فرمود: هر وقت ((دحيه كلبى))(33) به حضور پدرم مى آمد، پدرم به من مى فرمود: اى فاطمه! فرشى براى عمويت بياور. فرشى مى آوردم و او بر آن مى نشست. وقتى بر مى خاست از درون لباسش ‍ چيزى بر زمين مى ريخت، پدرم به من مى فرمود: جمع كن، اين عنبر است كه از بال و پر جبرئيل ريخته است.
برخى نوشته اند: هرگاه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در خواب قيلوله عرق مى كرد، حضرت فاطمه (عليها السلام) عرق او را مى گرفت و در شيشه اى مى كرد، اين عرق بوى خوشى داشت كه از آن متصاعد مى شد.(34)
شادمانى ملائكه در عروسى فاطمه (عليها السلام)
عبدالرحمن صفورى از جابر بن عبدالله نقل مى كند كه:
ام ايمن (35) در حالى كه مى گريست بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) وارد شد. رسول مكرم اسلام از علت گريه او سؤال فرمودند. گفت: مردى از انصار دختر خويش را شوهر داده و در مراسم ازدواج، بر سر دختر خويش ‍ گردو و شكر افشانده، من با دين اين منظره به ياد منظره ازدواج فاطمه زهراء (عليها السلام) افتادم كه شما بر سر وى چيزى نيفشانديد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: قسم به آن كس كه مرا به پيامبرى برانگيخت و رسالت را خاص من گرانيد، پروردگار متعال در آن هنگام كه فاطمه را براى على تزويج فرمود، ملائكه مقرب خود را امر كرد تا در گرد عرش او جمع شوند كه در ميان اين فرشتگان، جبرئيل، ميكائيل و اسرافيل نيز حضور داشتند. آنگاه به پرندگان امر فرمود: نغمه سرائى كرده و درخت طوبى بر آنان لؤ لؤ شفاف و درخشنده با دُرّ سفيد همراه با زبرجد سبز و ياقوت سرخ بيفشاند.(36)
وليمه عروسى حضرت فاطمه (عليها السلام)
على (عليه السلام) مى فرمايند: حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) از پول زره ده درهم به من داد و فرمودند: يا على، با اين پول مقدارى روغن و خرما و كشك تهيه كن. من طبق دستور حضرت آنها را خريده و به نزد ايشان آوردم پيامبر خود نيز گوسفند چاقى تهيه نموده بود. حضرت سفره چرمى خواست، آستين بلا زد و از آن خرما و كشك و روغن غذايى تهيه نمود آنگاه به من فرمود: هر كس را كه مى خواهى دعوت كن.
على (عليه السلام) مى فرمايد: من به مسجد آمدم، ديدم جمع كثيرى از صحابه در مسجد حضور دارند و من از اينكه گروهى را دعوت كنم و عده اى را دعوت نكنم شرمگين شدم، لذا روى بلندى رفته و گفتم: اى مردم! همگى براى صرف وليمه فاطمه بيائيد. مردم بلند شده و به راه افتادند و من از كثرت جمعيت و كمى غذا خجالت مى كشيدم. چون رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از اين مطلب آگاهى يافت، فرمود: على جان من از خدا مى خواهم كه اين غذا را بركت دهد. پس تمام آن جمعيت از آن غذا خوردند و سير شدند در حالى كه چيزى از غذا كم نشد...
چون آفتاب غروب كرد زوجات پيامبر، فاطمه (عليها السلام) را زينت و عطر آگين نمودند. پس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، على (عليه السلام) را در سمت راست و فاطمه (عليها السلام) را در سمت چپ خود نشانيد و پيشانى آنها را بوسيد. آنگاه دست دخترش را در دست على (عليه السلام) گذاشت و فرمود: على جان فاطمه همسر خوبى است، به دخترش نيز فرمود: فاطمه جان! على شوهر خوبى است، سپس در حق آنها دعا كرد.(37)
ميخك و سنبل، گلهاى عروسى
وقتى على (عليه السلام) حضرت فاطمه (عليها السلام) را از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) خواستگارى كرد، پيامبر به على (عليه السلام) فرمود: مى خواهم مژده اى به تو بدهم. على (عليه السلام) ماجرا را پرسيد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
قبل از آمدن تو، جبرئيل خبر ازدواج شما را به من داده بود. وقتى كه جبرئيل آمد در دستش دسته هاى گل ميخك و سنبل خوش بوى بود. پرسيدم: اين گلها براى چيست؟ گفت: اين از گلهاى جشن عروسى على و فاطمه (عليها السلام) در بهشت است، امروز خداى تعالى به فرشتگان دستور آذين بندى بهشت را داد و فرمود: همه جاى بهشت را بيارايند و در فضاى آن عطر افشانى كنند و حوريان با خواندن ((طه)) ((يس)) و ((حمعسق)) سرود شادى بخوانند. ندايى از جانب خداوند برخاست كه امروز روز جشن عقد على بن ابى طالب است، گواه باشيد كه من فاطمه دختر محمد را به ازدواج على بن ابى طالب در آوردم. خطبه عقد به دستور خداوند خوانده شد و ندايى بلند شد كه اى فرشتگان! اى ساكنان بهشت! به على و فاطمه تبريك گوييد(38)

جهاز حضرت صديقه طاهره (عليها السلام)

جهاز حضرت صديقه طاهره (عليها السلام)
پس از اينكه حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) پيشنهاد ازدواج حضرت على (عليه السلام) با فاطمه (عليها السلام) را قبول كرد و از ميان وسايل كم على، زره او را براى خرج عروسى قبول فرمود، على (عليه السلام) زره را فروخت و پول آن را نزد رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) آورد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) اين مبلغ را به سه قسمت تقسيم فرمودند، يك سوم براى خريد جهيزيه، يك سوم براى خريدن عطر و بوى خوش و يك سوم آن را نزد ام سلمه به امانت گذاشتند تا براى وليمه شب عروسى از آن استفاده كنند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) 63 درهم، مقدار پولى را كه براى جهيزيه گذاشته بود به چند نفر از ياران و اصحاب داده و فرمودند: با اين پول براى دخترم آنچه از لوازم خانه مورد نياز است تهيه كنيد. آنها به بازار رفته و وسائل مورد نياز را خريدارى كردند كه آن وسائل عبارتند از:
1 - دو دست رختخواب از پارچه مصرى، محتواى يكى از آنها برگ خرما و ديگرى پشم گوسفند بود.
2 - فرشى از پوست.
3 - بالشى از پشم با درونى از برگ خرما.
4 - عبائى خيبرى.
5 - مشك آب.
6 - دو كوزه و دو ظرف آب. (دو ظرف بزرگ و دو ظرف كوچك)
7 - آفتابه.
8 - پرده اى از پشم نازك.
9 - پيراهنى به قيمت 9 درهم.
10 - يك روسرى به ارزش چهار درهم.
11 - حوله اى سياه رنگ.
12 - تختى پوشيده به روتختى.
13 - چهار زير دستى از پشم طائف با محتواى از گياهى به نام اذفر.
14 - حصيرى بحرينى.
15 - دستاس.
16 - وسيله و ظرف خضابى از مس.
17 - ظرفى براى شير.
18 - ظرفى بزرگ براى آب.
وقتى كالاها به نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آورده شد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) با دست آنها را زير و رو كرده و فرمودند: پروردگارا! بركت ده قومى را كه بيشترين ظرفهايشان گلين است.(39)
جهاز فاطمه (عليها السلام) در عرض خداوند
يكى از منافقان مدينه حضرت اميرمؤ منان على (عليه السلام) را در خواستگارى از فاطمه زهراء (عليها السلام) ملامت كرد و گفت: يا على، تو معدن فضل و ادب و شجاع ترين مبارزان عرب هستى، چرا زنى خواستى كه چاشتش به شب نمى رسد؟! اگر دختر مرا مى خواستى، چنان مى كردم كه از در خانه من تا در خانه تو، شتر پر از جهاز دختر من بود.
حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام) فرمود: اين كار به تقدير است نه به تدبير.
الحكم لله العلى الكبير
فرمان از آن خداوند بلند مرتبه و بزرگ است.
ما را به مال و متاع دنيا نظرى نيست، مقصود رضاى حق تعالى است. تفاخر ما با اعمال است، نه با اموال و مباهات ما به كردار است نه به درهم و دينار.
چون على (عليه السلام) رضاى خود را به حكم و قضاى الهى ظاهر كرد، ندايى به وى رسيد: على! سر بردار تا قدرت حق را بينى و جهاز دختر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را بنگرى. حضرت سربلندى كرد، از بالاى سرش تا عرش خدا حجابها برداشته شد و در زير عرش ميدانى وسيع به نظرش آمد. تمام آن ميدان از ناقه هاى بهشتى، با بارهايى از در و گوهر و مشك و عنبر پر بود. بر هر شترى كنيزكى چون مهر تابان در حالى كه زمام هر شتر به دست غلامى بود، قرار داشت. آنها ندا مى كردند.
هذا جهاز فاطمة بنت محمد المصطفى
اين جهاز فاطمه دختر محمد مصطفى است.
على از مشاهده آن منظره خوشحال شد و به حجره فاطمه (عليها السلام) آمد. حضرت فاطمه (عليها السلام) با مشاهده على (عليه السلام) گفت: اگر چه سرزنش منافقان را درباره ما شنيدى، اما جهاز ما را به عين عيان ديدى.(40)
عروس و داماد يكديگر را مى ستايند
شخصيت فاطمه زهراء (عليها السلام) از همان شب اول ازداوج چنان براى على (عليه السلام) جلوه مى نمايد، كه وقتى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرداى آن شب از على (عليه السلام) مى پرسد: همسرت را چگونه يافتى؟ بى درنگ پاسخ مى گويد:
نعم العون على طاعة الله
بهترين يار و ياور براى اطاعت و عبوديت خداوند.
همچنين از فاطمه زهراء (عليها السلام) مى پرسد:
كيف راءيت زوجك؟ شوهرت را چگونه ديدى؟))
پاسخ داد:
((يا ابة خير زوج؛ اى پدر! بهترين شوهر ديدم)).(41)
تاج دامادى
روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموند:
حضرت سليمان جهيزيه اى براى دخترش كه جهاز بزرگى با چيزهاى ديگر، به همراه تاجى از طلا براى دامادش كه به 700 دانه جواهر زينت شده بود آماده ساخت. على (عليه السلام) بعد از شنيدن اين مطالب به منزل آمده و سخنان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را براى حضرت فاطمه (عليها السلام) بيان كرد. فاطمه (عليها السلام) چنين تصور كرد كه شايد در قلب شوهرش چنين گذشته باشد كه: سليمان (عليه السلام)، پيامبر با عظمتى بوده، اما پيغمبر ما كه قدر او بالاتر و شاءن او بزرگتر است، دخترش چنين جهيزيه اى! فاطمه (عليها السلام) اين موضوع را پنهان نموده و براى احدى آشكار نكرد تا اينكه از دنيا رحلت فرمود.
على (عليه السلام) در يكى از شبها فاطمه (عليها السلام) را در خواب ديد كه در بهشت بالاى تختى نشسته و اطراف تخت فاطمه (عليها السلام) حورالعين به خدمت او ايستاده اند و دخترى در نهايت حسن و جمال و گشاده روئى در حالتى كه به زيورها زينت كرده در مقابل فاطمه (عليها السلام) ايستاده و منتظر فرمان اوست.
على (عليه السلام) فرمود: اى فاطمه (عليها السلام) اين دختر كيست؟ حضرت جواب داد: اين دختر سليمان پيغمبر است كه او را به خدمت من واداشته اند. بدانكه يا على! آن روز كه پدرم راجع به جهيزيه دختر سليمان فرموده بود و در قلب من چيزى گذشت كه من آن را با خود حديث نفس ‍ كردم (و براى احدى آشكار نساختم) براى تو عوض آن تاجى كه سليمان براى دامادش ريخته بود چنين قرار داده شده كه پرچم حمد در روز قيامت به دست تو باشد.(42)
فاطمه (عليها السلام) جان! تو را نزد على (عليه السلام) به وديعه نهادم
شب عروسى على و فاطمه (عليها السلام) وقتى كه عروسى وارد منزل داماد شد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به بلال فرمود تا اذان نماز عشاء را بگويد. پس از اذان و اقامه نماز عشاء، حضرت ظرفى آب خواست، در حالى كه آياتى از قرآن تلاوت مى فرمود به عروس و داماد دستور داد تا از آن آب بنوشند، سپس خود با آن وضو گرفت و بر سر هر دو پاشيد.
وقتى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مى خواست از خانه على (عليه السلام) خارج شود فاطمه (عليها السلام) به سختى گريست، چون اين نخستين بار بود كه طعم تلخ جدايى از پدر را مى چشيد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) دخترش را آرام كرد و فرمود: دخترم! اكنون تو همسر كسى هستى كه نيرومندترين مردم در ايمان است و از نظر اخلاق و روح بلند بر همگان برترى دارد، من تو را نزد او به وديعه نهدم.(43)
فاطمه (عليها السلام) همسرى صديقه
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به اميرالمؤ منين (عليه السلام) فرمودند: يا على! پروردگار سه نعمت ارزشمند به تو عطا كرده است كه به هيچ كس، حتى به من ارزانى نكرده:
اول: پدرزنى چون من به تو عطا كرده است.
دوم: به تو همسرى چون دخترم صديقه هديه فرموده است.
سوم: فرزندانى چون حسن و حسين (عليه السلام) به تو عطا كرده است.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به دنبال آن فرمود: البته شما از من و من هم از شما هستم.(44)
شوهر فاطمه (عليها السلام) برترين خلق است
اسماء بنت عميس گفت: فاطمه زهراء (عليها السلام) به من فرمود: شبى كه من به خانه على (عليه السلام) رفتم (در نيمه هاى شب) از خواب بيدار شدم، ديدم كه زمين با على (عليه السلام) سخن مى گويد و على نيز با آن حرف مى زند. صبح نزد پدرم جريان را گفتم، پدرم سجده اى طولانى كرد و سرش را بلند كرد و فرمود: دخترم، بشارت باد تو را به اولاد صالح و نسل پاكيزه، زيرا خداوند شوهرت را بر ساير مردم برترى داده و به زمين دستور داده كه با او سخن بگويد و از اخبار شرق و غرب عالم او را مطلع كند.
پيمان اسماء و خديجه
بعد از مراسم شب عروسى، رسول مكرم اسلام آب خواستند، جرعه اى به دهان برد و مضمضه كرد و بعد آن جرعه را از دهان به داخل كاسه اى بيرون ريختند و آنگاه آن آب را بر سر و سينه و بين دو كتف حضرت فاطمه (عليها السلام) افكنده و على (عليه السلام) را نيز صدا كرد و همين عمل را با او انجام دادند.
سپس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) زنان را امر فرمود تا همگى خارج شوند. وقتى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) خواستند از اطاق خارج شوند شخصى را در آنجا ديدند، فرمودند: كه هستى؟ گفت اسماء بنت عميس هستم. فرمود: آيا نگفتم كه همه از اينجا خارج شويد. عرض كرد. آرى يا رسول الله، پدر و مادرم فداى شما من قصد مخالفت امر شما را نداشتم، ولى با خديجه پيمانى بسته ام. آنگاه جريان را براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بيان كرد. پيامبر با شنيدن نام خديجه متاءثر شده، گريستند و بعد فرمودند: اى اسماء اميدوارم كه خدا حوائج تو را در دنيا و آخرت بر آورد.(45)
بخشش پيراهن نو
حضرت على (عليه السلام) به هنگام رحلت حضرت فاطمه (عليها السلام) دستمالى بسته شده در كنار آن حضرت مشاهده كرد، آن را گشود و ديد، پارچه اى ابريشمى و سبز است كه در آن پارچه كاغذ سفيدى است كه بر روى آن چيزهايى نوشته شده و نور از آن مى درخشد، حضرت فاطمه (عليها السلام) فرمود:
اى ابوالحسن، هنگامى كه پدرم مرا به همسرى تو در آورد، در شب عروسى دو پيراهن داشتم، يكى نو و ديگرى كهنه و وصله دار. سر نماز بودم كه كسى در زد و سائلى از پشت در مى گفت: اى خاندان نبوت و معدن خير و جوانمردى، من بينوائى برهنه ام، اگر پيراهن كهنه اى داريد من نيازمند آن مى باشم. من پيراهن نو خود را برداشته، به او دادم و لباس كهنه را پوشيدم. صبح روز بعد از عروسى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر من وارد شد و فرمود: دخترم مگر تو لباس نو نداشتى، چرا آن را نپوشيدى؟ گفتم: اى پدر آن را به سائلى صدقه دادم. فرمود: بسيار كار خوبى كردى، اگر به خاطر شوهرت لباس نو را خودت مى پوشيدى و لباس كهنه را صدقه مى دادى در هر دو حالت توفيق شامل تو مى شد. عرض كردم: اى رسول خدا من به شما اقتدا كردم، هنگامى كه با مادرم خديجه ازدواج كردى، هر آنچه را كه به تو داده بود در راه خدا انفاق كردى تا حدى كه سائلى به شما رسيد و پيراهن خود را به او دادى و حصير بر خود پوشيدى. در همان موقع جبرائيل نازل شد و اين آيه را آورد.
و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا
خيلى دستهايت را نگشاى كه بعد شرزنش شده و حسرت زده بنشينى.(46)
رسول خدا گريست و مرا به سينه اش چسباند، جبرائيل نازل شده و گفت: خداوند سلام رسانده و مى فرمايد: به فاطمه (عليها السلام) سلام برسان و به او بگو، هر چه مى خواهى طلب كن و اگر هر چه در آسمان و زمين است بخواهى به تو داده خواهد شد. عرض كردم: پدر جان لذت خدمتگزارى او، مرا از سؤ ال كردن از او بازداشته است. من نيازى جز نگاه كردن به چهره بزرگوارانه او در بهشت برين ندارم. پيامبر فرمود: دخترم، دستهايت را بالا بياور، من دستهايم را بالا بردم و حضرت نيز دستهايش را بالا برده و گفت: خداوندا امتم را ببخشاى، و من آمين گفتم، جبرائيل پيامى از سوى خداوند متعال آورد كه خداوند مى فرمايد: من آن عده از گناهكاران امت تو را كه در دلشان محبت فاطمه و مادرش و شوهرش و فرزندانش را داشته باشد مى بخشم، فرمود: من در اين باره سندى مى خواهم. خداوند به جبرائيل دستور داد ديبايى سبز و ديبايى سپيد كه بر روى آن نوشته شده است:
كتب ربكم على نفسه الرحمة
پروردگارتان رحمت را بر خود لازم كرده است.))،
بياورد. جبرائيل و ميكائيل و حضرت رسول بر آن گواهى داده و امضاء كردند، حضرت فرمود: دخترم اين نوشته در اين بسته است، روز وفاتت كه رسيد وصيت كن در قبرت بگذارند تا روز قيامت كه مردم سر از قبر بردارند و گناهكاران حتمى شدند اين امانت را به من تسليم كن تا آنچه را كه خداوند بر من و تو ارزانى داشته از خداوند بخواهم. تو و پدرت براى جهانيان رحمت هستيد.(47)

پی نوشته ها

--------------------------
1-ريحانه خانه وحى، ص 269
2-فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر، ص 456
3-مناقب، ج 3 ص 345
4-فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)، ص 126 به نقل از: بحار ج 43 ص 92
5-برخى از حقايق ملكوتى فقط براى خود پيامبر مشهود بوده و نه براى كسانى كه حتى نزد پيامبر حضور داشته اند.
6-فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه السلام) ص 77 - 76
7-بنابر روايتى ديگر فرمود: خشنودم به آنچه كه خدا و پيامبر او براى من رضايت دادند. باز بنابر روايتى ديگر فرمود: اى رسول خدا تو از من سزاوارترى كه اظهار نظرى كنى.
8-بحارالانوار، ج 43 ص 127
9-اشاره به آيه:و علم آدم الاسماء كلها،بقره / 31
10-چهارده معصوم، ص 259
11-فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر، ص 610، به نقل از: دلائل الامة، ص 13 - 12.
12-الرحمن / 19.((اوست كه دو دريا(ى پر گوهر علم و حلم على (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) يا درياى آب شور و گوارا) را بهم آميخت (تا مختلط شدند) # و ميان آن دو دريا (اى رسول) برزخ و فاطمه ايست كه تجاوز به حدود يكديگر نمى كنند# الا اى جن و انس كدامين نعمتهاى خدايتان را انكار مى كنيد؟ # از آن دو دريا (دو گوهر حسن و حسين پديد آورد و يا) لؤ لؤ و مرجان گرانبها بيرون آورد.
13-زندگانى چهارده معصوم، ص 218
14-نهج البلاغه، حكمت 82.
15-كشف الغمه، ص 106
16-بحار، ج 43، ص 145
17-فاطمه الزهراء من المهد الى للحد، ص 160 - 159.
18-بانصد درهم معدل 400 مثقال نقره خالص بود كه بهفرموده پيامبر: چنين مهريه اى را خداوند معين نمود تا براى امت اسلام سنت باشد و 400 مثال نقره در آن زمان معادل (5/2) دو ونيم مثقال طلاى ناب بود. - ناسخ التواريخ، ج 4، كتاب دوم ص 39 - 38. مناقب ج 3، ص 351. -
19-زندگى حضرت فاطمه (عليها السلام) و دختران آن حضرت ص 48
20-فرقان / 25
21-زندگانى حضرت فاطمه و دختران آن حضرت، ص 50
22-بانوى نمونه اسلام فاطمه زهرا، ص 56 به نقل از بحارالانوار، ج 43، ص 92 - 145.
23-فاطمه زهراء (عليها السلام) از ولادت تا شهادت، ص 163
24-فاطمه زهراء از ولايت تا شهادت، ص 170
25-اسماء بنت عميس يكى از زنانى بود كه توفيق همراهى و همرازى با فاطمه زهراء (عليها السلام) را يافت. او زنى شايسته و مهاجر، عالمه، و محدثه، بهشتى، همسر و مادر دو شهيد، بسيار عاقل، هشيار و نجيب بود. او مطيع و محرم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و ماءنوس و همراه زهراء (عليها السلام) و مدافع على (عليه السلام) بود.
او به امر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) همراه شوهرش به حبشه مهاجرت كرد و حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) در خلوت، خبر شهادت امام حسين (عليه السلام) را به او داد.
او تنها زنى بود كه به وصيت حضرت زهراء (عليها السلام) در غسل او شركت داشت و در واپسين لحظات بر بالين حضرت حاضر و در دوران بيماريش همدم او بود. كسى كه بعد از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در ايام بيمارى حضرت با نشان دادن تابوت به فاطمه (عليها السلام) لبخندى برلبهاى حضرت زهراء (عليها السلام) نشاند.
او در جريان فدك، بر حقانيت گفتار زهراء (عليها السلام) و عليه شوهرش (ابوبكر) شهادت داد. پس از شهادت فاطمه (عليها السلام) از ورود عايشه به خانه آن حضرت ممانعت كرد و در جواب اعتراض آنان گفت: خود حضرت چنين خواسته است.
او همواره مدافع على (عليه السلام) بود، چه آنگاه كه در خانه او و چه در خانه دشمن او بود. توطئه خلفاء را براى كشتن على (عليه السلام) به او خبر داد و فرزندش محمد را دشمن پدر (ابوبكر) و محب على (عليه السلام) پروراند. زمانى كه در خانه على (عليه السلام) حضور داشت، احاديث و فضائل او را نشر مى داد. از آن حضرت فرزندى آورد كه در كربلا در ركاب امام حسين (عليه السلام) شهيد شد. - فرهنگ فاطميه ص 64 - 62. -
26-فاطمه زهراء از ولايت تا شهادت، ص 133
27-فرهنگ سخنان فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ص 20. به نقل از: ارشاد شيخ مفيد، ج 1، ص 270.
28-آل عمران / 92.
29-فاطمه زهراء شادماين دل پيامبر، ص 638 / نزهة المجالس،: ج 2، ص 226، به نقل از احقاق الحق، ج 10، ص 402.
30-بحارالانوار، ج 43، ص 96 - 95 / فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر، ص 631
31-بيت الاحزان، ص 59.
32-فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر، ص 632 / به نقل از: امالى شيخ صدوق ج 1، ص 264 - 263 جزو دهم.
33-دحية بن خليفه كلبى همشير پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و از ياران آن حضرت و از پيشقدمان به اسلام بود، جمال بسيار زيبائى داشت، شايد به همين منظور بسيارى از اوقات جبرئيل به صورت ((دحيه كلبى)) بر پيامبر نازل مى شد، پيامبر وقتى با جبرئيل صحبت مى كرد ناظرين خيال مى كردند كه آن حضرت با ((دحيه كلبى)) سخن مى گويد.
34-بحارالانوار، ج 43، ص 114
35-او ((بركه)) نام داشت و ((ثعلبه)) پدرش بود. او خانه زاد خاندان رسالت بود. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) وى را به عقد ((زيد بن حارثه)) در آورد و ((اسامة بن زيد)) را به دنيا آورد. اسامه همان كسى بود كه از جانب پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) عهده دار فرماندهى سپاه اسلام شد. ((آمنه مادر پيامبر، ص 184.))
بنا به نوشته ((بنت الشاطى)) ام ايمن، حبشى بود و در سفر يثرب همراه آمنه و حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بود، همان سفرى كه در مراجعت از آن، آمنه در ((ابوا)) از دنيا رحلت مى كند و ام ايمن سرپرستى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را در ادامه مسافرت به عهده مى گيرد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در طول زندگيش با ديدن ام ايمن به ياد مادرش مى افتاد و مى فرمود: پس از مرگ مادرم ((آمنه))، ام ايمن را مادر خود مى دانم ((شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 16، ص 216.))
او داراى كمالات اخلاقى و نفسانى بسيار بالايى است و بارها مورد مدح پيامبر قرار گرفت. ام ايمن گرچه آزاده بود، اما به خاطر آن همه سفارشهايى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در حق زهراء داشت، خود به خدمت زهراء (عليها السلام) در آمد تا به كمالى رسد، او انصاف و ايثار و شهادت را در اين خانه تجربه كرد و آنگاه كه على (عليه السلام) را براى بيعت به مسجد بردند، در مسجد در برابر همه فرياد اعتراض سرداد و بى پروا خلفا را اهل نفاق خواند. آنگاه كه فدك را غصب كردند در برابر استبداد خلفا ايستاد و شجاعانه عليه آنان شهادت داد، او بعد از شهادت زهراء (عليها السلام) از فراق او و براى اعتراض به خلفا و رساندن پيام مظلوميت على و زهراء (عليها السلام) از مدينه هجرت كرد و آنقدر در فراق يار و مظلوميت او سوخت كه خيلى زود به معشوق پيوست و از تنهايى در آمد. سلام و رضوان خدا بر او باد.
36-نزهة المجالس، ج 2، ص 223 / فاطمه الزهراء من المهد الى الحد، ص 154
37-بحارالانوار، ج 43
38-جلوه هاى رفتارى حضرت زهراء، ص 150، / غذراء انصارى.
39-فاطمه زهراء از ولادت تا شهادت، ص 156.
40-فضائل الزهراء ص 103 - 102.
41-فرهنگ سخنان فاطمه زهراء، ص 19، / رياحين الشريعه، ج 1: ص 101، / به نقل از: بحارالانوار، ج 43 ص 133.
42-جنة العاصمة، ص 85
43-فاطمه، فاطمه است، ص 121.
44-ريحانه خانه وحى، ص 172
45-فاطمه زهراء از ولادت تا شهادت، ص 171.
46-اسراء / 29.
47-فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر، ص 444، / به نقل از: الكوكب الدرى، 252.
-------------------
حليمه صفرى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page